زرق و برق دنیا عامل فراموشی مرگ
چرا انسان با اینکه «مرگ» را باور دارد ولی کارهای خلاف باور خویش انجام می دهد؟
درست است که هیچ کس اعتقاد به زندگی جاویدان در این جهان ندارد و همه می دانند چراغ پر فروغ زندگی، دیر یا زود خاموش می شود و انسان از روی خاک به زیر خاک می رود و همه چیز را رها کرده، به سوی دیار بقا می شتابد؛ ولی زرق و برق زندگی و شیرینی لذّات دنیا به قدری است که پرده بر روی این واقعیت می اندازد و گاه انسان مرگ را به کلّی فراموش می کند و یا خود را به فراموش کاری می زند، حرکات و بلکه تفکرات او بگونه ای می شود که گویی جاودانه در این جهان می ماند.
هنگامی که یکی از دوستان و بستگان و عزیزان ما چشم از دنیا می پوشند و مراسم تشییع و تدفین و یادبود او برگزار می شود، در لحظات کوتاهی پرده ها کنار می رود و چهره زندگی توخالی و ناپایدار جهان با تمام بی وفایی هایش آشکار می گردد، انسان تکانی می خورد و در فکر فرو می رود؛ ولی هنگامی که دوباره به صحنه زندگی عادی باز می گردد پرده های ضخیم فراموشکاری بار دیگر بر چشم دل او می افتد و آدمی مبدل به موجودی هوسباز و خطرناک و اسیر چنگال آرزوهای دراز می شود. البتّه اولیاءالله از این قانون مستثنی هستند. آنها آگاهتر و هوشیارتر از آنند که چهره واقعی جهان ناپایدار از نظرشان محو گردد و در گرداب آمال و آرزوها غوطه ور شوند. آنها به حکم ایمان به زندگی جاویدان در سرایی دیگر، دنیا را به صورت پل یا گذرگاهی می بینند یا منزلگاهی همچون منزلگاههای میان راه و پیوسته بر غافلان بانگ می زنند که از خواب غفلت بیدار شوید.
در حدیث معروفی از امام هادی(علیه السلام) می خوانیم که متوکل عباسی شبی از شبها آن حضرت را به قصر خود احضار کرد. ظاهراً دلیلش این بود که به او خبر داده بودند امام علی النقی(علیه السلام) مشغول جمع آوری سلاح و اموال در خانه خویش است تا مردم را علیه او بشوراند. او هراسید و دستور داد شبانه خانه امام هادی(علیه السلام) را تفتیش کنند و آن حضرت را در هر حال بیابند به قصر دارالاماره بیاورند. مأمورین به خانه امام علی النقی(علیه السلام) ریختند و امام هادی(علیه السلام) را در دل شب در حال عبادت دیدند و چیزی از سلاح و مال نیافتند، با این حال امام علی النقی(علیه السلام) را با خود به قصر متوکل عباسی آوردند هنگامی که امام دهم به قصر متوکل آمد، به متوکل گفتند در خانه آن حضرت چیزی نیافتیم و او را رو به قبله مشغول تلاوت قرآن دیدیم. متوکل مشغول نوشیدن شراب بود، همین که چشمش به امام هادی(علیه السلام) افتاد برخاست و احترام کرد و او را نزد خود نشانید و جسورانه جام شرابی را که در دست داشت به امام علی النقی(علیه السلام) تعارف کرد!
امام هادی(علیه السلام) فرمود به خدا سوگند این مایع ننگین هرگز با گوشت و خون من آشنایی نداشته است. متوکل شرمنده شد و دست خود را عقب کشید. سپس گفت شعری برای من بخوان (شاید منظورش این بود که مجلس بزمش با شعر جالبی آراسته تر شود). امام علی النقی(علیه السلام) فرمود: من کمتر شعر به خاطر دارم! متوکل گفت: چاره ای نیست حتماً باید بخوانید! امام هادی(علیه السلام) که اصرار متوکل را دید اشعاری خواند که متوکل سخت تکان خورد و آن قدر گریه کرد که قطره های اشک بر موهای صورتش جاری شد و حاضران نیز گریستند و امام علی النقی(علیه السلام) را با احترام به خانه بازگرداندند و اشعار این بود:
«باتوا عَلی قُلَلِ الاجبالِ تَحْرُسُهُمْ *** غَلَبَ الرِّجالُ فَلَمْ تَنْفَعُهُمُ الْقُلَلُ
وَاسْتَنْزَلُوا بَعْدَ عِزّ مِنْ مَعاقِلِهِمْ *** وَاسْکنُوا حَفْراً یابِئْسَما نَزَلُوا
ناداهُمْ صارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمْ *** اَینَ الاُساوِرُ وَ التّیجانُ وَ الْحُلَلُ
اَینَ الْوُجُوهُ الَّتی کانَتْ مُنْعِمَةٌ *** مِنْ دُونِها تَضْرِبُ الاَسْتارُ وَ الکلَلُ
قَدْ طالَ ما أَکلُوا دَهْراً وَ قَدْ شَرِبُوا *** وَاصْبَحُوا الْیوْمَ بَعْدَ الاَکلِ قَدْ أکلُوا»
یعنی: (گروهی بودند که بر قله های کوهها، دژهای محکمی ساخته بودند و مردانی نیرومند از آنها پاسداری می کردند؛ اما هرگز این قله ها به حال آنها سودی نداشت. چیزی نگذشت که از پناهگاه خود، از آن مقام عزت، به ذلت کشانده شدند و در حفره های گور ساکن گشتند و چه بد فرود آمدند. فریادگری بعد از دفن آنها صدا زد کجا رفت آن دستبندهای طلا و آن تاجها و زینتها؟! کجا رفتند آن صورتهایی که آثار ناز و نعمت در آنها نمایان بود و در پشت پرده ها قرار داشتند؟! آری مدت طولانی خوردند و نوشیدند ولی امروز همه آنها در کام زمین فرو رفته اند!).[1]
و به گفته یکی از شاعران خوش ذوق معاصر:
«ای دل عبث مخور غم دنیا را *** فکرت مکن نیامده فردا را!
بشکاف خاک را و ببین آنگه *** بی مهری زمانه رسوا را
این دشت خوابگاه شهیدان است *** فرصت شمار وقت تماشا را
از عمرِ رفته نیز شماری کن *** مشمار جَدْی و عقرب و جوزا را
این جویبار خرد که می بینی *** از جای کنده صخره صمّا را
آموزگار خلق شدیم امّا *** نشناختیم خود الف و با را
بت ساختیم در دل و خندیدیم *** بر کیش بد برهمن و بودا را
در دام روزگار ز یکدیگر *** نتوان شناخت پشّه و عنقا را
ای باغبان سپاه خزان آمد *** بس دیر کشتیم این گُل رعنا را». [2] [3]
پی نوشت
[1] مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، أبو الحسن علی بن الحسین بن علی، تحقیق: سعد داغر، دار الهجرة، قم، 1409 ق، چاپ دوم، ج 4، ص 11.
[2] دیوان اشعار پروین اعتصامی، اعتصامی، پروین، نشر قطره، تهران، ۱۳۷۷ ش، چاپ اول، ص 5.
[3] پیام امام امیر المومنین(علیه السلام)، مکارم شیرازی، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعی از فضلاء، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1386 ش، چاپ اول، ج 2، ص 591.
حوزه نت
اگر در نماز نباید غیر خدا را مخاطب خود قرار داد پس چرا می گوییم «السلام علیک یا ایها النّبی ... »؟
اگر در نماز نباید غیر خدا را مخاطب خود قرار داد پس چرا می گوییم «السلام علیک یا ایها النّبی … »؟
در پاسخ به این پرسش توجه به امور ذیل لازم است:
۱. مخاطب قرار دادن غیر خدا در نماز به عنوان شرط یا اجزای نماز. در نماز مجموعه از مقررات شرعی و الاهی وجود دارد که برای به تحقق رساندن نماز به صورت مطلوب، مطرح شده است.
از قبیل شرایط ظاهری، و باطنی نمازگزار و نیز محل نماز و اجزا و ترتیبات مربوطه به نماز در تمام احکام مربوط به نماز که همگی از امور روشن و آشکار است، شرطی به عنوان مخاطب قرار ندادن غیر خدا مطرح نشده است، بنابراین اولا، اگر در سلام نماز مخاطب انسان غیرخداوند است، هرگز به نماز صدمه نمی زند. زیرا هیچ شرط یا واجبی از واجبات نماز را مخدوش نمی کند. ثانیا، مخاطب قرار دادن غیر خدا در نماز از قبیل پیامبر و بندگان صالح خداوند، چون به دستور خداوند، و با نام خدا (سلام) انجام می پذیرد، در واقع مخاطب قرار دادن خداوند است.
۲. روح عبادت و پرستش، اخلاص به حق است:در تمام عبادات از جمله نماز، باید قصد و نیت خالص باشد یعنی تنها خداوند مد نظر باشد نه کسی دیگر. از این رو در هنگام ورود به نماز سخن گفتن جز به سخن خدا تحریم شده است، یعنی انسان باید، با ادبیات و متنی سخن بگوید که کلام خالق و معبود اوست نه کلام مخلوق.
سوره حمد، و سوره دیگر مثل توحید و … کلام الهی است، همان طور که در نماز باید انسان روی خود را از تمام جهات دیگر برگرداند و تنها به جهت قبله قرار بدهد، سخن و ادبیات او نیز منحصرا سخن و کلام خداوند گروه همان گونه که از سخن گفتن با غیر منع شده است، در ابتدای ورود به نماز از گفتن کلام غیر خدا هم منع شده است. همه این محدودیت های کلامی و اندامی فقط برای این است که روح و قلب انسان به خدا متمرکز شود تا به معراج برسد. بنابراین در نماز باید نیت خالصانه باشد.
۳. در سلام نماز، مخاطب پیامبر، بندگان شایسته و نمازگزاران است: اولا، اصل «سلام» در شب معراج تمثیل یافت، هنگامی که رسول خدا در نماز شب معراج نشست، و دستورهای تشهد و سلام و صلوات را اجرا کرد، توجهی نمود، ناگاه صفوف فرشتگان و فرستادگان و پیامبران الهی را حاضر دید به او گفته شد، ای محمد (ص) بر آنان سلام کن! پیامبر بلافاصله فرمود: السلام علیکم و رحمت الله و برکاته» خداوند به او وحی کرد: من سلام، تحیت و رحمت هستم و تو و خاندانت «برکات هستید». (جوادی آملی، رازهای نماز، ص ۱۴۷-۱۴۸، ۱۳۸۳)
بنابراین، راز سلام این است که انسان به دستور خداوند، با نام خداوند به پیامبران و بندگان صالح و نمازگزاران درود می فرستد.براساس فرامین امام رضا علیه السلام در پاسخ به این پرسش که سخن مخلوق با ورود به نماز حرام و توجه به خالق برای او لازم می شود. فراغت از نماز و انتقال از حال نماز با آغاز کلام مخلوق یعنی سلام صورت می گیرد. (وسایل الشیعه، ج ۶، ص ۴۱۷)سلام بر بندگان صالح خداوند، به معنای بازگشت به جمع آنان است.
بنابراین، مخاطب قرار دادن غیر خداوند را در سلام، منافات با آداب و احکام نماز ندارد و چون به دستور خداوند انجام می شود و از سوی دیگر سلام نام خداوند است، در نهایت و واقع خداوند مورد خطاب قرار گرفته است.جهت مطالعه بیشتر ر.ک:جوادی آملی، رازهای نماز، قم، اسراء، چاپ چهارم، ۱۳۸۳.
چرا باید غسل کنیم، ایا حمام رفتن کفایت نمی کند؟
چرا باید غسل کنیم، ایا حمام رفتن کفایت نمی کند؟
چرا باید غسل کرد؛ اگر فقط نظافت است، پس چرا اگر تازه حمام رفته باشیم، باز هم لازمه که با ترتیب یا با نیت باشه یعنی اگه بگوییم که مصرف آب تأثیراتی دارد، پس چرا نیت لازم است؟
درپاسخ این سوال توجه به چند نکته لازم است:
الف) فلسفه غسل جنابت
این که چرا اسلام دستور می دهد که به هنگام جنب شدن تمام بدن را بشویند آن هم با کیفیت مخصوص در حالی که فقط عضو معینی آلوده می شود و می توان گفت: چرا نباید تنها محل را بشوییم و اگر مقصود پاکیزگی است چرا دوش گرفتن معمولی کفایت نمی کند؟. در پاسخ باید توجه داشته باشیم که علت شرعی وجوب غسل با این کیفیت دستور دین است و حکمت اصلی غسل کردن با این کیفیت اطاعت امر الهی است که باعث تقویت روحیه عبودیت و بندگی در فرد مسلمان شده و او از این طریق به خدای خویش نزدیک می گردد.
حکمت غسل کردن فقط یک نظافت بدنی نیست ; بلکه غسل یک عمل عبادی است که با ویژگی های عبادی آن (مانند نیت و انجام عمل برای رضای خدا) باعث می شود که دل متوجه خدا شده و طایر نفس از قفس مادیت و چاه ظلمانی , به عالم ملک پرواز کند. ازاین رو نباید آن را با یک نظافت ظاهری صرف یکسان انگاشت .
در این زمینه حتی اگر بخواهیم به جنبه پاکسازی آن هم توجه کنیم, هدف از غسل جنابت, پاکسازی نوعی قذارت و آلودگی روحی است که روش طهارت آن توسط دین که متصدی بیان روش های ارتباط و تاثیر گذاری معنوی و روحانی است, بدین گونه آموزش داده شده است وگرنه باید شستن موضعی که نجس شده است برای طهارت کافی می بود.
پس غسل کردن ریشه در امر الهی داشته و برای بهداشت جسم و روح مفید است، جسم را به سوی نشاط، شادابی و فعالیت سوق می دهد و روح و روان را به سوی معنویت، عبادت و اطاعت.
چرا پیامبر ص به دین حضرت ابراهیم ع بودن نه حضرت عیسی ع؟
چرا پیامبر ص به دین حضرت ابراهیم ع بودن نه حضرت عیسی ع؟
پیامبر(ص) قبل معرفی اسلام و شروع اسلام، به دین حضرت ابراهیم(ع) بودن؟ اگه آره، پس دین آورده شده از طرف حضرت عیسی(ع) که پیامبریشون قبل حضرت محمد(ص) بوده چی میشه؟یعنی ایشون مسحیت رو قبول نداشتن؟ با در نظر گرفتن اینکه حضرت عیسی(ع) پیامبری بودن که بعد حضرت ابراهیم اومدن و البته نمیدونم درسته یانه، ولی دین جدیدتر و مدرن تری نسبت به حضرت ابراهیم(ع) داشتن. از طرفی دین حضرت ابراهیم(ع) فقط یکتاپرستی محض بوده؟ یعنی به راه و روش پیامبران پیشین بودن یا نه؟ یعنی مثلا من خداپرستم و پیامبرم محمد(ص) یا یه نفر مسیحیه و پیامبرش عیسی(ع). و اینکه چرا اصلا خداوند دین حضرت ابراهیم(ع) رو اسوه و الگو قرار دادن؟ چون ایشون به مقام امامت نائل شدند
?پاسخگو: #استاد_گلایری تردیدی نیست راه همهی پیامبران یکی بوده و هدف واحد و آن هم دعوت مردم به توحید و باروری باورشان به معاد بود. از این رو تفاوتی بین انبیا نیست لانفرق بین احد من رسل لذا ما به عنوان یک اعتقاد مسلم تمام پیامبران پیشین را قبول داشته، رسول خدا نیز همینگونه بودند. 2️⃣لذا پیامبر اسلام مسیری جز مسیر انبیاء سلف را در پی نداشتند. 3️⃣ اما گرایش پیامبر به کدام دین مسیحیت و یهود باشد؟ آن دینی که در زمان رسول خدا بود دین تحریف شده بود نه آن دین وحیانی که عیسی و موسی علی نبینا و آله و علیهماالسلام آورده بودند پس اساسا تدین به آن ادیان استحاله داشت. 4️⃣ دین حنیف دینی بود که نسل به نسل رسول خدا به بنی هاشم رسیده بود. چنانکه ابوطالب و پدرش عبدالمطلب را حنفی و پیرو دین حنیف و موحد مینامند. 5️⃣ویژگی دین حضرت ابراهیم عدم انحرافش بود و اینکه توحیدی بودنش هرگز مخدوش نشد. ثُمَ اُوحَینا اِلَیکَ اَنِ اتَّبَع مِلَةَ اِبْراهیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ المُشرِکینَ» بر همین اساس یهودیان برای افتحار میگفتند ابراهیم یهودی بود و مسیحیان میگفتند مسیحی اما خدا فرمود: «ما کانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ. در عدم انحراف این دین آمده: «قُلْ اِنَّنی هَدانی رَبّی اِلی صِراطٍ مُستَقیمٍ دیناً قیماً مِلَةَ اِبراهیمَ حنیفاً وَ ما کانَ مِن المُشرِکین. از این جهت است که پیامبر را پیرو دین حنیف میگویند یعنی پیرو همان دین توحیدی که منحرف نشد.
:اهمیت تعلیم و تربیت در خانواده از نگاه اسلام تا چه حد است؟
اهمیت تعلیم و تربیت در خانواده از نگاه اسلام تا چه حد است؟
پاسخ اجمالی :دستور«امر به معروف و نهى از منکر»، یک دستور عام است که همه مسلمین نسبت به یکدیگر دارند، ولى از آیات قرآن مانند آیه 6 سوره تحریم و روایاتى که درباره حقوق فرزند و مانند آن در منابع اسلامى وارد شده، به خوبى استفاده مى شود که: انسان در مقابل همسر و فرزند خویش، مسئولیت سنگین ترى دارد و موظف است تا آنجا که مى تواند در تعلیم و تربیت آنها بکوشد، آنها را از گناه بازدارد و به نیکى ها دعوت نماید، نه این که تنها به تغذیه جسم آنها قناعت کند.
پاسخ :دستور امر به معروف و نهى از منکر، یک دستور عام است، که همه مسلمین نسبت به یکدیگر دارند، ولى از آیات قرآن، و روایاتى که درباره حقوق فرزند و مانند آن در منابع اسلامى وارد شده، به خوبى استفاده مى شود که: انسان در مقابل همسر و فرزند خویش، مسئولیت سنگین ترى دارد، و موظف است تا آنجا که مى تواند، در تعلیم و تربیت آنها بکوشد، آنها را از گناه بازدارد و به نیکى ها دعوت نماید، نه این که تنها به تغذیه جسم آنها قناعت کند.
در حقیقت، اجتماع بزرگ از واحدهاى کوچکى تشکیل مى شود که «خانواده» نام دارد، و هرگاه این واحدهاى کوچک، که رسیدگى به آن آسان تر است اصلاح گردد، کل جامعه اصلاح مى شود، و این مسئولیت در درجه اول بر دوش پدران و مادران است.
مخصوصاً در عصر ما که امواج کوبنده فساد در بیرون خانواده ها بسیار قوى و خطرناک است، براى خنثى کردن آنها از طریق تعلیم و تربیت خانوادگى، باید برنامه ریزى اساسى تر و دقیق تر انجام گیرد.
نه تنها آتش هاى قیامت، که آتش هاى دنیا نیز از درون وجود انسان ها سرچشمه مى گیرد، و هر کس موظف است خانواده خود را از این آتش ها حفظ کند.
در حدیثى مى خوانیم: «هنگامى که آیه (اى کسانى که ایمان آورده اید! خود و خانواده خویش را از آتشى که هیزم آن انسان ها و سنگ ها هستند نگاه دارید)؛ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ».(1) نازل شد، کسى از یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) سؤال کرد: چگونه خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ کنم؟ حضرت(صلى الله علیه وآله) فرمود:
«تَأْمُرُهُمْ بِما أَمَرَ اللّهُ، وَ تَنْهاهُمْ عَمّا نَهاهُمُ اللّهُ، إِنْ أَطاعُوکَ کُنْتَ قَدْ وَقَیْتَهُمْ، وَ إِنْ عَصُوکَ کُنْتَ قَدْ قَضَیْتَ ما عَلَیْکَ»؛ (آنها را امر به معروف و نهى از منکر مى کنى، اگر از تو پذیرفتند آنها را از آتش دوزخ حفظ کرده اى، و اگر نپذیرفتند وظیفه خود را انجام داده اى). (2)
و در حدیث جامع و جالب دیگرى، از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آمده است: «أَلا کُلُّکُمْ راع، وَ کُلُّکُمْ مَسْؤُلٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، فَالاْ َمِیْرُ عَلَى النّاسِ راع، وَ هُوَ مَسْؤُلٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، وَ الرَّجُلُ راع عَلى أَهْلِ بَیْتِهِ، وَ هُوَ مَسْؤُلٌ عَنْهُمْ، فَالْمَرْئَةُ راعِیَةٌ عَلى أَهْلِ بَیْتِ بَعْلِها وَ وَلَدِهِ، وَ هِىَ مَسْؤُلَةٌ عَنْهُمْ، أَلا فَکُلُّکُمْ راع، وَ کُلُّکُمْ مَسْؤُلٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ»؛ (بدانید! همه شما نگهبانید، و همه در برابر کسانى که مأمور نگهبانى آنها هستید، مسئولید، امیر و رئیس حکومت اسلامى نگهبان مردم است و در برابر آنها مسئول است، مرد، نگهبان خانواده خویش است و در مقابل آنها مسئول، زن نیز، نگهبان خانواده شوهر و فرزندان است و در برابر آنها مسئول مى باشد، بدانید! همه شما نگهبانید و همه شما در برابر کسانى که مأمور نگهبانى آنها هستید مسئولید!)، (3)
این بحث دامنه دار را با حدیثى از امیر مؤمنان على(علیه السلام) پایان مى دهیم، امام(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود: «عَلِّمُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمُ الْخَیْرَ، وَ أَدِّبوُهُم»؛ (منظور این است که خود و خانواده خویش را نیکى بیاموزید و آنها را ادب کنید). (4)، (5)
پی نوشت :
(1). سوره تحریم، آیه 6.
(2). «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 372.
(3). «مجموعه ورّام»، جلد اول، صفحه 6.
(4). «درّ المنثور»، جلد 6، صفحه 244.
(5). گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و ششم، ج 24، ص 305.
www.makarem.ir
پرسش :نظر اسلام در مورد نوع پوشش در جامعه چیست؟
نظر اسلام در مورد نوع پوشش در جامعه چیست؟
پاسخ اجمالی :از تاریخ زندگى پیامبر اسلام(ص) و سایر پیشوایان بزرگ استفاده مى شود که: آنها با مسأله تجمل پرستى در لباس، سخت مخالف بودند. تا آنجا که وقتی هیأتى از مسیحیان نجران به خدمت پیامبر اسلام(ص) رسیدند در حالى که لباس هاى ابریشمین بسیار زیبا که تا آن زمان در اندام عرب ها دیده نشده بود در تن داشتند، پیامبر(ص) حتی پاسخ سلام آنها را نگفت و حاضر نشد یک کلمه با آنها سخن بگوید. و هنگامی که از علّت این رفتار پرسیده شد، فرمودند: دیدم شیطان نیز به همراه آنها است.
پاسخ :تا آنجا که تاریخ نشان مى دهد، همیشه انسان لباس مى پوشیده است، ولى البته در طول تاریخ و با گذشت زمان و با تفاوت امکنه، لباس ها فوق العاده متنوع و متفاوت بوده است.
در گذشته بیشتر لباس به عنوان حفظ از سرما و گرما و همچنین زینت و تجمل مورد استفاده قرار مى گرفته است، و جنبه ایمنى و حفاظت آن در درجه بعد بوده.
اما در زندگى صنعتى امروز، نقش ایمنى لباس و جنبه حفاظت آن در بسیارى از رشته ها در درجه اول اهمیت قرار دارد، فضانوردان، مأموران آتش نشانى، کارگران معادن، غواصان، و بسیارى دیگر، از لباس هاى مخصوص براى حفظ خود در برابر انواع خطرها استفاده مى کنند.
وسائل تولید لباس، در عصر ما به قدرى متنوع شده و توسعه یافته که با گذشته اصلاً قابل مقایسه نیست.
نویسنده تفسیر «المنار» در جلد هشتم در ذیل آیه 26 سوره «اعراف»، چنین مى نویسد: «یکى از رؤساى کشور آلمان روزى از یک کارخانه پارچه بافى دیدن مى کرد، هنگام ورود در کارخانه گوسفندانى را به او نشان دادند که مشغول چیدن پشم از آنها بودند، پس از بازدید به هنگامى که مى خواست از کارخانه خارج شود، پارچه اى به عنوان هدیه به او دادند و به او گفتند: این پارچه از پشم همان گوسفندانى است که به هنگام ورود در برابر شما، چیده شد، یعنى یکى دو ساعت بیشتر طول نکشید که پشم از بدن گوسفند فرود آمد و پارچه جالبى براى پوشش رئیس کشور شد»!
اما متأسفانه در عصر ما، جنبه هاى فرعى و حتى نامطلوب و زننده لباس به قدرى گسترش یافته که دارد فلسفه اصلى لباس را تحت الشعاع خود قرار مى دهد.
لباس عاملى شده براى انواع تجمل پرستى ها، توسعه فساد، تحریک شهوات، خودنمائى، تکبر، اسراف و تبذیر و امثال آن، حتى گاه لباس هائى در میان جمعى از مردم به خصوص «جوانان غرب زده» دیده مى شود که جنبه جنون آمیز آن بر جنبه عقلانیش برترى دارد و به همه چیز شباهت دارد جز به لباس.
اصولاً چنین به نظر مى رسد که کمبودهاى روانى، عاملى براى به نمایش گذاردن این گونه انواع لباس هاى عجیب و غریب است، افرادى که نمى توانند با کار چشمگیرى خود را به جامعه نشان دهند، سعى دارند با لباس هاى نامأنوس و عجیب و غریب وجود و حضور خود را در جامعه اثبات کنند.
و به همین دلیل، ملاحظه مى کنیم، افراد با شخصیت و آنها که داراى عقده حقارتى نیستند، از پوشیدن این گونه لباس ها متنفرند.
به هر صورت، ثروت هاى عظیمى که از طریق لباس هاى گوناگون و مُدپرستى هاى مختلف و چشم هم چشمى ها در مسأله لباس، نابود مى شود، رقم بسیار مهمى را تشکیل مى دهد که اگر صرفه جوئى مى شد، بسیارى از مشکلات اجتماعى را حل مى کرد و مرهم هاى مؤثرى بر زخم هاى جانکاه جمعى از محرومان جامعه بشرى مى گذارد.
مسأله مُدپرستى در لباس، نه تنها ثروت هاى زیادى را به کام خود فرو مى کشد، بلکه قسمت مهمى از وقت ها و نیروهاى انسانى را نیز بر باد مى دهد.
از تاریخ زندگى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و سایر پیشوایان بزرگ استفاده مى شود که: آنها با مسأله تجمل پرستى در لباس، سخت مخالف بودند، تا آنجا که در روایتى مى خوانیم:
هیأتى از مسیحیان نجران به خدمت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) رسیدند در حالى که لباس هاى ابریشمین بسیار زیبا که تا آن زمان در اندام عرب ها دیده نشده بود در تن داشتند.
هنگامى که به خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسیدند و سلام کردند، پیامبر(صلى الله علیه وآله) پاسخ سلام آنها را نگفت، حتى حاضر نشد یک کلمه با آنها سخن بگوید.
از على(علیه السلام) در این باره چاره خواستند، و علت روى گردانى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را از آنها جویا شدند.
على(علیه السلام) فرمود: من چنین فکر مى کنم که اینها باید این لباس هاى زیبا و انگشترهاى گران قیمت را از تن بیرون کنند، سپس خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) برسند، آنها چنین کردند، پیامبر(صلى الله علیه وآله) سلام آنها را پاسخ داد و با آنها سخن گفت، سپس فرمود: «وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ لَقَدْ أَتَوْنِی الْمَرَّةَ الأُولى وَ إِنَّ إِبْلِیسَ لَمَعَهُم»؛ (سوگند به خدائى که مرا به حق فرستاده است، نخستین بار که اینها بر من وارد شدند، دیدم شیطان نیز به همراه آنها است). (1)، (2)
پی نوشت :
(1). «سفنیة البحار»، جلد 2، صفحه 504، ماده «لبس»؛ «بحار الانوار»، جلد 21، صفحه 337؛ «اعلام الورى»، صفحه 129، دار الکتب الاسلامیة؛ «مکاتیب الرسول»، جلد 2، صفحه 495، دار الحدیث، طبع اول، 1419 ه ق؛ تفسیر «ابن کثیر»، جلد 1، صفحه 378، دار المعرفة، بیروت، 1412 ه ق.
(2). گردآوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دارالکتب الإسلامیه، چاپ سی و دوم، ج 6، ص 172.
نظر اسلام، درباره استفاده تجملی از لباس
www.makarem.ir
چرا صالحان، گرفتار مشکلات هستند و مجرمان و گنهکاران، در رفاه به سر میبرند؟
چرا صالحان، گرفتار مشکلات هستند و مجرمان و گنهکاران، در رفاه به سر میبرند؟
اقای قرائتی
پاسخ : از آنجا که خداوند اولیای خود را دوست دارد، لذا اگر خلافی کنند، فورا آنان را با قهر خود میگیرد تا متذکر شوند، چنانکه خداوند در قرآن میفرماید:اگر پیامبر سخنی را که ما نگفتهایم به ما نسبت دهد، با قدرت او را به قهر خود میگیریم: لو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین(سوره حاقه،آیه 44 - 45. ) و همچنین اگر مومنین خلافی کنند، چند روزی نمیگذرد مگر آنکه گوشمالی میشوند.
اما اگر نااهلان خلاف کنند، خداوند به آنان مهلت میدهد و هرگاه مهلت سر آمد، آنان را هلاک میکند: و جعلنا لمهلکهم موعدا(سوره کهف،آیه 59. ) و اگر امیدی به اصلاحشان نباشد، خداوند حسابشان را تا قیامت به تاخیر میاندازد و به آنان مهلت میدهد تا پیمانه شان پر شود. انما نملی لهم تیزدادوا اثما( سورهآل عمران،آیه 178. )
به یک مثال توجه کنید:
اگر قطرهای چای روی شیشه عینک شما بریزد، فورا آن را پاک میکنید.
اما اگر قطرهای چای روی لباس سفید شما بچکد، صبر میکنید صبر میکنید تا به منزل بروید و لباس خود را عوض کنید.
و اگر قطرهای روی قالی زیر پای شما بچکد، آن را رها میکنید تا مثلا شب عید به قالی شویی ببرید.
خداوند نیز با هر کس به گونهای رفتار مینماید و بر اساس شفافیت یا تیرگی روحش، کیفر او را به تاخیر میاندازد.