گام های چهارگانه رستگاری
گام های چهارگانه رستگاری
گام اول: ترک گناه
گام اول در مسیر رستگاری گناه نکردن است. مرحوم شیخ محمد بهاری دراین باره می نویسد:«الاوّلُ: تَرک المَعاصِی و هذا هو الّذی بُنی علیه قِوامُ التَّقوَی و اُسّسَ علیه اَساسُ الآخرةِ و الاُولی و ما تَقَرّبَ المُتَقرّبونَ بِشئٍ اَعلی و افضل منه[1]؛ گام اول ترک معاصی و این آن چیزی است که قوام و بنیان تقوا بر آن است و اساس آخرت و دنیا بر آن استوار و اهل تقرب به وسیله چیزی بهتر و بالاتر از آن به خدا تقرب نمی جویند. »شعار تمام انبیاء: کلمه «لا اله الا الله» بود. گام اول انجام ندادن و نخواستن، یعنی «لا اله» است. هنگامی که انسان گناه و اشتباه را کنار بگذارد، «الا الله» در وجودش تجلّی پیدا می کند. اگر انسان از مرحله «لا اله» عبور نکند، بین او و خداوند حجابی وجود دارد که نمی تواند با خداوند ارتباط برقرار کند؛ اگرچه که خداوند همواره از انسان آگاه است.
هنگامی که انسان محو خدا شود، گناه نخواهد کرد؛ زیرا محو شدنش عین طاعت و تسلیم است و «الا الله» از وجودش ظهور می کند. ولی اگر خود را در مقابل خدا کسی بداند و اظهار وجود کند، در برابر دستورات خدا مانند نماز، روزه و سایر عبادات بی اعتنا شده و در نتیجه غرق گناه و عصیان می شود.
اگر کسی منیّت داشته باشد و در مقابل خداوند اظهار وجود نماید، این وسوسه های شیطانی اجازه ملاقات خدا را به او نمی دهد. اما هنگامی که انسان منیّت را کنار بگذارد، خداوند او را برای ملاقات با خودش برمی گزیند. در این هنگام، حال انسان متحول شده و قلبش برای یاد خدا خاشع می شود:أَلَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اللَّهِ؛ [2] «آیا برای مؤمنان وقت آن نرسیده که دل هایشان به یاد خدا و [قرآنِ] حقی که نازل شده فروتن و نرم شود؟. »ترک گناه به عنوان قدم اول رستگاری از واجباتی مثل نماز، روزه، حج و جهاد نیز مهم تر است. زیرا ترک کردن گناه، حقیقتی است که بنای تقوا بر آن نهاده می شود و وقتی انسان به مقام تقوا برسد، محبوب خداوند خواهد شد.چنان که قرآن کریم می فرماید:فَإِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَّقِینَ[3]؛ «بی تردید خداوند مطیعانِ پرهیزگار را دوست دارد. آباد کردن دنیا و آخرت، بر ستون ترک گناهان استوار است و انبیاء و اولیا الهی: به چیزی بالاتر و شریف تر از ترک گناه برای رسیدن به این مقام تأکید نکرده اند.روایت شده مردی به محضر امام حسین(ع) شرفیاب شد و عرض کرد:مردی گناهکارم و در برابر گناه صبر و طاقت ندارم، مرا موعظه کن. حضرت به او فرمودند پنج کار را انجام بده و آن گاه هر گناهی که می خواهی انجام بده.
اول: روزی خدا را مخور و هر چه می خواهی گناه کن.
دوم: از حکومت خدا بیرون برو و هر چه می خواهی گناه کن.
سوم: جایی را انتخاب کن تا خداوند تو را نبیند و هر چه می خواهی گناه کن.
چهارم: وقتی عزرائیل برای گرفتن جان تو آمد او را از خود دور کن و هر چه می خواهی گناه کن.
پنجم: زمانی که مالک دوزخ تو را به سوی آتش می برد در آتش وارد مشو و هر چه می خواهی گناه کن. [4]
البته باید توجه داشت که سالک در مسیر رستگاری، علاوه بر ترک گناه باید از یاری دیگران در گناه نیز بپرهیزد. خداوند متعال دراین باره فرموده است:وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ[5]؛ «و بر گناه و تجاوز [از حدود الهی] به یکدیگر کمک ندهید!. »اگر دیگران قصد انجام گناه کردن دارند و مسیر گمراهی را انتخاب نموده اند، انسان نباید در این مسیر به آن ها کمک کند. بنابراین در گام اول، علاوه بر ترک گناه، باید از کمک کردن دیگران در گناه نیز اجتناب کرد.
اولیاء الهی هیچ گاه برای به دست آوردن کالای دنیا، مرتکب گناه نمی شوند و آخرت خود را با دنیای زودگذر نمی فروشند. آیت الله حاج فاضل اردکانی [6]یکی از این اولیاء الهی بود که دین خود را با دنیا معامله نکرد. ایشان از قلبی پاک و طهارت یافته برخوردار بود در نجف زندگی می کرد. خدمتکارش به شخصی گفته بود که تنگدستی به اندازه ای ما را احاطه کرد که نمی توانستیم برای میهمان، یک استکان چای کمرنگ بیاوریم. یک بار از شهر اردکان همشهری های فاضل اردکانی با کیسه ای پُر از پول به نجف آمده و به منزل این عالم ربانی رفتند. وقتی خدمتکار نگاهش به کیسه پول افتاد، نزد فاضل اردکانی رفت و به ایشان عرض کرد: هفتاد سال است که ما در نجف فقط نان خشک خوردیم. حال که آنان چنین کرده اند، شما نیز لباس های شایسته ای بپوشید و بسیار مهمان نوازی کنید! ایشان نیز پذیرفتند.
هنگامی که وارد اتاق شد، با همه احوال پرسی کرد. سپس از آنان خواست تا خواسته خود را بگویند. آنان نیز مسئله ای را درباره اردکان مطرح کردند. هنگامی که فاضل اردکانی سخنان آنان را شنید، با همه بزرگی علمی و وجاهتش در بین مردم، خود را به دیوانگی زد و با صدای بلند شروع کرد به خندیدن؛ سپس گریه کرد. او سخنانی بی معنا می گفت. میهمانان که متعجب شده بودند، کیسه را برداشته و از خانه او رفتند. خدمتکار به ایشان عرض کرد: چرا این چنین کردید؟ چرا کیسه پول را نگرفتید؟ فاضل اردکانی شروع کرد به گریستن.ایشان فرمودند: به خدا سوگند، دیوانه نشده بودم! آنان می خواستند با کیسه ای پول دینم را بخرند و از من تأیید و امضایی گرفته، با آن در اردکان کلاهبرداری کنند. آنان خان زاده هایی هستند که برای دین اهمیتی قائل نیستند؛ از این رو قصد داشتند با پنبه دین، سر از پیکر دین ببُرّند. به همین دلیل من دین خود را به آنان و به کیسه ای پول نفروختم.انسان باید هواره از خداوند توفیق برداشتن گام در مسیر فلاح و رستگاری را درخواست کند؛ زیرا او به تنهایی توان و قدرت گام برداشتن در این مسیر را ندارد.
گام دوم: حضور قلب در عبادت
گام دوم در مسیر رستگاری انجام واجبات الهی با حضور قلب است؛ چنان که در حین انجام عبادات، انسان از پروردگار عالم غافل نباشد. «الثَّانِی: الِاشْتِغَالُ بِالطّاعاتِ أَی طَاعَةٍ کانَتْ بَعْدَ الفرایضِ لْیکنْ بِشَرْطِ الْحُضُورِ[7]؛ اشتغال به طاعات، هر طاعتی که بعد از واجبات قرار دارد، اما به شرط حضور قلب. »به عنوان مثال در هنگام نماز، تنها بدن رو به قبله نباشد؛ بلکه بدن و قلب هر دو رو به حضرت حق و در جهت کعبه باشد.
همچنین باید دانست که نماز برای رسیدن به قرب خداوند و روزه برای مشاهده اوست. امام صادق(ع) می فرماید: «صُمْ لِلرُّؤْیةِ وَ أَفْطِرْ لِلرُّؤْیة[8]؛ روزه بگیر در هنگام روئیت و افطار کن در هنگام روئیت. »فقهای بزرگ از این حدیث چنین استفاده کرده اند که در شب اول ماه مبارک رمضان با دیدن ماه باید روزه را شروع کرد[9]؛ اما اهل عرفان این معنا را استفاده می کنند که روزه بگیر تا با چشم دل به مقام زیارت خدا برسی، نه دیدن هلال ماه. انسان باید برای مشاهده خداوند و همرنگ شدن با او روزه بگیرد. عید فطر نیز به قصد دیدن خدا طعام بخورد و آن خوردن کاملاً حلال است، زیرا که تمام بینایی دل باز می شود.
روزه گرفتن دارای مراتبی است، مرتبه ای از روزه گرفتن برای آن است که انسان با کنترل اعضاء و جوارح خود و دوری از گناه، روحش را از آثار گناه پاک گرداند. مرتبۀدیگر آن که روزه دار به جهت تشنگی و گرسنگی که دارد، حال انسان های فقیر و مسکین را درک کند و به یاری آنان بشتابد. در مرتبۀبالاتر، روزه سبب متخلق شدن انسان به اخلاق و صفات الهی می شود. به این صورت که همان طور که خداوند متعال بی نیاز از همه چیز است، انسان نیز به واسطه روزه گرفتن، خود را از خوردنی ها، آشامیدنی ها و لذات و شهوات بی نیاز کند. حکیم سبزواری دراین باره می فرماید:«آن که روزه می گیری، مرتبه ای به جهت حصول صفای قلب و مرتبه ای به جهت باخبری از حال بطون غَرثی و اکبادِ حَرّی[10]، و مرتبه ای به جهت تخلق به اخلاق صمد لا یطعم. »[11]اگر انسان با معرفت خالص به عالم نگاه کند، به چشیدن شراب حیات بخش عشق موفق خواهد شد و این عشقِ برخاسته از معرفت است که در عبادت و غیرعبادت انسان را با تمام وجود در محضر خداوند حاضر نگه می دارد و او را از غیبت و غفلت - که سرآمد همه گناهان است- حفظ می کند.
در روایات اسلامی ارزش بسیار والایی برای عبادت همراه با حضور قلب ذکر شده است؛ پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «مَنْ صَلَّی رَکعَتَینِ لَمْ یحْدِثْ فِیهِمَا بِشَی ءٍ مِنَ الدُّنْیا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ[12]؛ کسی که دو رکعت نماز بخواند و در آن دو رکعت، قلب خود را به چیزی از امور دنیا مشغول نکند، خداوند متقدم و متاخر آن را می آمرزد. » امام صادق(ع) نیز می فرماید:«مَنْ صَلّی رَکعَتَینِ یعْلَمُ مَا یقُولُ فِیهِمَا، انْصَرَفَ وَ لَیسَ بَینَهُ وَ بَینَ اللَّهِ ذَنْبٌ[13]؛ هر کس دو رکعت نماز بخواند و بداند چه می گوید، در حالی از نماز فارغ می شود که میان او خداوند گناهی نیست، مگر اینکه خداوند گناهانش را می بخشد. »
یکی از راه های حضور قلب در عبادت، خالص کردن نیت است. اگر انسان تنها برای رضایت خدا مشغول عبادت شود، در عبادتش کمتر متوجه غیر خدا می شود. آیت الله سید مرتضی لاریجانی عالِمی بود که قریب به 150 سال پیش زندگی می کرد. از لحاظ علم دینی به سطحی رسیده بود که در آن زمان مراجع بزرگ نجف، همگی به ایشان اجازه اجتهاد داده بودند. پس از رسیدن به رتبه ای از دانش دینی، با خانواده خود برای تبلیغ و تبیین معارف دینی به تهران آمده بود. اما تقدیر چیزی دیگر بود؛ به هر کجا که رفت، جایی برای این کار وجود نداشت. نه مسجدی از روحانی باسواد خالی بود و نه عده ای به علم او نیازی داشتند. روزگار به تدریج برای و خانواده اش سخت تر شد. یک بار به خانواده خود گفت: من فقط یک وعده دیگر می توانم خوراک شما را تأمین کنم؛ آن هم فقط با نان.
در آن دوران پادشاهان قاجاریه[14] حکومت می کردند. اگر او به دربار پادشاه می رفت و دین خود را با دنیا معامله می کرد، ثروتی بسیار نصیبش می شد؛ با وجود این او باز چنین نکرد.فردای آن روز، او با همه مقام علمی والایی که داشت، به میدان شهر آمد. ایشان به دکّان عطاری رفت و به صاحب آن که مردی متدیّن بود، گفت: شاگرد نمی خواهید؟ عطار گفت: من شاگردی داشتم که دیگر نمی توانست کار بکند. من به یک شاگرد دیگر نیاز دارم. آیا تو سواد داری؟ می توانی روی این جعبه ها را بخوانی که کدام یک چه گیاهی است؟ او در کمال فروتنی گفت: ان شاءالله اگر نوشته را ببینم، می توانم آن را بخوانم. عطار دستش را روی یکی از جعبه ها گذاشت و گفت: این چیست؟ او نگاهی کرده و نوشته روی آن را خواند؛ ریشه شیرین بیان! عطار گفت: خوب می توانی بخوانی! قبول است. تو شاگرد این دکّان باش! سپس درباره اجرت ایشان صحبت کردند و بر سر مبلغی با هم توافق کردند.
سید مرتضی لاریجانی قریب به چهار سال در آن عطاری شاگردی کرد. روزی یک روحانی برای خریدن دارو به آنجا رفت. عطار و روحانی بر سر مسئله ای از معارف دینی مشغول صحبت شدند و هر یک از آن ها، فتوایی را از مرجعی بیان می کرد. سیدمرتضی لاریجانی پیش آمد و به روحانی گفت: نه شما درست می گویی و نه عطار! سپس به بیان حکم پرداخت و برای آنان استدلال کرد.
این روحانی که از شاگردان حاج ملاعلی کنی [15]بود، نزد ایشان آمده و درباره شاگرد عطاری با ایشان صحبت کرد و گفت: «امروز در دکّان عطاری کسی را دیدم که مسئله ای فقهی را به خوبی تحلیل کرد. او حتماً در علوم دینی عالِم است. اجازه می دهید او را نزدتان بیاورم؟»استاد موافقت کرد و روحانی را به دنبال سیدمرتضی لاریجانی فرستاد. وقتی او نزد حاج ملاعلی آمد، با چند پرسش دینی روبه رو شد؛ یک به یک آن ها را پاسخ داد. در نهایت آنان به سطح بالای علمی و فهم عمیق ایشان به مسائل علمی پی بردند.حاج ملاعلی به ایشان گفت: از فردا به مدرسه مروی برو و در آنجا درس خارج بخوان! هزینه زندگی ات نیز با من. یکی از بهترین مسجدهای تهران نیز به روحانی نیاز دارد؛ شما به آنجا برو!
از زمانی که مردم تهران فهمیدند حاج ملاعلی در نمازهایش به روحانی دیگری اقتدا می کند، ازدحام جمعیت در آن مسجد چندین برابر شد. چند روزی سپری شد؛ تا اینکه یک روز که سیدمرتضی برای نماز به مسجد آمده بود با مشاهده آن جمعیت از ورود به مسجد خودداری کرد. سید مرتضی گفت: این چند روزی که گذشت، با نیت صحیح آمدم؛ امروز که نگاهم به این جمعیت افتاد، حالم کمی تغییر کرد. من دیگر نمی توانم در محراب این مسجد نماز بخوانم. من درس دارم! بروید و برای خود روحانی دیگری بیاورید! این نماز دلم را متلاطم می کند. گویی این محراب برای من آستانه دوزخ است.اولیاء الهی این چنین از هر چیزی که سبب کمرنگ شدن نیت و حضور قلب آن ها در عبادت می شد، اجتناب می کردند.
نتیجه این که هنگامی که انسان به دستورات الهی یقین پیدا کرد، به سوی آن و در نتیجه در مسیر رستگاری حرکت می کند. در چنین صورتی خداوند به انسان فرمان داده که در گام اول نافرمانی نکند، و در گام دوم هرگز از خداوند جدا نشود و در تمام لحظات عمر در هنگام نماز به یاد او باشد. اگر خداوند می فرماید: گناه نکن؛ یعنی بنده من! از پیش من نرو. و اگر می فرماید: عبادت انجام بده؛ یعنی بنده من! نزد من بیا. همین نرفتن ها و آمدن ها، انسان را به قلّه رستگاری می رساند.
گام سوم: مراقبه و حالت ذکر
گام سوم در مسیر رستگاری، مراقبه و ترک غفلت است؛«الثّالثُ: المُراقِبَةُ؛ یعنی از حضور حضرت حقّ جلّ شأنه غافل نباشد. »[16]در کتاب حدائق الحقائق مراقبه را این چنین تعریف کرده است:«وَ فِی اصْطِلَاحِ أَهْلِ الْحَقِیقَةِ: الْمُرَاقَبَةُ: اسْتِدَامَةُ عَلِمِ الْعَبْدِ بِاطِّلَاعِ الرَّبِّ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی عَلَیهِ فِی جَمِیعِ أَحْوَالِهِ[17]؛ در اصطلاح اهل حقیقت مراقبت، عبارت از یقین بنده است به این که خداوند در جمیع احوال، عالِم بر قلب و ضمیر و آگاه بر رازهای درونی اوست. »
قرآن کریم در مورد ارتباط مراقبه و رستگاری می فرماید:و وَاذْکرُوا اللَّهَ کثِیرًا لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ[18]لام در ( لَعَلَّکمْ) در معنای سببیت به کار رفته است. لَعَلَّ نیز در جملات مثبت قطعیت را می رساند. پس آیه بدین معناست که اگر دائم به یاد خدا باشید، یقیناً رستگار خواهید شد. هنگامی که انسان دائماً به یاد خدا باشد، با هر صحنه گناهی که مواجهه شود و یا اگر کسی او را به انجام گناهی دعوت کند، خود را در محضر خداوند می بیند و از این که به طرف گناه روانه شود، از خدا خجالت می کشد.
در برخی تفاسیر، ذیل این آیه شریفه از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: «مَنْ ذَکرَ اللَّهَ فِی السُّوقِ مُخْلِصاً عِنْدَ غَفْلَةِ النَّاسِ وَ شُغُلِهِمْ بِمَا فِیهِ کتَبَ لَهُ أَلْفَ حَسَنَةٍ وَ یغْفِرُ اللَّهُ لَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ مَغْفِرَةً لَمْ تَخْطُرْ عَلَی قَلْبِ بَشَرٍ[19]؛ هر کس با اخلاص در بازار خدا را یاد کند، در حالی که مردم از یاد خدا غافلند و به کارهای خود مشغولند، خداوند برای او هزار حسنه می نویسد و روز قیامت او را مورد مغفرت خویش قرار می دهد؛ مغفرتی که بر قلب بشری خطور نکرده است».
در آیه دیگر، قرآن کریم برخی از غافلان را از حیوان پست تر معرفی می کند:وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لَا یبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِک کالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِک هُمُ الْغَافِلُونَ[20]؛ «بسیاری از جنّیان و آدمیان را [که می دانیم همواره به اختیار خودشان کفر را بر ایمان ترجیح داده، و لیاقت بهشتی شدن را از دست می دهند] برای دوزخ آفریدیم؛ زیرا آنان دل هایی دارند که [در فهم معارفِ سعادت بخشِ اسلام] به کار نمی گیرند، و چشم هایی دارند [که به سبب دل مشغولی های فراوانِ به امور مادی، آثار و نشانه های حق را] با آن نمی بینند، و گوش هایی دارند که [سخن حق را] با آن نمی شنوند، اینان مانند چهارپایانند، بلکه گمراه تر، اینان [از معارف و حقایق الهی] بی خبرند».
در مورد ترک غفلت و مداومت ذکر، بیانات ارزشمندی در روایات ائمه: مطرح شده است. در برخی روایات سخن گفتن فراوان بدون ذکر خداوند را موجب قساوت قلب دانسته اند. رسول خدا (ص) دراین باره می فرماید: «لاتُکثِرُوا الْکلامَ بِغَیرِ ذِکرِ اللّهِ، فَإِنَّ کثْرَةَ الْکلامِ بِغَیرِ ذِکرِ اللّهِ قَسْوُ الْقَلْبِ. إنَّ أبْعَدَ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْقَلْبُ الْقاسی[21]؛ سخن خود را در غیر ذکر خدا زیاد نکنید، که کلام زیاد تاریکی دل است. دورترین مردم از خداوند دارنده قلب سنگ است».
انسان مؤمن کسی است که همواره کارهای خود را با ذکر و یاد خدا گره می زند و آغاز آن را با نام او و پایانش را با شکر و سپاس و توکل به او مزیّن می کند. انسان باید بداند که تقدیر همه امور به خداوند بر می گرد از این رو در هر شرایطی از او کمک بگیرد و توکل به او داشته باشد. چنین انسانی هنگامی که با دیگران هم صحبت می شود، ذکر و نام خداوند در گفتارش نمایان است و هم صحبت خود را نیز به یاد خدا می اندازد.
امام علی(ع) در مورد غفلت می فرماید:«مَنْ غَفَلَ غَرَّتْهُ الأَمانِی وَ أَخَذَتْهُ الْحَسْرَةُ إِذَ انْکشَفَ الْغِطا وَ بَدا لَهُ مِنَ اللّهِ ما لَمْ یکنْ یحْتَسِبُ[22]؛ کسی که غفلت بورزد، مغرور آرزوها می شود و پس از آشکار شدن قیامت دچار حسرت می گردد و چیزهایی از جانب خداوند برایش ظاهر می شود که آن ها را به حساب نمی آورد. »کسی که از پروردگار عالمیان و نعمت های هدایت گر او مانند قرآن مجید و ائمه اطهار: غفلت بورزد و خود را در دنیا مشغول برآورده کردن آرزوهای دنیوی و امور زودگذر مادی کند، در روز قیامت هنگامی که حجاب ها به کنار رود و مسیر حق و باطل بر او نمایان شود، دچار حسرتی بزرگ و جبران نشدنی می شود. حسرت او برای آن است که نسبت به خداوند و نشانه های هدایت او غفلت ورزیده و از مسیر حق و حقیقت به دور مانده و در زمره گمراهان و اهل دوزخ در آمده است.
انسان باید بداند که شیطان همواره در کمین او نشسته تا در هنگام غفلت مسیر زندگانی او را از فلاح و رستگاری به سوی شقاوت و گمراهی تغییر دهد. امام صادق(ص) در بیانی نورانی می فرماید:«إِنْ کانَ الشَّیطانُ عَدُوّاً فَالْغَفْلَةُ لِما ذا وَ إِنْ کانَ الْمَوْتُ حَقّاً فَالْفَرَحُ لِما ذا[23]؛ اگر شیطان، یک دشمن ]شناخته شده است[، پس غفلت] شما از واقعیت ها و حقایق[ برای چیست و اگر مرگ] برای شما [یک مسئله حتمی است، پس خوشحالی] شما از آنچه نباید نسبت به آن خوشحال شوید[ چه علّت دارد؟از این رو عارف واقعی هیچ گاه زمینه را برای نفوذ شیطان مهیّا نمی کند و قلبش همواره منوّر به یاد و ذکر خداوند سبحان است. امام صادق7 درباره انسان عارف می فرماید:«العارِفُ شَخصُهُ مَعَ الخَلقِ وقَلبُهُ مَعَ اللَّهِ تَعالی، ولَو سَها قَلبُهُ عَنِ اللَّهِ تَعالی طَرفَةَ عَینٍ لَماتَ شَوقاً إلَیهِ[24]؛ عارف در ظاهر با مردم است و قلبش با خداست و هرگاه قلبش از خداوند متعال یک آنی غفلت کند، از جهت اشتیاق پیدا کردن به سوی او می میرد».
حکایت شده که جنید بغدادی مریدی داشت، که در میان مریدانش او را از همه بیشتر دوست می داشت. دیگر مریدان شیخ نسبت به جایگاه این مرید حسادت می ورزیدند. وقتی که شیخ از حسادت مریدان با خبر شد، به مریدانش گفت که سبب قدر و منزلتی که من برای این مرید قائل هستم این است که ادب و فهم او از همه بیشتر است. من این مرید را امتحان می کنم تا شما هم متوجه منزلت او بشوید.شیخ دستور داد تا بیست عدد مرغ بیاورند و گفت: هر کدام از شما یک مرغ بردارد و در جایی که کسی شما را نبیند، آن مرغ را بکشید و بیاورید. همه مریدان رفتند و مرغ ها را کشتند و به نزد جنید بغدادی برگشتند؛ اما آن مرید با مرغ زنده بازگشت.شیخ پرسید: چرا مرغ را نکشتی؟مرید گفت: به خاطر این که شما فرمودید جایی این مرغ را بکشم که کسی نبیند و من هر کجا که می رفتم حق تعالی را می دیدم. سپس جنید به دیگر مریدانش رو کرد و گفت: متوجه شدید که فهم او چگونه است و فهم دیگران چگونه؟! سپس همه مریدان نسبت به فهم خود استغفار کردند. [25]اگر انسانی به چنین مرتبه ای از معرفت دست یابد که خداوند را در همه جا ناظر و آگاه بر اعمال و رفتار خود بداند، هیچ گاه در محضر پروردگار خویش گناه نخواهد کرد و به مقام فلاح و رستگاری واصل می شود.در کلام شاعران عارف نیز پندهای ارزشمندی وجود دارد که مسیر انسان به سمت رستگاری را هموار می نماید.
مراد باباطاهر این است: ای دل غافل! از خدایی که منزّه از هر عیب و نقص است، بی خبر هستی و به این جهت نمی دانی که او چه چیزهایی را خلق کرده و به تکامل رسانده است. نمونه ای از آن خلقت، آفرینش انسان است. علت این جهل، نشناختن وجود خدا و غفلت از نفس می باشد. این غفلت و بی خبری و هماهنگی اعمال و اخلاق با فرهنگ شیطان هیچ حاصلی جز شقاوت و عذاب الهی ندارد.نتیجه این که انسان در حالی که به امور زندگی روزمره خود می پردازد، در عین حال همواره به یاد خدا باشد و همه نعمت ها و امور دنیا را تحت علم و اراده او بداند و در برخی از اوقات شبانه روز به ذکر او بپردازد.
گام چهارم: حزن دائم
قدم چهارم در مسیر رستگاری حزن دائم است. شیخ محمد بهاری دراین باره می نویسد: «الرّابعُ: الحُزنُ الدّائمُ؛ یا از ترس عذاب اگر از صالحین است و یا از کثرت اشتیاق اگر از محبّین است. چه این که به محض انقطاع رشته حزن از قلب، فیوضات معنویه منقطع گردد. »[26]انسان های رستگار همواره از ترس این که در زندگی خود نسبت به خداوند و وظایفی که بر عهده دارند، دچار کوتاهی و قصور نشده باشند، دچار حزن و ناراحتی هستند. امام علی(ع) در مورد ویژگی متقین می فرماید:«عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَیهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَی نَفْسِهِ فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ[27]؛ بندگان خدا! محبوب ترین بندگان در پیشگاه خداوند بنده ای است که خداوند به تسلّط بر نفسش او را یاری داده، پس اندوه را شعار خود کرده است».
اولین وصفی که امیرالمؤمنین(ع) در خطبه متقین با فاء تفریع برای متقین ذکر می کند«فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ» است. استشعار به معنای لباس زیرین انسان است[28] که این لباس چسبیده به بدن است. پس «فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ » بدین معناست که حزن برای این متقین چسبیده به قلبشان و جزء وجودشان است و تا هنگامی که متقین زنده اند، این حزن از قلبشان بیرون نمی رود. ممکن است این اشکال به ذهن خطور کند، که در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که حزن و ناراحتی را از مؤمنین و اولیاء الهی دفع کرده است و مضمون این آیات با دائم الحزن بودن مؤمن منافات دارد[29]. در ذیل به چند مورد از این آیات اشاره می شود:أَلَا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ[30]؛ « آگاه باشید! یقیناً نه بیمی بر اولیای خداست، و نه اندوهگین می شوند. »در جواب چنین اشکالی باید گفت که در آموزه های دینی حزن دو قسم دارد: حزن پسندیده و حزن ناپسند، و آیات مذکور دلالت بر دفع حزن ناپسند از مؤمنان دارد.
پی نوشت ها:
[1] تذکرة المتقین: 15
[2] حدید(57): 16
[3] آل عمران(3): 76
[4] «وَ رُوِی عَنْ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ7 أَنَّهُ جَاءَ رَجُلٌ وَ قَالَ أَنَا رَجُلٌ عَاصٍ وَ لَا أَصْبِرُ عَنِ الْمَعْصِیةِ فَعِظْنِی بِمَوْعِظَةٍ قَالَ 7 افْعَلْ خَمْسَةَ أَشْیاءَ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ فَأَوَّلُ ذَلِک لَا تَأْکلْ رِزْقَ اللَّهِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ الثَّانِی اخْرُجْ مِنْ وَلَایةِ اللَّهِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ الثَّالِثُ اطْلُبْ مَوْضِعاً لَا یرَاک اللَّهُ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ الرَّابِعُ إِذَا جَاءَ مَلَک الْمَوْتِ لِیقْبِضَ رُوحَک فَادْفَعْهُ عَنْ نَفْسِک وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ الْخَامِسُ إِذَا أَدْخَلَک مَالِک فِی النَّارِ فَلَا تَدْخُلْ فِی النَّارِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ»؛ جامع الأخبار: 130؛ بحار الأنوار: 75/ 126، باب 20، حدیث 7
[5] مائده(5): 2
[6] آیة الله حاج شیخ محمد حسین فاضل اردکانی (۱۳۰۲-۱۲۳۵ق. متولد اردکان) از عالما و فقهای بزرگ عصر خویش به شمار می رود. وی در خانواده ای با علم و تقوا رشد و تربیت یافت. ایشان از شاگردان صاحب جواهر و از معاصرین شیخ انصاری به شمار می رود. از شاگردان برجسته ای ایشان می توان محمد تقی شیرازی و حاج شیخ عبدالکریم شیرازی و. . . نام برد. ایشان کتاب ها و رساله هایی در فقه، اصول و کلام نیز داشته اند.
[7] تذکرة المتقین: 16
[8] الإستبصار: 2/ 64؛ باب 33، حدیث 210؛ وسائل الشیعة: 10/ 256؛ باب 3، حدیث13
[9] تهذیب الأحکام: 4/ 159؛ منتهی المطلب: 9/ 231؛ الحدائق الناضرة: 13/ 246؛ موسوعة الإمام الخوئی: 21/43-
[10] نهج البلاغه: نامه 45؛ «. . . أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَی وَ أَکبَادٌ حَرَّ؛ یا آنکه شب را با شکم سیر صبح کنم در حالی که در اطرافم شکم های گرسنه و جگرهایی سوزان باشد. »
[11] شرح مثنوی«سبزواری»: 1/ 351
[12] مرآة العقول: 11/ 276؛ بحار الأنوار: 81/ 249؛ باب 16؛ ذیل حدیث 41
[13] الکافی: 6/ 14؛ باب 1، حدیث 12؛ ثواب الأعمال: 44؛ وسائل الشیعة: 5/ 475؛ باب 2، حدیث 7
[14] پادشاهان قاجاریه به مدت 130 سال (1174- 1304ش) بر ایران حکومت داشتند. بنیان گذار این سلسله آقا محمدخان و آخرین پادشاه آن نیز احمد شاه قاجار بود.
[15] حاج ملاعلی کنی (۱۲۲۰ ۱۳۰۶ ق. متولد تهران) از فقهای برجسته شیعه در دوران حکومت ناصر الدین شاه به شمار می رود. ایشان از اساتید برجسته آن زمان مانند محمد حسن نجفی معروف به صاحب جواهر، شیخ حسن کاشف الغطاء و شیخ انصاری و. . . بهره برد. وی از ۱۲۸۲ق. تولیت مدرسه مروی تهران را برعهده گرفت و شاگران بسیاری را در این مدرسه تربیت نمود.
[16] تذکرة المتقین: 16
[17] حدائق الحقائق: 209؛ باب 44
[18] جمعه(62): 10؛ «و خدا را بسیار یاد کنید تا [بر موانع راه سعادت] پیروز گردید. »
[19] مجمع البیان: 10/ 43؛ تفسیر نور الثقلین: 5/ 328
[20] اعراف (7): 179
[21] الأمالی «طوسی»: 3؛ مجلس اول؛ مشکاة الأنوار: 56؛ وسائل الشیعة: 12/ 194؛ باب 199، حدیث 19
[22] الخصال: 1/ 231، حدیث 74؛ بحار الأنوار: 69/ 122، باب 99، حدیث 19
[23] سفینة البحار: 2/ 323؛ الأمالی«شیخ صدوق»: 7، مجلس 2، حدیث 5؛ بحار الأنوار: 70/157، باب 125، حدیث1
[24] مصباح الشریعة: 191؛ بحار الأنوار: 3/ 14؛ باب 1، حدیث 35
[25] تذکره الأولیاء: 2/ 21
[26] تذکرة المتقین: 17
[27] نهج البلاغه: خطبه 86
[28] لسان العرب: 4/ 413
[29] خداوند متعال می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ؛ احقاف (46): 13؛ «به راستی کسانی که گفتند پروردگارِ ما اللّه است، سپس [در میدان اعتقاد و عمل بر آن] استقامت کردند، نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند. » خداوند سبحان در آیه دیگری می فرماید: بَلَی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ؛ بقره (2): 112؛ «[سخن مستدل و استوار این است؛ ] آری، کسانی که وجودشان را تسلیم خدا کنند درحالی که نیکوکارند، برای آنان نزد پروردگارشان پاداشی [شایسته] است، نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند».
[30] یونس (10):
حوزه نت