شبهه تناسخ
تناسخ به چه معناست؟
پاسخ اجمالی :تناسخ که زادگاه آن، ادیان باستانى«هند» و «چین» بوده، مذهب کسانى است که معتقدند روح پس از جدائى از بدن به بدن حیوان یا انسان دیگرى مى رود تا خود را تکمیل نموده، شایسته زندگى در میان ارواح عالى در عالم قدس گردد. هیچیک از فرق اسلامى به تناسخ معتقد نیستند،جز دسته کوچکى به نام«تناسخیّه» که امروزه تنها نامى از آنها باقى مانده؛ چراکه این عقیده با متون آیات قرآن مجید ابداً سازگار نیست.
پاسخ :مسئله «بازگشت ارواح پس از مرگ به بدن هاى دیگر» یکى از قدیمى ترین مسائلى است که در میان بشر، در گذشته و امروز مورد بحث بوده است، و این همان است که در کتب فلسفى و کتابهاى عقائد و مذاهب از آن تعبیر به «تناسخ» مى شود.
گرچه بعضى از مدافعان این عقیده حاضر نیستند عنوان تناسخ را براى عقیده خود بپذیرند، ولى باید توجّه داشت که از نظر اصطلاحات علمى، همه دانشمندان بزرگ، تناسخ را چیزى جز «بازگشت ارواح به زندگى جدید، در بدن دیگر در همین جهان» نمى دانند، و اصرار این افراد در انکار و حذف نام تناسخ از عقیده خود هیچ مأخذ علمى ندارد و با گفتار هیچ یک از فلاسفه و دانشمندان سازگار نیست; براى نمونه:
علاّمه حلّى در توضیح گفتار خواجه نصیرالدّین طوسى در کتاب «تجرید الاعتقاد» درباره تناسخ مى گوید:
تناسخ این است که روحى که مبدأ شخصیّت و موجودیّت کسى است، به بدن دیگرى برود و اساس موجودیّت او را تشکیل دهد.
از سخنان شیخ الرّئیس ابوعلى سینا در کتاب اشارات در بحث تناسخ، و همچنین از سخنان خواجه نصیرالدّین طوسى در شرح اشارات و از سخنان صدرالمتألّهین در اسفار نیز همین معنى استفاده مى شود.
از سخنان فیلسوف معروف ملاّعبدالرّزاق لاهیجى در کتاب گوهر مراد، و از سخنان حکیم مشهور ملاّ هادى سبزوارى در شرح منظومه نیز همین مطلب برمى آید.
نویسنده معروف اسلامى فرید وجدى در دائرة المعارف قرن بیستم تحت عنوان تناسخ (جلد دهم، صفحه ۱۷۲) مى نویسد:
تناسخ مذهب کسانى است که معتقدند روح پس از جدائى از بدن به بدن حیوان یا انسان دیگرى مى رود تا خود را تکمیل نموده، شایسته زندگى در میان ارواح عالى در عالم قدس گردد.
این نمونه اى از سخنان دانشمندان و فلاسفه بزرگ درباره معنى تناسخ مى باشد، و شاید حتّى یک مورد را هم نتوانیم پیدا کنیم که دانشمندى تناسخ را غیر از این معنى کرده باشد.
منتهی گاهى تناسخ را فقط به بازگشت روح در بدن انسان دیگر اطلاق مى کنند، و گاهى به معنى اعم از بازگشت به بدن حیوان یا انسان دیگر.
بعضى از فلاسفه نیز این بحث را توسعه بیشتر داده، و چهار مرحله براى آن قائل شده اند.
۱ـ «نسخ» یعنى روح به بدن انسان دیگرى باز گردد.
۲ـ «مَسْخ» هرگاه در بدن حیوانى حلول کند.
۳ـ «فَسْخ» هرگاه به گیاهى تعلّق گیرد.
۴ـ «رَسْخ» هرگاه به یکى از جمادات تعلّق پیدا کند!(۱)
دانشمندان و مورّخان معتقدند که زادگاه اصلى این عقیده، «هند» و «چین» بوده است، و ریشه آن در ادیان باستانى آنها وجود داشته و هم اکنون نیز موجود است; سپس از آنجا به میان اقوام و ملل دیگر نفوذ نموده است و به گفته «شهرستانى» نویسنده «ملل و نحل» این عقیده در غالب اقوام، کم و بیش رخنه کرده است.
احترامى که هم اکنون هندوها براى حیوانات قائل هستند تا حدودى مربوط به همین عقیده است.
ذکر این نکته نیز لازم است که بطور مسلّم در میان فرق اسلامى هیچیک به تناسخ معتقد نیستند; زیرا بازگشت روح به زندگى جدید در این جهان با متون آیات قرآن مجید ابداً سازگار نیست.
فقط دسته کوچکى به عنوان «تناسخیّه» در میان فرق اسلامى دیده مى شوند که در گذشته وجود داشته اند ولى امروز تنها نامى از آنها در کتب «ملل و نحل» باقى مانده است.
امّا عقیده مزبور امروز درمیان محافل روحى اروپا طرفدارانى پیدا کرده که با سماجت مخصوصى از آن دفاع مى کنند. عدّه اى هم چشم وگوش بسته درمحیط ما به دنبال آنها افتاده اند; بدون این که توجّه به لوازم فاسد این عقیده داشته باشند.(۲)
پی نوشت :
(۱). توجّه داشته باشید در اینجا و در مورد گیاهان تعبیر به حلول نشده، بلکه تعبیر شده به تعلّق و نوعى ارتباط، و فرق میان این دو روشن است.
(۲). گرد آوری از کتاب: ارتباط با ارواح، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى، نسل جوان، قم، ۱۳۸۶ ه. ش، ص ۱۹.
معنای تناسخ
انتظار فرج
بسم الله الرحمن الرحیم
حدیث (1) امام موسی کاظم علیه السلام:
أفضَلُ العِبادَةِ بَعدِ المَعرِفَةِ إِنتِظارُ الفَرَجِ؛
بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند، انتظار فرج و گشایش است.
تحف العقول ص403
حدیث (2) امام باقر علیه السلام:
ما ضر من مات منتظر لامرنا ألا یموت فی وسط فسطاط المهدی و عسکره
آنکه در انتظار امر ما بمیرد از اینکه در وسط خیمه مهدی و لشکرش از دنیا نرفته ضرر نکرده است.
کافی(ط-الاسلامیه) ج1 ، ص372
حدیث (3) امام علی علیه السلام:
ألا فَمَن ثَبَتَ مِنهُم عَلَی دینِهِ وَ لَم یَقسُ قَلبُهُ لِطولِ أمَدِ غَیبَةِ إمامِهِ فَهو مَعی فی دَرَجَتی یَومَ القیامَة
بدانید آنان که در زمان غیبت حجت خدا در دین خود ثابت مانده و به خاطر طول مدت غیبت منکرش نشوند، روز قیامت با من هم درجه خواهند بود.
بحارالانوار(ط-بیروت) ج51 ص109
احکام خودکشی
? آيا شخصي که خودکشي ميکنه تا روزي که قيامت بشه از جايگاهي آويزان ميماند؟ و عذابش از کي شروع ميشود؟
نماز شب وحشت ميتواند از عذابش کم کند و خداوند او را ميبخشد
✅خودکشی یکی از از کارهایی است که قرآن وعده قطعی جهنم را به صاحب آن داده است .
«وَلا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إنَّ اللّه َ کانَ بِکُمْ رَحیما، وَمَنْ یَفْعَلْ ذلک عُدْوانا وَظُلْما فَسَوْفَ نُصْلیهِ نارا»؛ «و خودکشی نکنید! خداوند نسبت به شما مهربان است. و هر کس این عمل را از روی تجاوز و ستم انجام دهد، به زودی او را در آتشی وارد خواهیم کرد.»
أبی ولاّد می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: «مَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ مُتَعَمِّدا فَهُوَ فی نارِ جَهَنَّمَ خالِدا فیها؛ هر کس عمدا خودکشی بکند، همیشه در آتش دوزخ خواهد بود.»
اما این که عذاب او از کی شروع می شود ؟
عذاب او از همان لحظه که می میرد شروع می شود چرا که او بی ایمان به خدا و رسول و دین او مرده است و وعده های آنها را در رهایی از گرفتاری و نصرت خدا نا دیده گرفته است و جان خود را سلب کرده و پرونده عمل خود را با یک گناه بزرگ بسته است.
اولین عذاب او همین رویت این حقیت است که فرد می بیند دیگر کار از کار گذشته و هیچ راه برگشتی نیست و دیگر توبه معنایی نخواهد داشت چرا که به دست خود جان را از تن بیرون می کند هیچ وقتی برای توبه به خود نداده است.
و از آن بد تر هنگام سوال شب اول قبر است که ملکین از خدا و پیامبر وامام او سوال می کنند و چون او باید با حقیقت وجودی اش جواب دهد و به حقیقت خدایی و پیامبری و امامی را باور نداشته که خودکشی کرده است بنا بر این عذاب او بنا بر روایات جهنم برزخی است.
و این عذاب ادامه دارد تا قیامت بر پا شود و بنا بر آیات و روایات در جهنم جاویدان خواهد بود.
پیامبر می فرماید: کسی که بوسیله آهن خودکشی کند پس آهن پاره بدست که (قسمتی از آن) به شکمش فرو رفته آورده می شود، و وارد آتش جهنم می گردد. ودر آن بطور أبد و همیشگی خواهد سوخت، و کسی که با خوردن سمّ خودکشی کند، پس سمّ در دست به آتش جهنم انداخته می شود و در آن بطور دائم خواهد سوخت، و کسی که خود را با پرت کردن از کوه به قتل برساند، پس به آتش جهنم پرت می شود و در آن تا أبد خواهد ماند.»
مگر این که این خودکشی او بر اثر قطع اسباب ارادی بوده باشد و فرد اراده اش بر اثر برخی از مسائل به کلی سلب شده باشد(به شرط این که خود در قطع اسباب ارادی مقصرنباشد) خدا از فضل و کرم راهی برای برون رفت او از عذاب مقرر خواهد داشت.
از امام معصوم (ع) پرسیده شد که آیا مومنان جنّ به بهشت می روند ؛ فرمودند: نه ؛ ولی برای خدا جایگاههایی است بین بهشت و جهنّم که مومنان جنّ و فسّاق شیعیان در آن خواهند بود.»(بحار الأنوار ؛ج60 ؛ص 291 )
اما درباره نماز وحشت و خیرات کردن برای فردی که خود کشی کرده:
آیت الله مکارم شیرازی در این باره می گوید: «خودکشى به یقین از گناهان کبیره است و مالکیت انسان نسبت به نفس خویش، نمى تواند دلیلی بر خودکشى شود. همان گونه که مالکیت انسان نسبت به اموالش، نمى تواند مجوز آتش زدن آن گردد. البته باید تمام مراسم را براى این گونه افراد مانند مسلمان عادی انجام داد، و براى نجات آن ها دعا کرد، شاید مشمول عفو الهى واقع شوند.»
نماز خواندن و خیرات کردن برای این افراد به امید رسیدن ثوابی به آنها نه تنها مشکلی ندارد می تواند باعث درجاتی برای آنها و خود انسان نیز بشود چرا که از امید و فضل خدا هیچ گاه نباید نا امید بود.
? مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
تبلیغ غدیرسینه به سینه و نسل به نسل
تبلیغ غدیرسینه به سینه و نسل به نسل
باید همه ی حاضران به غائبان و نیز همه ی پدران به فرزندانشان پیام غدیر را تا روز قیامت برسانند.
آری غدیر را باید سینه به سینه و نسل به نسل تبلیغ کرد و اینک این مهم بر عهده ی من و شماست همچنان که روزگاری بر دوش پدرانمان بوده و فرداها نیز به دست فرزندانمان .
آیا ما هم می توانیم در زنده نگه داشتن نام بزرگترین عید خدا سهیم باشیم؟
راهکارهای پیشنهادی زیر اندکی از راهکارهای فراوان تبلیغ برای مظلوم ترین امیرِ تاریخ است:
یک معلم می تواند :
با برگزاری مسابقات مرتبط با غدیر در کلاسش مبلغ غدیر باشد
با اجرای مسابقات تزئینات بین کلاس ها مبلغ غدیر باشد
با اختصاص دادن بخشی از کلاسش به مباحث غدیری مبلغ غدیر باشد
با دادن موضوعات تحقیقی پیرامون غدیر باعث افزایش دانش شاگردانش در زمینه غدیر باشد
با کمک دانش اموزانش جشن کوچکی در کلاس برگزار نماید .
یک دانش آموز می تواند:
با توزیع یک پاکت شکلات مبلغ غدیر باشد.
با تزئین کلاس مدرسه اش مبلغ غدیر باشد.
با پذیرایی شکلات در ماشینش مبلغ غدیر باشد.
یک دانش آموز می تواند با اجرای مصاحبه با موضوع غدیر مبلغ غدیر باشد.
یک دانش آموز می تواند با تهیه روزنامه دیواری با موضوع غدیر مبلغ غدیر باشد.
یک دانش آموز می تواند با آماده کردن دکلمه و قرائت در مجالس مبلغ غدیر باشد.
یک کاسب می تواند:
- با دادن تخفیف ویژه در ایام غدیر، در میان مشتریان مبلّغ غدیر باشد.
- در ایام غدیر از مشتریانش با شکلات و یا شیرینی پذیرایی کند.
- با نصب تابلو در مغازه ی خود، مبلّغ غدیر باشد.
- با تزیین ویترین مغازه و پیاده رو، برای غدیر تبلیغ نماید.
یک فرد از جامعه می تواند:
- با پذیرایی از نمازگزاران در مسجد محل، مبلّغ غدیر باشد
یک امام جماعت مسجد می تواند با صحبت پیرامون غدیر مبلغ غدیر باشد.
یک فرد می تواند ترویج فرهنگ عیدی دادن میان اقوام مبلغ غدیر باشد.
یک فرد می تواند با یک لبخند و شادباش غدیر مبلغ غدیر باشد.
یک فرد می تواند با خواندن خطبه برادری میان دوستانش مبلغ غدیر باشد.
یک فرد می تواند با تهیه چند عدد فتوکپی از این برگه مبلغ غدیر باشد…..
- با دادن نذری در ایام غدیر، برای غدیر تبلّغ کند.
- با هدیه ی کتاب و سی دی مرتبط با غدیر به فامیل و دوستان. مبلّغ غدیر باشد.
- با برگزاری مراسم جشنی کوچک در خانه، در میان خانواده مبلّغ غدیر باشد.
- با دیدار از اقوام و سادات مبلّغ غدیر باشد.
- با دادن عیدی در روز غدیر به رفتگر محله، پستچی، کارگر پمپ بنزین و … برای غدیر تبلّغ کند.
- با پخش یک جعبه شیرینی میان همسایه ها، در زنده نگهداشتن نام غدیر سهیم گردد.
- با تزیین درب منزل یا آپارتمان خود، مبلّغ غدیر باشد.
- با التزام به آداب دینی مصافحه در غدیر، مبلّغ غدیر باشد.
- با تهیّه و گردآوری جدول، مقاله، شعر و … با موضوع غدیر و دادن آن به برگزار کنندگان جشن ها، مبلّغ غدیر باشد.
- با ترویج فرهنگ عیدی در عید غدیر، در میان فامیل نام غدیر را زنده نگهدارد.
- با کمک مالی به برگزار کنندگان جشن ها و فعّالان عرصه ی غدیر، در تبلیغ غدیر سهیم باشد.
- در سایت خود برای غدیر تبلیغ نماید.
- با ارسال پیام کوتاه غدیری برای دوستانش، مبلّغ غدیر باشد.
یک هیأت و یا یک گروه چند نفره می تواند:
- با دیدار از سالمندان و اهداء هدیه به پدر و مادرهای دینی ما، مبلّغ غدیر باشد.
- با برگزاری مراسم جشن. برای غدیر تبلیغ کند.
- با ایجاد ایستگاه صلواتی، مبلّغ غدیر باشد.
- با کمک های مالی و رسیدگی به زندگی مستمندان در این ایّام، غدیر را در کام آنان شیرین کند.
- با تبلیغات نوشتاری و نصب پلاکارد در محلّه، برای غدیر تبلیغ کند.
- با مراجعه به یک بیمارستان در روز غدیر و عیادت از بیماران، دل های پریشان آن ها را در غدیر شاد کند.
- یک راننده تاکسی می تواند در عید غدیر مسافرانش را با تخفیف ویژه به مقصد برساند.
- یک راننده ی اتوبوس می تواند با پذیرایی شکلات در ماشینش، مبلّغ غدیر باشد.
- یک امام جماعت مسجد می تواند با صحبت پیرامون غدیر مبلّغ غدیر باشد.
- یک گرافیست می تواند با طرّاحی کارت پستال با موضوع غدیر، مبلّغ غدیر باشد.
- یک سخنران می تواند در جشن های غدیر، سخنرانی نماید.
- یک نویسنده می تواند در روزنامه و یا نشریّه ای، پیام غدیر را به خوانندگان برساند.
- یک عالم می تواند با نوشتن مقاله و با درج یادداشت هایی در نشریّات، به سوالات مردم در مورد غدیر پاسخ بگوید.
- ……
و شما در پیروی از فرمان پیامبر صلی الله علیه واله و سلم، برای رساندن خبر ولایت امیرالمومنین علیه السلام، در این غدیر چه می کنید؟
بخش اجتماعی تبیان
منبع : دکتر حمیدی تبار -وبلاگ شاه جهان
آیاتی که در شان امام علی علیه السلام نازل شده است
آیاتی که در شان امام علی علیه السلام نازل شده است
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون (سوره مائده آیه 55)
بنا بنقل مفسرین و مورخین عامه و خاصه آیات زیادی (بیش از سیصد آیه) در باره ولایت علی علیه السلام و فضائل و مناقب آنحضرت در قرآن کریم آمده است که نقل همه آنها از عهده این کتاب خارج است لذا ما در اینجا فقط بنقل چند مورد از کتب معتبره اهل سنت اشاره مینمائیم که جای چون و چرا برای آنان باقی نماند.
1 آیه تبلیغ ابو اسحق ثعلبی در تفسیر خود و طبری در کتاب الولایة و ابن صباغ مالکی و همچنین دیگران نوشته اند که آیه تبلیغ یعنی آیه 67 سوره مائده یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک. . . در باره علی علیه السلام نازل شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله دست علی را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم و ال من والاه. . . . 1
2 آیه ولایت عموم مفسرین و محدثین مانند فخر رازی و نیشابوری و زمخشری و دیگران از ابن عباس و ابوذر و سایرین نقل کرده اند که روزی سائلی در مسجد از مردم سؤال نمود و کسی چیزی باو نداد، علی علیه السلام که مشغول نماز و در حال رکوع بود با انگشت دست راست اشاره بسائل نمود و سائل متوجه شد وآمد انگشتر را از دست او خارج نمود و آیه انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون 2- نازل گشت یعنی ولی و صاحب اختیار شما فقط خدا و رسول او و مؤمنینی هستند که نماز را بر پا میدارند و در حال رکوع زکوة میدهند. (اگر چه مؤمنین را بصیغه جمع آورده که در حال رکوع صدقه میدهند ولی در خارج مصداق واقعی آن منحصر بفرد بوده و علی علیه السلام میباشد، بعضی هم گفته اند چون ائمه دیگر نیز دارای مقام ولایت بوده و اولاد معصومین علی علیه السلام میباشند لذا بصیغه جمع قید شده است. ).
در آنحال رسول اکرم صلی الله علیه و آله از سائل پرسید آیا کسی بتو چیزی داد؟سائل ضمن اشاره بعلی علیه السلام عرض کرد این انگشتر را او بمن داد 3-
علمای اهل سنت با اینکه بنزول این آیه در باره ولایت علی علیه السلام اقرار دارند اما بعضی از آنها مانند ابن حجر و غیره در اینجا طفره رفته و میگویند کلمه ولی بمعنی دوست و ناصر است نه بمعنی اولی بتصرف در صورتیکه از ظاهر کلام کاملا معلوم است که ولی بمعنی زعیم و صاحب اختیار است زیرا آیه شریفه با انما که افاده حصر میکند شروع شده است یعنی صاحب اختیار و اولی بتصرف شما فقط خدا و رسول او و کسی است که در حال رکوع صدقه داده است اگر ولی بمعنی دوست باشد انحصار آن بخدا و رسول او و شخص راکعی که صدقه داده است بی معنی و دور از منطق خواهد بود چون در اینصورت مؤمنین جز خدا و رسول و علی علیه السلام دوست دیگری نخواهند داشت در حالیکه مؤمنین همه دوست و ناصر یکدیگرند و دوستی چیزی نیست که خداوند آنرا در انحصار خود و اولیائش قرار دهد، در این مورد حسان بن ثابت حضرت امیر علیه السلام را مدح کرده و چنین گوید:
فانت الذی اعطیت اذ کنت راکعا
فدتک نفوس القوم یا خیر راکع
فانزل فیک الله خیر ولایة
و بینها فی محکمات الشرایع 4
یعنی تو آن کسی هستی موقعیکه در رکوع بودی بخشش نمودی پس جانهای مردم فدای تو باد ای بهترین رکوع کننده. خداوند هم در شأن تو بهترین ولایت را نازل کرد و آنرا در قرآن کریم ضمن شرایع محکم دین بیان فرمود و معلوم و واضح است که مقصود از بهترین ولایت همان زعامت و رهبری است نه یاری و دوستی و معانی دیگر.
3 آیه یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول. و اولی الامر منکم 5-
(ای مؤمنین خدا و رسول او صاحبان امر از خودتان را اطاعت کنید). شیخ سلیمان بلخی و دیگران نوشته اند که این آیه در باره امیر المؤمنین نازل شده و منظور از اولی الامر ائمه علیهم السلام از اهل بیت اند. 6
اهل سنت هر رئیس و زعیمی را که نسبت بمسلمین ریاست داشته باشد اولوالامر گویند و اطاعت او را بموجب این آیه واجب میدانند ولی این قول به یچوجه صحیح نمیباشد زیرا در اینصورت باید اطاعت معاویه و یزید و عبد الملک و متوکل عباسی و امثال آنها که ستمگر و فاسق بودند بر مردم واجب باشد در صورتیکه آیات دیگری هست که خداوند از اطاعت چنین اشخاصی نهی فرموده است چنانکه فرماید: و لا تطیعوا امر المسرفین، الذین یفسدون فی الارض و لا یصلحون 7-
(امر اسراف کنندگان را که در روی زمین فساد نموده و اصلاح نمیکنند اطاعت نکنید) بنا بر این اطاعت آن اولوا الامری واجب است که پاک و معصوم بوده و دستورات وی همان اوامر و نواهی خدا و پیغمبر باشد و چنین کسانی جز علی (ع) و یازده فرزندش که جانشینان پیغمبر اکرم اند کس دیگری نمیباشد چنانکه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: انا و علی و الحسن و الحسین و تسعة من ولد الحسین مطهرون معصومون 8-
یعنی من و علی و حسن و حسین و نه تن از فرزندان حسین پاک و معصوم هستیم.
4 آیه مباهله گروهی از نصارای نجران در مدینه خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله آمده و در باره موضوعات متفرقه و خلقت حضرت عیسی علیه السلام از آنجناب مطالبی پرسیدند و چون در مباحثه راه مغالطه می پیمودند آیه مباهله نازل شد که:
فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابنائکم و نساءنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین 9-
یعنی ای پیغمبر هر کس با تو در امر عیسی پس از آنکه ترا در باره او علم و اطلاعی حاصل شد مجادله کند بگو بیائید تا ما و شما پسران و زنان و نزدیکان خود را که بمنزله خود ما هستند بخوانیم و سپس بدرگاه خدا ناله و نفرین کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
بدینطریق رسول اکرم صلی الله علیه و آله آنها را بمباهله دعوت فرمود و فرادی آنروز نصارا با علمای خود بیرون آمده و اسقف نصارا بدانها گفت اگر محمد صلی الله علیه و آله با نزدیکان و اقوامش بیاید مباهله نکنید (زیرا اگر او بر حق نباشد نزدیکانش را در معرض نفرین و بلا نمیآورد) و اگر با اصحاب و مسلمین بیاید مباهله کنید در آنحال پیغمبر اکرم با علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام حاضر شد اسقف پرسید اینها کیستند؟گفتند آن جوان پسر عم و داماد اوست و آن زن یگانه دختر مورد علاقه اوست و آندو کودک هم نواده های او هستند. اسقف گفت بخدا سوگند من چهره هائی می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهها را از جا میکند خوبست از مباهله خود داری کنید و با او مصالحه نمائید لذا گفتند یا ابا القاسم ما مباهله نمیکنیم و حاضر بمصالحه هستیم حضرت نیز پذیرفت.
ابن ابی الحدید و ابن مغازلی و دیگران نوشته اند که منظور از ابنائنا حسنین و مقصود از نسائنا فاطمه و منظور از انفسنا علی علیه السلام میباشد 10-
بنا بر این در این آیه خداوند حضرت امیر را از شدت اتحاد نفسانی با پیغمبر (البته بطور مجاز) نفس پیغمبر خوانده است.
5 آیه تطهیردر تفسیر طبری و فخر رازی و همچنین در کتب دیگر اهل سنت نقل شده است که آیه تطهیر: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا 11- در خانه ام سلمه بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شده و آنحضرت فاطمه و حسنین و علی علیهم السلام را جمع کرد سپس گفت: اللهم هؤلاء اهل بیتی فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا (خدایا اینها اهل بیت من هستند پلیدی را از اینها دور گردان و بتطهیر خاصی پاکشان فرما) ام سلمه گفت یا رسول الله من هم جزو آنها هستم؟حضرت فرمود تو جای خود داری و زن خوبی هستی (اما مقام اهل بیت مرا نداری. ) 12
برخی از علمای اهل سنت مانند زمخشری و غیره گفته اند که این آیه در مورد زنان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شده است زیرا صدر و ذیل آیه در باره آنها است!
پاسخ اینست که اگر این آیه در باره زوجات پیغمبر صلی الله علیه و آله بود ضمیر مخاطب بصیغه جمع مؤنث میآمد و آیه چنین میشد لیذهب عنکن الرجس و یطهرکن تطهیرا زیرا بکار بردن صیغه مذکر در جمع مؤنث بر خلاف قواعد زبان عرب و بکلی غلط است و علت اینکه با وجود حضرت زهرا علیها السلام در آن انجمن ضمیر مخاطب را جمع مذکر آورده است از جهت تغلیب است همچنانکه در آیه 73 سوره هود نیز با اینکه مخاطب زن است (ساره) ولی چون ابراهیم در رأس آن خاندان قرار گرفته از نظر تغلیب ضمیر جمع مذکر آمده استقالوا اتعجبین من امر الله رحمة الله و برکاته علیکم اهل البیت. . . و گذشته از این همه جا منظور از اهل بیت، علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام اند نه کسان دیگر زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فقط بآنها اهل بیت خطاب میکرد چنانکه در کتب معتبره از انس بن مالک نقل شده است که پیغمبر صلی الله علیه و آله برای نماز صبح که میرفت مدت ششماه از در خانه فاطمه علیها السلام عبور میکرد و آنها را صدا میزد و میفرمود الصلوة یا اهل البیت و آنگاه این آیه را تلاوت میفرمود انما یرید الله. . . 13
همچنین پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود که این آیه در باره پنج نفر نازل شده است در باره من و علی و حسن و حسین و فاطمه 14-
در کتاب قاموس الصحیفه از صاحب ریاض السالکین نقل شده است که جمهور علماء عامه گفته اند زنان پیغمبر صلی الله علیه و آله جزو اهل بیت او میباشند و من بحدیثی برخوردم که سیوطی در کتاب (الجامع الصغیر) از ابن عساکر از واثله نقل کرده که مضمونش صراحت دارد بر عقیده مذهب امامیه که زنهای آنحضرت در شمار اهل بیتش نیستند و آن گفتار او است که (بدخترش) فرمود نخستین کسی که از اهل بیت من بمن ملحق میشود توئی ای فاطمه و اول کسی که از زنانم بمن ملحق میشود زینب است 15-
6 بنقل علماء و مورخین فریقین چون آیات سوره برائت در مورد عهد شکنی و مذمت مشرکین نازل گردید رسول اکرم صلی الله علیه و آله آیات اوائل سوره مزبور را بابو بکر داد که بمکه برده و در موسم حج بمشرکین ابلاغ نماید، پس از آنکه ابو بکر براه افتاد و قدری راه رفت جبرئیل نازل شد و ضمن ابلاغ سلام خداوند به پیغمبر صلی الله علیه و آله عرض کرد خداوند فرماید: لا یؤدیها عنک الا انت او رجل منک. یعنی کسی از جانب تو اداء رسالت ننماید مگر خودت یا مردی که از خودت باشد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فورا علی علیه السلام را طلبید و فرمود شتر مرا سوار شو و دنبال ابو بکر برو هر کجا باو رسیدی آیات را از او بگیر و بمکه ببر و بمشرکین قرائت کن، حضرت امیر فورا حرکت کرد و در راه بابوبکر رسید و آیات را از او گرفته و بمکه برد و ابو بکر خدمت پیغمبر مراجعت نمود و در حالیکه از این امر محزون و متأسف بود عرض کرد یا رسول الله مگر در باره من چیزی نازل شده حضرت فرمود خدای تعالی دستور داد که آیات را کسی ببرد که از خود من باشد و من هم علی را برای انجام این مأموریت اعزام نمودم 16-
در اینجا سه مطلب مورد توجه و بررسی است:
اول اینکه علی علیه السلام از خود پیغمبر صلی الله علیه و آله است و ابو بکر چنین خصوصیتی را ندارد.
دوم اینکه خدای تعالی ابو بکر را برای ابلاغ چند آیه در یک شهر شایسته ندید و به پیغمبرش دستور داد که برای اینکار علی علیه السلام را بفرستد در اینصورت چگونه حزب سقیفه چنین کسی را برای جانشینی پیغمبر انتخاب کردند که با تمام احکام قرآن در تمام شهرهای اسلامی خلافت نماید؟
سوم اینکه اعزام ابو بکر در وهله اول و عزل او در وهله ثانی و نصب علی (ع) بجای وی برای اثبات و نشاندادن فضیلت و شایستگی علی علیه السلام بود زیرا اگر از اول آنحضرت بچنین مأموریتی منصوب میشد بنظر همه عادی میآمد و چندان اهمیتی نداشت ولی وقتی ابو بکر براه افتاد و سپس علی علیه السلام بدان سمت گمارده شد این امر دلیل بر فضیلت و شایستگی علی علیه السلام برای جانشینی پیغمبر و انجام وظائف او میباشد.
7 آیه مودتقل لا اسألکم علیه اجرا الا المودة فی القربی 17-
(ای پیغمبر در برابر زحمات تبلیغ رسالت بمردم) بگو من از شما اجر و مزدی نمیخواهم مگر دوستی نزدیکانم را.
زمخشری در تفسیر کشاف و گنجی شافعی در کفایة الطالب و دیگران نوشته اند که چون آیه مزبور نازل شد به پیغمبر صلی الله علیه و آله گفتند یا رسول الله: و من قرابتک هؤلاء الذین وجبت علینا مودتهم؟قال علی و فاطمة و ابناهما 18-
یعنی نزدیکان شما که دوستی آنها بر ما واجب است چه کسانی اند؟فرمود علی و فاطمه و دو پسرشان.
8 آیه قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب 19-
کافران رسالت پیغمبر اکرم را انکار کرده و گفتند تو پیغمبر نیستی این آیه در پاسخ آنان بحضرتش نازل شد که بگو (من برای رسالت خود دو شاهد دارم یکی) خدا است که برای شهادت میان من و شما کافی است و دیگری کسی است که علم کتاب در نزد اوست. ثعلبی در تفسیر آیه مزبور مینویسد آنکه علم کتاب در نزد اوست علی بن ابیطالب است 20-
همچنین ابو سعید خدری گوید از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدم آنکس که علم کتاب در نزد اوست کیست؟فرمود آنکس برادرم علی بن ابیطالب است 21-
شیخ سلیمان بلخی از ابن عباس نقل میکند که گفت آنکه علم کتاب در نزداوست علی علیه السلام است زیرا او بتفسیر و تأویل و ناسخ و منسوخ آن عالم بود 22-
9 آیه افمن کان علی بینة من ربه و یتلوه شاهد منه 23- . . .
آیا کسیکه (رسول خدا صلی الله علیه و آله برای صحت گفتار خود) حجتی (قرآن) از طرف پروردگار خود داشته و پشت سر او شاهد و گواهی از خود او باشد. . . .
در این آیه نیز مفسرین و مورخین عامه و خاصه نوشته اند که منظور از شاهد و گواهی از خود پیغمبر علی علیه السلام است 24-
ابراهیم بن محمد حموینی در کتاب فرائد السمطین از ابن عباس نقل میکند که این آیه در شأن علی علیه السلام است و احدی با او در آن شریک نیست و خوارزمی هم در مناقب خود مینویسد که عمرو عاص در نامه ای که بمعاویه نوشته بود اشاره بآیاتی در شأن علی علیه السلام کرده بود که از جمله آنها آیه مزبور بوده است 25-
10 آیه الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سرا و علانیة فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون 26-
کسانیکه اموالشان را در شب و روز و نهانی و آشکارا انفاق میکنند برای آنان در نزد پروردگارشان پاداشی است و آنان خوف و اندوهی ندارند.
خوارزمی و ثعلبی و مالکی و ابو نعیم و دیگران از ابن عباس نقل کرده اند که علی علیه السلام چهار درهم داشت یکی را شب (در راه خدا) صدقه داد و یکی را روز و یکی را پنهانی و یکی را آشکارا آنگاه این آیه در باره او نازل گردید 27-
صفحات: 1· 2
فضیلت اعمال ماه ذی الحجه
اعمال ماه ذی الحجه
ماه ذی الحجه از ماه های مقدس و شریف در نزد مسلمانان است. وقتی این ماه فرا می رسید مسلمانان اهتمام ویژه ای به عبادت داشتند به خصوص در دهه اول ماه ذی الحجه که در احادیث پیامبر(ص) بر فضیلت آن تاکید شده است. چنان که رسول ا… در حدیثی می فرمایند: «عمل خیر و عبادت در هیچ ایامی در نزد حق تعالی محبوب تر از دهه اول ذی الحجه نیست.». در بعضى از روایات آمده است، شب هاى دهگانه اى که قرآن در سوره «والفجر و لیال عشر» به آن سوگند یاد کرده است، شب هاى دهه اوّل این ماه شریف است (تفسیر قمى، جلد 2، صفحه 419) و این سوگند به خاطر عظمت آن است.
برای این که بتوانیم بهره ای از این ایام عزیز ببریم به ذکر اعمال آن می پردازیم.
دهه اول این ماه ” ایام معلومات” نام دارد که در قرآن کریم ذکر آن شده است. از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است که عمل خیر و عبادت در هیچ ایامی نزد حق تعالی محبوب تر از این دهه نیست. برای این دهه اعمالی ذکر شده است:
۱- روزه گرفتن ۹ روز اول این دهه که ثواب روزه تمام عمر را دارد.
۲- در تمام شبهای این دهه، ما بین نماز مغرب و عشاء دو رکعت نماز خوانده شود که در هر رکعت بعد از حمد یک بار آیه ” وَ واعَدنا مُوسی ثَلاثینَ لَیلَةً وَ اَتمَمناها بِعَشرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ اَربَعینَ لَیلَةً وَ قالَ مُوسی لأَخیهِ هارونَ اخلُفنی فی قَومی وَ اَصلِح وَ لا تَتَّبِع سَبیلَ المُفسدِین.”
کسی که این نماز را بخواند با ثواب حاجیان شریک می شود.
۳- از روز اول تا عصر روزعرفه بعد از نماز صبح و پیش از مغرب دعایی که از امام صادق علیه السلام روایت شده، خوانده شود.
” اللهم هذه الایام التی فضلتها علی الایام….
۴- در هر روز از دهه پنج دعایی را که حضرت جبرئیل از جانب خدای تعالی برای حضرت عیسی علیه السلام هدیه آورده، خوانده شود.
” اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له…”.
۵- در هر روز از این دهه تهلیلاتی را که از حضرت علی علیه السلام روایت شده را بخواند.
”لا اله الا الله عدد اللیالی و الدهور ….
6ـ امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: پدرم حضرت امام باقر (علیه السلام) به من فرمود: پسرم! در دهه نخست از ماه ذى الحجّه، هر شب میان نماز مغرب و عشا این دو رکعت نماز را ترک مکن:
در هر رکعت سوره حمد و سوره قل هو الله را مى خوانى، پس از آن این آیه (آیه 142 سوره اعراف) را مى خوانى:
وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثینَ لَیْلَةً، وَ أَتْمَمْناها بَعَشْر، فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ
و ما با موسى سى شب وعده گذاشتیم سپس آن را با ده شب دیگر تکمیل نمودیم به این ترتیب میعاد پروردگارش (با او)
أَرْبَعینَ لَیْلَةً، وَ قالَ مُوسى لاَِخیهِ هارُونَ اخْلُفْنى فى قَوْمى، وَ أَصْلِـحْ
چهل شب تمام شد و موسى به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قومم باش و (آنها را) اصلاح کن
وَلا تَتَّبِعْ سَبیـلَ الْمُفْسِـدینَ.
و از روش مفسدان پیروى منما.
اگر چنین کنى، در ثواب حاجیان، و اعمال حجّ آنها شریک مى شوى.( اقبال، صفحه 317)
صفحات: 1· 2
فضیلت عجیب روز غدیر
سخنان زیبای استاد پناهیان در مورد فضیلت روز غدیر واقعا زیباست
پرستش آزادگان
عبادت کنندگان در نظر حضرت علی (علیه السلام)
امير المؤمنين علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «ان العبّاد او العبادة، كان ثلاثة: قومٌ عبدواللّه، خوفاً، فتلك عبادة العبيد، و قوم عبدواللّه تبارك و تعالي طلب الثواب، فتلك عبادة الاجراء، و قومٌ عبدواللّه تبارك و تعالي حبّا له، فتلك عبادة الاحرار و هي افضل العبادة»(1) يعني پرستش و يا پرستش كنندگان سه گروه است، گروهي خداوند را از ترس مي پرستند، پس اين پرستش بندگان است، گروهي خداوند تبارك و تعالي را براي رسيدن به پاداش مي پرستند، پس اين پرستش مزدوران است، و گروهي خداوند را از روي محبت مي پرستند، و اين پرستش آزادگان است، و اين از همه پرستش ها برتر است. و در نهج البلاغه همين حديث آمده لكن به جاي كلمه «حباً» واژه «شكراً» آمده است.(2)
شايان ذكر است كه عبادت به هر كدام از اقسام ياد شده در حديث ارزشمند است، به همين جهت در آموزه هاي ديني در برابر عبادت ها پاداش هاي آن نيز مطرح شده است، پس عبادت حتي اگر از نوع عبادت از روي ترس و يا طمع در بهشت هم باشد ارزشمند است.
اما اين كه عبادت احرار يا عبادت از روي سپاس و محبت چيست؟
قبل از تبيين ماهيت عبادت سپاسي، بايد درباره چيستي و ماهيت خود سپاس و تشكر، به اختصار توضيح داده شود. درباره ماهيت شكر سخن بسيار است، از جمله درباره شكر گفته اند: حقيقت شكر آن است كه از نعمت هايي كه براي انسان آفريده شده در جهت درست استفاده شود. يكي از نعمت هاي بزرگ الهي براي انسان، نعمت عبوديت و بندگي خداوند است. انسان تا مي تواند بايد تلاش كند كه از اين نعمت به صورت كامل و شايسته استفاده كند. يعني اولاً اهل بندگي و عبوديت باشد، ثانياً تاجرانه و يا از روي ترس عبادت نكند. بلكه از روي محبت و عشق و براي سپاس خداوند و براي بجا آوردن شكر عملي در برابر خداوند عبادت كند، اين نوع عبادت بهترين مصداق شكر و كامل ترين عبادات است. چون بندگي انسان را خالصانه و به عنوان سپاس الهي نشان مي دهد.(3)
و هم چنين گفته شده، شكر عبارت است از قدرداني نعمت مُنعِم و آثار اين قدرداني در هر كدام از شئون وجودي به گونه اي خاص ظهور مي كند. مثلاً آثار شكر در قلب عبارت از خضوع و خشوع و محبت است، و در زبان ثناء و مدح و حمد، و در جوارح، اطاعت و استعمال جوارح و امثال آن. و مرتبه متعالي شكر عبارت از نفس معرفت با قلب است و اظهار آن معرفت در زبان و عمل، بلكه خود حالت نفساني كه اثر معرفت منعِم است.(4)
براي مشخص شدن ماهيت و چيستي عبادت حبّي و سپاسي، در ابتداء بايد گفت:
اولاً: اساساً عبادت و پرستش خداوند در واقع، كامل ترين جلوه گاه آزادي انسان از قيد اسارت و هواهاي نفساني است. و عبد از نظر لغت، به انساني گفته مي شود كه سر تا پا تعلق به مولا و صاحب خود دارد، اراده اش تابع ارادة او و خواستش تابع خواست او است. در برابر او مالك چيزي نيست و در اطاعت او هرگز سستي به خود راه نمي دهد. به تعبير ديگر، عبوديت آن گونه كه در متون ديني آمده، اظهار آخرين درجة خضوع در برابر معبود است و به همين دليل تنها كسي مي تواند، معبود باشد كه نهايت سزاواري و شايستگي هر نوع كمال از آن او بوده و تمام نعمت هايي كه به انسان مي رسد از او باشد. انسان وقتي در برابر چنين وجودي، نيايش و كرنش و خضوع و عبادت مي كند، به طور يقين يا از روي محبت و عشق است و يا از روي سپاس گزاري از آنچه فيض، رحمت، نعمت و مانند آن است. لذا عبوديت كامل آن است كه انسان جز به معبود واقعي، يعني كمال مطلق نينديشد، جز در راه او گام بر ندارد و هر چه غير او است فراموش كند. حتي خويشتن را فراموش نمايد و اين گونه عبادت است كه هدف آفرينش را تأمين خواهد كرد.(5) اين گونه بندگي و پرستش، در واقع نمودار سپاس گزاري از حق بوده و نشان دهنده محبت و عشق بنده به خداوند است. اما اگر عبادت در همان آغاز از روي ترس يا طمع صورت بگيرد، گرچه مطلوب است، اما كامل و ايده ال نخواهد بود. اين كلام نغز حافظ در اين باره بسيار زيبا است كه مي گويد:
تو بندگي چو گدايان به شرط مزد مكن
كه خواجه خود روش بنده پروري داند
ثانياً: اگر بندگي و عبادت، از اول بر اساس طمع در نعمت دنيايي و آخرتي باشد، عبادت مزدورانه است. اما اگر انسان بر اساس فرهنگ وحياني عمل كند. يعني مطالعه آثار الهي و نعمت هاي او، انسان را وادار نمايد كه از روي سپاس آن همه نعمت، خدا را عبادت نمايد. همان عبادت سپاسي خواهد بود.
با توجه به اين بيان معلوم مي شود كه عبادت سپاسي، بعد از توجه به نعمت و شناخت نعمت و در مقام شكرگزاري از نعمت ها انجام مي شود. برخلاف عبادت مزدورانه كه در همان آغاز از روي طمع صورت مي گيرد.
ثالثاً: در آيه ديگر، درباره عبادت سپاسي و پرستش از روي شكرگزاري آمده است: انّ الذين تعبدون من دون اللّه لايملكون لكم رزقاً فابتغوا عند اللّه الرزق و اعبدوه و اشكرواله(6) يعني كساني را كه غير از خدا پرستش مي كنيد مالك رزق شما نيستند، روزي را نزد خدا بطلبيد و او را پرستش كنيد و شكر او را بجا آوريد. از اين آيه بدست مي آيد كه انگيزه برخي عبادت ها و يا اساساً انگيزه عبادت ها، حس شكرگزاري در مقابل مُنعِم حقيقي است، و هر انساني كه مي داند نعمت از آن خدا است و اوست كه نعمت مي دهد، تنها او را عبادت مي كند و از او شاكر است، پس عبادت شاكرانه است كه بهترين و كامل ترين نوع عبادت ها محسوب مي شود.(7)
رابعاً: از آن جا كه عبادت شاكرانه در واقع از روي عشق و اخلاص و محبت صورت مي گيرد و هيچ گونه شائبة ترس و طمع در ميان نيست، به همين جهت در بعضي روايات به جاي «شكر» سخن از «حبّ» است، يعني عبادت عاشقانه كه تنها از روي دل دادگي و عشق به خدا و سپاس او انجام مي گيرد.
پی نوشت:
1. حر عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، بيروت، نشر دارالحياء تراث العربي، 1391 ش، ج 1، ص 45، ابواب مقدمات العبادت، باب 9، ح1.
2. نهج البلاغه، کلمات قصار، 237.
3. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1379 ش، ج15، ص416، ج11، ص186، ج10، ص280، ج 18، ص51، ج 16، ص148.
4. موسوي خميني، سيد روح الله، چهل حديث، نشر مؤسسه آثار امام، 1378 ش، ص 345 ـ 346.
5. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، نشر دارالکتب الاسلاميه، 1379 ش، ج 22، ص 378.
6. عنکبوت: 17.
7. تفسير نمونه، همان، ج 16، ص233
حوزه نت
متن کامل خطبه غدیر خم با ترجمه فارسی
خطبه غدیریه
بخش اول: حمد و ثنای الهی
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی عَلا فی تَوَحُّدِهِ وَ دَنا فی تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ فی سُلْطانِهِ وَعَظُمَ فی اَرْکانِهِ، وَاَحاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْماً وَ هُوَ فی مَکانِهِ وَ قَهَرَ جَمیعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ، حَمیداً لَمْ یَزَلْ، مَحْموداً لایَزالُ (وَ مَجیداً لایَزولُ، وَمُبْدِئاً وَمُعیداً وَ کُلُّ أَمْرٍ إِلَیْهِ یَعُودُ). بارِئُ الْمَسْمُوکاتِ وَداحِی الْمَدْحُوّاتِ وَجَبّارُ الْأَرَضینَ وَ السّماواتِ، قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ الْمَلائکَةِ وَالرُّوحِ، مُتَفَضِّلٌ عَلی جَمیعِ مَنْ بَرَأَهُ، مُتَطَوِّلٌ عَلی جَمیعِ مَنْ أَنْشَأَهُ. یَلْحَظُ کُلَّ عَیْنٍ وَالْعُیُونُ لاتَراهُ.
ستایش خدای را سزاست که در یگانگی اش بلند مرتبه و در تنهایی اش به آفریدگان نزدیک است؛ سلطنتش پرجلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است. بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود، بر همه چیز احاطه دارد و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.
همواره ستوده بوده و خواهد بود و مجد و بزرگی او را پایانی نیست. آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوی اوست.
اوست آفریننده آسمان ها و گستراننده زمین ها و حکمران آن ها. دور و منزه از خصایص آفریده هاست و در منزه بودن خود نیز از تقدیس همگان برتر است. هموست پروردگار فرشتگان و روح؛ افزونی بخش آفریده ها و نعمت ده ایجاد شده هاست. به یک نیم نگاه دیده ها را ببیند و دیده ها هرگز او را نبینند.
کَریمٌ حَلیمٌ ذُوأَناتٍ، قَدْ وَسِعَ کُلَّ شَیءٍ رَحْمَتُهُ وَ مَنَّ عَلَیْهِمْ بِنِعْمَتِهِ. لا یَعْجَلُ بِانْتِقامِهِ، وَلایُبادِرُ إِلَیْهِمْ بِمَا اسْتَحَقُّوا مِنْ عَذابِهِ. قَدْفَهِمَ السَّرائِرَ وَ عَلِمَ الضَّمائِرَ، وَلَمْ تَخْفَ عَلَیْهِ اَلْمَکْنوناتُ ولا اشْتَبَهَتْ عَلَیْهِ الْخَفِیّاتُ. لَهُ الْإِحاطَةُ بِکُلِّ شَیءٍ، والغَلَبَةُ علی کُلِّ شَیءٍ والقُوَّةُ فی کُلِّ شَئٍ والقُدْرَةُ عَلی کُلِّ شَئٍ وَلَیْسَ مِثْلَهُ شَیءٌ. وَ هُوَ مُنْشِئُ الشَّیءِ حینَ لاشَیءَ دائمٌ حَی وَقائمٌ بِالْقِسْطِ، لاإِلاهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُالْحَکیمُ.
جَلَّ عَنْ أَنْ تُدْرِکَهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَاللَّطیفُ الْخَبیرُ. لایَلْحَقُ أَحَدٌ وَصْفَهُ مِنْ مُعایَنَةٍ، وَلایَجِدُ أَحَدٌ کَیْفَ هُوَمِنْ سِرٍ وَ عَلانِیَةٍ إِلاّ بِمادَلَّ عَزَّوَجَلَّ عَلی نَفْسِهِ.
کریم و بردبار و شکیباست. رحمت اش جهان شمول و عطایش منّت گذار. در انتقام بی شتاب و در کیفر سزاواران عذاب، صبور و شکیباست. بر نهان ها آگاه و بر درون ها دانا. پوشیده ها بر او آشکار و پنهان ها بر او روشن است. او راست فراگیری و چیرگی بر هر هستی. نیروی آفریدگان از او و توانایی بر هر پدیده ویژه اوست. او را همانندی نیست و هموست ایجادگر هر موجود در تاریکستان لاشیء. جاودانه و زنده و عدل گستر. جز او خداوندی نباشد و اوست ارجمند و حکیم.
دیده ها را بر او راهی نیست و اوست دریابنده دیده ها. بر پنهانی ها آگاه و بر کارها داناست. کسی از دیدن به وصف او نرسد و بر چگونگی او از نهان و آشکار دست نیابد مگر، او - عزّوجلّ - خود، راه نماید و بشناساند.
وَأَشْهَدُ أَنَّهُ الله ألَّذی مَلَأَ الدَّهْرَ قُدْسُهُ، وَالَّذی یَغْشَی الْأَبَدَ نُورُهُ، وَالَّذی یُنْفِذُ أَمْرَهُ بِلامُشاوَرَةِ مُشیرٍ وَلامَعَهُ شَریکٌ فی تَقْدیرِهِ وَلایُعاوَنُ فی تَدْبیرِهِ. صَوَّرَ مَا ابْتَدَعَ عَلی غَیْرِ مِثالٍ، وَ خَلَقَ ما خَلَقَ بِلامَعُونَةٍ مِنْ أَحَدٍ وَلا تَکَلُّفٍ وَلاَ احْتِیالٍ. أَنْشَأَها فَکانَتْ وَ بَرَأَها فَبانَتْ.
فَهُوَالله الَّذی لا إِلاهَ إِلاَّ هُوالمُتْقِنُ الصَّنْعَةَ، اَلْحَسَنُ الصَّنیعَةِ، الْعَدْلُ الَّذی لایَجُوُر، وَالْأَکْرَمُ الَّذی تَرْجِعُ إِلَیْهِ الْأُمُورُ.
وَأَشْهَدُ أَنَّهُ الله الَّذی تَواضَعَ کُلُّ شَیءٍ لِعَظَمَتِهِ، وَذَلَّ کُلُّ شَیءٍ لِعِزَّتِهِ، وَاسْتَسْلَمَ کُلُّ شَیءٍ لِقُدْرَتِهِ، وَخَضَعَ کُلُّ شَیءٍ لِهَیْبَتِهِ. مَلِکُ الْاَمْلاکِ وَ مُفَلِّکُ الْأَفْلاکِ وَمُسَخِّرُالشَّمْسِ وَالْقَمَرِ، کُلٌّ یَجْری لاَِجَلٍ مُسَمّی. یُکَوِّرُالَّلیْلَ عَلَی النَّهارِ وَیُکَوِّرُالنَّهارَ عَلَی الَّلیْلِ یَطْلُبُهُ حَثیثاً. قاصِمُ کُلِّ جَبّارٍ عَنیدٍ وَ مُهْلِکُ کُلِّ شَیْطانٍ مَریدٍ.
و گواهی می دهم که او «الله» است. همو که تنزّهش سراسر روزگاران را فراگیر و نورش ابدیت را شامل است. بی مشاور، فرمانش را اجرا، بی شریک تقدیرش را امضا و بی یاور سامان دهی فرماید. صورت آفرینش او را الگویی نبوده و آفریدگان را بدون یاور و رنج و چاره جویی، هستی بخشیده است. جهان با ایجاد او موجود و با آفرینش او پدیدار شده است.
پس اوست «الله» که معبودی به جز او نیست. همو که صُنعش استوار است و ساختمان آفرینشش زیبا. دادگری است که ستم روا نمی دارد و کریمی که کارهابه او بازمی گردد.
و گواهی می دهم که او «الله» است که آفریدگان در برابر بزرگی اش فروتن و در مقابل عزّتش رام و به توانایی اش تسلیم و به هیبت و بزرگی اش فروتن اند. پادشاه هستی ها و چرخاننده سپهرها و رام کننده آفتاب و ماه که هریک تا اَجَل معین جریان یابند. او پردی شب را به روز و پردی روز را - که شتابان در پی شب است - به شب پیچد. اوست شکنندی هر ستمگر سرکش و نابودکنندی هر شیطان رانده شده.
لَمْ یَکُنْ لَهُ ضِدٌّ وَلا مَعَهُ نِدٌّ أَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفْواً أَحَدٌ. إلاهٌ واحِدٌ وَرَبٌّ ماجِدٌ یَشاءُ فَیُمْضی، وَیُریدُ فَیَقْضی، وَیَعْلَمُ فَیُحْصی، وَیُمیتُ وَیُحْیی، وَیُفْقِرُ وَیُغْنی، وَیُضْحِکُ وَیُبْکی، (وَیُدْنی وَ یُقْصی) وَیَمْنَعُ وَ یُعْطی، لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ، بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ.
یُولِجُ الَّلیْلَ فِی النَّهارِ وَیُولِجُ النَّهارَ فی الَّلیْلِ، لاإِلاهَ إِلاّهُوَالْعَزیزُ الْغَفّارُ. مُسْتَجیبُ الدُّعاءِ وَمُجْزِلُ الْعَطاءِ، مُحْصِی الْأَنْفاسِ وَ رَبُّ الْجِنَّةِ وَالنّاسِ، الَّذی لایُشْکِلُ عَلَیْهِ شَیءٌ، وَ لایُضجِرُهُ صُراخُ الْمُسْتَصْرِخینَ وَلایُبْرِمُهُ إِلْحاحُ الْمُلِحّینَ.
اَلْعاصِمُ لِلصّالِحینَ، وَالْمُوَفِّقُ لِلْمُفْلِحینَ، وَ مَوْلَی الْمُؤْمِنینَ وَرَبُّ الْعالَمینَ. الَّذِی اسْتَحَقَّ مِنْ کُلِّ مَنْ خَلَقَ أَنْ یَشْکُرَهُ وَیَحْمَدَهُ (عَلی کُلِّ حالٍ)
نه او را ناسازی باشد و نه برایش انباز و مانندی. یکتا و بی نیاز، نه زاده و نه زاییده شده، او را همتایی نبوده، خداوند یگانه و پروردگار بزرگوار است. بخواهد و به انجام رساند. اراده کند و حکم نماید. بداند و بشمارد. بمیراند و زنده کند. نیازمند و بی نیاز گرداند. بخنداند و بگریاند. نزدیک آورد و دور برد. بازدارد و عطا کند. او راست پادشاهی و ستایش. به دست توانی اوست تمام نیکی. و هموست بر هر چیز توانا.
شب را در روز و روز را در شب فرو برد. معبودی جز او نیست؛ گران مایه و آمرزنده؛ اجابت کنندی دعا و افزایندی عطا، بر شمارندی نفَس ها؛ پروردگار پری و انسان. چیزی بر او مشکل ننماید، فریاد فریادکنندگان او را آزرده نکند و اصرارِ اصرارکنندگان او را به ستوه نیاورد.
نیکوکاران را نگاهدار، رستگاران را یار، مؤمنان را صاحب اختیار و جهانیان را پروردگار است؛ آن که در همه احوال سزاوار سپاس و ستایش آفریدگان است.
أَحْمَدُهُ کَثیراً وَأَشْکُرُهُ دائماً عَلَی السَّرّاءِ والضَّرّاءِ وَالشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ، وَأُومِنُ بِهِ و بِمَلائکَتِهِ وکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ. أَسْمَعُ لاَِمْرِهِ وَاُطیعُ وَأُبادِرُ إِلی کُلِّ مایَرْضاهُ وَأَسْتَسْلِمُ لِماقَضاهُ، رَغْبَةً فی طاعَتِهِ وَ خَوْفاً مِنْ عُقُوبَتِهِ، لاَِنَّهُ الله الَّذی لایُؤْمَنُ مَکْرُهُ وَلایُخافُ جَورُهُ.
او را ستایش فراوان و سپاس جاودانه می گویم بر شادی و رنج و بر آسایش و سختی و به او و فرشتگان و نبشته ها و فرستاده هایش ایمان داشته، فرمان او را گردن می گذارم و اطاعت می کنم؛ و به سوی خشنودی او می شتابم و به حکم او تسلیمم؛ چرا که به فرمانبری او شائق و از کیفر او ترسانم. زیرا او خدایی است که کسی از مکرش در امان نبوده و از بی عدالتیش ترسان نباشد (زیرا او را ستمی نیست).