اینفوگرافی راهکارهای زندگی موفق در قرآن کریم جزء7-9
سایت تبیان
اینفوگرافی راهکارهای زندگی موفق در قرآن کریم جزء4-6
اینفوگرافی راهکارهای زندگی موفق در قرآن کریم
گلی از بوستان امامت
گلی از بوستان امامت
حضرت معصومه علیها السلام در سال 173 هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود. پدرش امام هفتم شیعیان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و مادرش حضرت نجمه بود که به علت پاکی و طهارت نفس به او طاهره می گفتند. آغاز ماه ذی قعده برای حضرت رضا علیه السلام و دودمان نبوت پیام آور شادی و پایان بخش انتظاری عمیق و شورآفرین بود؛ زیرا حضرت نجمه فرزندی جز حضرت رضا علیه السلام نداشت و مدت ها پس از حضرت رضا نیز دارای فرزندی نشده بود. از آنجا که سال ولادت حضرت رضا علیه السلام 148 هجری قمری و سال ولادت حضرت معصومه علیها السلام 173 قمری است و بین این دو ولادت بیست و پنج سال فاصله بود و از طرفی امام صادق علیه السلام ولادت چنان دختری را مژده داده بود، خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله بی صبرانه در انتظار طلوع خورشید وجود حضرت معصومه علیها السلام بودند. آن حضرت در 28 سالگی و در روز دوازدهم ربیع الثانی سال 201 هجری قمری به جوار رحمت حق شتافت.
حوزه نت
5شوال 60: ورود مسلم بن عقیل به کوفه
مسلم بن عقیل کیست ؟
جناب مسلم بن عقیل بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم برادرزاده حضرت علی علیه السلام است. مسلم همسر رقیه دختر حضرت علی علیه السلام است که مادرش کلبیه بود. وی به سال 60 ه.ق شهید گشت و از اجله بنی هاشم و کسی است که سید الشهداء او را به لقب ثقه ملقب فرموده. وی صاحب رأی و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت. چون مردم کوفه اطاعت خود را نسبت به امام حسین علیه السلام اعلام داشتند. حسین بن علی او را روانه کوفه ساخت که به نام آن حضرت از اهالی کوفه بیعت بگیرد . اما یزید، عبیدالله بن زیاد را به حکومت کوفه فرستاد و عبیدالله مردم را از بیعت حسین علیه السلام منع و آنان را متفرق کرد و مسلم را به شهادت رساند.
مسلم بن عقیل پیش از واقعه عاشورا
بنابر شهادت منابع تاریخی اهل سنت، مسلم در عنفوان جوانی بود و حدود هجده سال داشت که پدرش عقیل بدرود زندگانی گفت و خانواده پر جمعیت خود را بدون سرپرست گذاشت و از دنیا رفت و از آن پس سرپرستی خانواده به دوش مسلم علیه السلام و برادرانش افتاد. عقیل در روزگاری که معاویه خلافت جامعه مسلمانان را به دست گرفته بود، چشم از جهان فرو بست. برخی تاریخ درگذشت او را به سال 50 هجری نگاشته اند.
نامه های کوفیان
زمانی که دوازده هزار نامه با بیش از بیست و دو هزار امضا از طرف کوفیان به دست امام حسین علیه السلام رسید، آن حضرت تصمیم گرفت به نامه های ایشان پاسخ دهد. از این رو، نماینده ای از طرف خود برای بررسی اوضاع و سنجش روحیه مردم به کوفه فرستاد. به این منظور، نامه ای برای ایشان نوشت و مسلم بن عقیل، عموزاده و شوهرخواهر خویش را به عنوان سفیر و نماینده به کوفه فرستاد.
مأموریت خطیر مسلم در سفر به کوفه، تحقیق درباره این بود که آیا عموم بزرگان و خردمندان شهر، آماده پشتیبانی از امام حسین علیه السلام و عمل به نامه هایی که نوشته اند هستند یا نه؟ مسلم شبانه وارد کوفه شده، به منزل یکی از شیعیان مخلص رفت. خبر ورود مسلم در شهر طنین انداز گردید و شیعیان نزد او رفت و آمد و با امام علیه السلام بیعت می کردند. در تاریخ آمده که دوازده، هجده و یا به نقل از ابن کثیر، چهل هزار نفر با مسلم بیعت نمودند.
روزشمار حرکت حضرت مسلم به کوفه تا شهادت
15 رمضان 60: رسیدن هزاران نامه دعوت به دست امام،سپس فرستادن مسلم بن عقیل به کوفه برای بررسی اوضاع
5 شوال 60: ورود مسلم بن عقیل به کوفه،استقبال مردم از وی و شروع آنان به بیعت
11 ذی قعده 60: نامه نوشتن مسلم بن عقیل از کوفه به امام حسین و فراخوانی به آمدن به کوفه
8 ذی حجه 60: دستگیری هانی،سپس شهادت او، خروج مسلم بن عقیل در کوفه با چهار هزار نفر،سپس پراکندگی آنان از دور مسلم و تنها ماندن او و مخفی شدن در خانه طوعه. تبدیل کردن امام حسین«ع» حج را به عمره در مکه، ایراد خطبه برای مردم و خروج از مکه همراه با 82 نفر از افرادخانواده و یاران به طرف کوفه.
9 ذی حجه 60: درگیری مسلم با کوفیان،سپس دستگیری او و شهادت مسلم بر بام دار الاماره کوفه
مسلم در کوفه
مسلم پس از چهل روز بررسی اوضاع کوفه، نامه ای به این مضمون به امام حسین علیه السلام نوشت: «آنچه می گویم حقیقت است. اکثریت قریب به اتفاق مردم کوفه آماده پشتیبانی شما هستند؛ فورا به کوفه حرکت کنید». امام که از احساسات عمیق کوفیان با خبر شده بود، تصمیم گرفت به سوی این شهر حرکت کند.
صفحات: 1· 2
آیا زمان شب قدر، برای همه مردم کره زمین یکسان است؟
آیا زمان شب قدر، برای همه مردم کره زمین یکسان است؟
فلسفه وجود شب قدر چیست؟
پاسخ: با توجه به روایاتی که درباره علت وجود این شب پر فضیلت بیان شده اند، مشخص می شود که اصل وجود چنین شبی به نوعی لطف ویژه الهی و فرصتی مغتنم برای مومنین است که می توانند با بهره گیری از برکات این شب کاستی ها و کوتاهی های خود را در طی مسیر کمال و رشد جبران کنند. امام باقر(ع)، در پاسخ به این پرسش که چرا شب قدر به وجود آمده و به عبارت دیگر فلسفه شب قدر چیست، فرموده است: «اگر خداوند کارهاى مومنان را چند برابر نکند به سر حد کمال نمى رسند، اما از راه لطف کارهاى نیکوى آن ها را چند برابر مى کند تا کاستى هایشان جبران شود.»
****
چرا فقط در یک شب از سال تمام تقدیر انسان تعیین می شود؟
پاسخ : اصل وجود این شب یک لطف ویژه و فوق العاده است، و اگر کسانی بدون توجه به شب قدر مشروط بر این که تعمدا در این شب با خواست و اراده خداوند مخالفت نکرده و مانند سایر شب ها از آن عادی عبور کنند به سرنوشت بدی دچار نخواهند شد. نهایتا از برخی از الطاف خاص الهی محروم می شوند.
البته تقدیر مقدرات افراد در این شب به صورت قطعی و تغییر ناپذیر نیست. بلکه می توان با مواردی نظیر در خواست از خداوند و دعا و صدقه و در طول سال آن را تغییر داد. لذا افراد زیادی که از فرصت این شب محروم مانده اند می توانند در طول سال با تلاش و دقت بیشتر سرنوشت خود را تغییر دهند و بهبود بخشند؛ همانطور که در مقابل نیز افرادی که در شب قدر بهترین مقدرات را برای خود زمینه سازی کرده اند با بی توجهی در طول سال خود را از محقق شدن مقدرات خوب محروم می کنند.
*****
آیا امکان تغییر اموری که در شب قدر مقدر می شوند، وجود دارد؟
پاسخ: به گفته امیر المؤمنین علی(ع)، در هر سال یک بار شب قدر است، و در این شب تمام امور انسان، حوادث و جریانات زندگی او برای سال آینده مشخص می شود. با این حال، ممکن است قبل از رخ دادن برخی اتفاقات، تغییراتی در تقدیر انسان ایجاد شود. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در این باره آورده است: «هیچ منافاتى ندارد که در شب قدر مقدر بشود ولى در ظرف تحققش طورى دیگر محقق شود، چون کیفیت موجود شدن مقدر، امرى است، و دگرگونى در تقدیر، امرى دیگر است، هم چنان که هیچ منافاتى ندارد که حوادث در لوح محفوظ معین شده باشد، ولى مشیت الهى آن را تغییر دهد. »
امام رضا(ع) در حدیثی درباره چگونگی تغییر امور مقدر شده سخنی را از پیامبر(ص) نقل کرده است. در این روایت آمده است:
« پدرم مرا از پدرانش خبر داد که رسول خدا(ص) فرمود که خداى عز و جل به سوى پیغمبرى از پیغمبرانش وحى فرمود که فلان پادشاه را خبر ده که من تا فلان وقت او را می میرانم پس آن پیغمبر به نزد پادشاه آمد و او را خبر داد و پادشاه بر روى تخت خویش نشسته بود پس آن پادشاه خدا را خواند و دعاء کرد تا از تخت فرو افتاد و گفت که اى پروردگار من مرا مهلت ده تا طفلم بزرگ شود و کار خود را بگذارم. پس خداى عز و جل بسوى آن پیغمبر وحى فرمود که بیا به نزد فلان پادشاه و او را اعلام کن که من در اجلش زمان دادم و پانزده سال در عمرش افزودم. آن پیغمبر عرض کرد که اى پروردگار من، تو می دانى که من هرگز دروغ نگفتهام. خداى عز و جل به سوى او وحى فرمود که جز این نیست که تو بنده فرمان دادهشده ای (یعنی سخن قبلی تو دروغ نبود و پیغامی بود که باید می رساندی) پس این مطلب را به او برسان.»
****
آیا شب قدر پیش از اسلام هم بوده است؟ و آیا با شب قدر مسلمانان تفاوت داشته است؟
صفحات: 1· 2
قرائت قرآن هدیه به اهل بیت و ثواب مضاعف آن
چرا گفته شده: اگر قرائت قرآن را به اهل بیت علیهم السلام هدیه کنید، ثواب آن مضاعف می شود؟
پاسخ
خواندن قرآن یک عمل مستحب است و هر عمل مستحبی، برای خودش ثواب دارد. هدیه کردن نیز برای خودش عمل مستحبی است و ثواب جداگانه دارد و وقتی به پیامبر و ائمه علیهم السلام هدیه می شود، خداوند به احترام و عظمت آنان ثواب ویژه ای به شخص عنایت می کند همان گونه که اگر کسی در راه خدا قرضی بدهد، چند برابر، از خدا می گیرد. از طرفی ائمه علیهم السلام مجرای فیض الهی اند و ریزش رحمت و فزونی ثواب به سبب برکات وجودی آنان فزونی می یابد.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: در دعا ابتدا بر اهل بیت صلوات بفرستید تا در اثر ریزش رحمت الهی، به شما هم رحمت برسد.[1] در نتیجه هدیه صلوات و ختم قرآن به ارواح پاک آنان، موجب فزونی رحمت و افزایش فیض الهی است.
شخصی به نام علی بن مغیره خدمت امام موسی بن جعفر علیه السلام عرض کرد: در ماه رمضان چند بار قرآن را ختم می کنم؛ روز عید فطر که فرا می رسد، یکی از آنها را به پیامبر صلی الله علیه و آله یکی را به حضرت علی علیه السلام، یکی را به حضرت فاطمه علیها السلام و بقیه را به سایر امامان علیهم السلام- تا برسد به شما- اهدا می کنم. در برابر این عمل چه پاداشی برای من است؟ امام هفتم علیه السلام فرمود: پاداش تو آن است که در روز قیامت با آن بزرگواران خواهی بود. عرض کردم: اللَّه اکبر! آیا چنین پاداشی برای من است؟
حضرت سه مرتبه فرمود: آری».[2]
پی نوشت ها
[1] . نهج البلاغه، حكمت 30 نقل از: جوادى آملى، تفسير موضوعى، ج 8.
[2] . بحارالانوار، ج 98، ص 5، المكتبه الاسلاميه.
حوزه نت
اخلاص در بندگي راه رسيدن به حقايق(شرح دعای صحیفه سجادیه)
گزيدهاى از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدى(دامت بركاته)
همه چيز از اوست
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِحَمْدِهِ، وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ لِنَكُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاكِرِينَ، وَ لِيَجْزِيَنَا عَلَي ذَلِكَ جَزَاءَ الْمُحْسِنِينَ
اين جملات فرازهاي آغازين دعاي حضرت سجاد سلام الله عليه درباره فرا رسيدن ماه مبارك رمضان است. ترجمه آن عبارتست از اينكه ستايش براي خدايي است كه ستايش كردن را به ما آموخت و ما را به ستايش هدايت كرد و همچنين ما را اهل حمد و ستايش قرار داد تا از شكرگزاران احسان او باشيم تا آنكه پاداش احسان كنندگان را به ما عطا كند. درباره اين فراز توضيح داده شد كه چگونه خدا ما را به حمد خود هدايت و توفيق فرموده تا اهل حمد باشيم. فراهم كردن همه مقدماتي كه براي ستايش كردن خدا لازم است با تدبير الهي انجام گرفته است. چه عقلي كه در درون ما قرار داده و چه وحي كه به وسيله انبياء فرستاده و چه آموزشهايي كه به صورتهاي مختلف ما فرا گرفتيم و چه شرايطي كه فراهم شده تا انگيزه حمد و دعا كردن در ما پيدا بشود، همه و همه با تدبير الهي انجام گرفته است.
هدف از ستايش
سؤال اين است: خدايي كه ستايش كردن را به ما آموخته و ما را به آن هدايت فرموده، هدفش از اين كار چيست؟ در بحث عقلي و فلسفي بحثي مطرح ميشود كه براي افعال الهي نيز آيا علت غايي و هدف، وجود دارد يا خير؟ اين بحث از اوايل صدر اسلام بين متكلمين مطرح بوده كه آيا خداي متعال افعالش را براي اغراضي انجام ميدهد يا اينكه در فعلش غرضي ندارد؟ اگر غرض، هدف يا علت غايي را به گونهاي تفسير كنيم كه يعني فاعل فاقد كمال است و با فعلش ميخواهد به كمال برسد، چنين امري درباره خداي متعال معنا ندارد. هر كمالي از هر مقولهاي فرض بشود، خدا بينهايتش را داراست. به اين معنا غرض از فعل يا هدف از فعل يا علت غايي براي فعل خدا، معني ندارد. يعني علت غايي زايد بر ذات و امري كه خارج از ذات است فرض بشود، كه ذات فاقد آن است و بخواهد با كارش به آن برسد. معمولاً وقتي ما كاري را براي هدفي انجام ميدهيم يعني هدف و مطلوبي را در نظر داريم تا آن چيزي را كه نداريم با انجام دادن آن كار، به آن مطلوب و هدف برسيم. در اينجا مطلوب ميشود علت غايي براي انجام فعل. مثلاً درس ميخوانيم براي اينكه محترم باشيم. چون بايد با عالم شدن، موقعيت اجتماعي مورد نياز را بيابيم. اگر علت غايي هميشه به همين معنا باشد كه ما از داشتن امري محروميم و با انجام فعل به آن ميرسيم، در مورد خداي متعال اين مسئله معني ندارد. اينجا گفته ميشود افعال الهي معلق به اغراض نيست و علت غايي يا علت غايي زائد بر ذات ندارد. اما اگر گفتيم علت غايي لازم نيست كه خارج از ذات باشد، بلكه ممكن است علت غايي به گونهاي تعريف شود كه بر خود ذات نيز منطبق شود، آنوقت ميشود به يك معنا در كار الهي اهداف و اغراضي را قائل شويم. هدفي كه در نهايت به ذات الهي باز ميگردد. اقتضاء ذات الهي به افاضه و ارايه كمالات و رحمتها است. خدا دوست دارد كه چيزي را بدهد و افاضه كند، نه اينكه چيزي را ندارد و ميخواهد آن را به دست آورد. در اينجا گفته ميشود خداي متعال هر چه انجام ميدهد، براي نفع ديگران است نه براي خودش.
مـن نكـردم خلـق تا سودي كنـم ؛ بلـكه تا بر بنـدگان جـودي كنـم
بخشنده هميشگي
آنهايي كه مطلقا اغراض و علت غايي را ازخداوند نفي نميكنند بر اين باورند كه اين غايت الفعل است، نه ؛ غايت الفاعل. قرآن كريم براي افعال الهي اهدافي را ذكر ميكنند. اگر در آيات قرآن بررسي شود، ميبينيم خدا ميخواهد بهترين رحمتها را به بندگان خود افاضه كند. انسان را خلق ميكند تا او را مورد آزمايش قرار دهد. او را سر دوراهيها قرار ميدهد تا با اختيار خودش راه اصلح را انتخاب كند. راه اصلح، مصداق عبادت خداست. انسان را آفريده تا خدا را عبادت كند، و داراي لياقت شود تا به پاداشهاي الهي نائل گردد و خدا به او رحمت بيشتري افاضه كند تا آن جا كه رحمت بينهايت خود را به او ببخشد.
اينجا سؤالي مطرح ميشود كه كسي كه مؤمن و اهل بهشت است ديگر براي چه عبادت كند؟ قرآن ميفرمايد براي اين که به مراتب عاليتري از قرب برسد تا «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ»1؛ يعني قرب الهي. اينجاست كه مؤمن لياقت پيدا ميكند تا مشمول بالاترين رحمتهاي الهي را شود. خدا اين كارها را ميكند براي رسيدن به آن هدف، كارهاي ديگر نيز براي رسيدن به هدفهاي ديگر، تا در نهايت كساني كه لايق باشند، بتوانند آخرين مرتبه رحمت الهي را دريافت كنند. اين لياقت فقط در سايه عبادت خدا حاصل ميشود. به اين معنا افعال الهي هم داراي اغراض و غاياتي است. خدا كاري را انجام ميدهد براي تحقق يك هدف. به يك معنا هدف الفعل است به يك معناي ديگر به هدف فاعل باز ميگردد. اكنون ميخواهيم بدانيم چرا خدا ما را هدايت فرموده تا حمد و سپاس او را به جا بياوريم؟ اگر او ما را به حمد و ستايش هدايت نكرده بود ديگر توفيق رسيدن به مقام شاكرين را به دست نميآورديم. كساني كه با تعبيرات قرآني آشنا هستند ميدانند كه مقام شاكرين از بالاترين مقامهاست. «سَنَجْزِي الشّاكِرِينَ»2، «سَنَزِيدُ الُْمحْسِنِينَ»3، «إِنَّ اللّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الُْمحْسِنِينَ»4؛ خداي متعال بالاترين مرتبه پاداش را براي شاكرين و اهل احسان قرار داده است. اين دعا نيز به ما تعليم ميدهد كه خداي متعال ما را براي حمد و ستايش خود هدايت نمود تا اينكه در مقام حمد و شكر او برآييم. هنگامي كه ما در مقام شكر خدا برآمديم از «شاكرين»؛ يا «محسنين»؛ به شمار ميآييم و لياقت دريافت پاداشهاي عظيمي كه خداي متعال براي اولياء خود فراهم نموده، را به دست ميآوريم. اگر نميدانستيم كه بايد حمد و شكر خدا را بجا بياوريم، به اين مقام نميرسيديم و هدف از آفرينش انسان ناقص ميماند. هدف از آفرينش انسان اين است كه زمينهاي فراهم شود تا انسان بتواند با اختيار خود به عاليترين مقام يك مخلوق نائل شود و آن مقامي است كه انسان در نهايت قرب الهي و در جوار خداي متعال مشمول بالاترين پاداشهاي خداي متعال قرار بگيرد.
راهي براي رسيدن به قرب الهي
قرآن ميفرمايد «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ»5؛ «من جنيان و آدميان را نيافريدم مگر براي اينكه مرا عبادت كنند.»؛ وقتي ذهنهاي ساده و دور مانده از معارف اسلامي و اهل بيت(ع) اين آيه را ميبينند نخستين چيزي كه ميپرسند، اين است كه اين چه كاري است كه خدا ما را آفريده تا او را عبادت كنيم؟ تصور غلطي از اين آيه پيدا ميكنند. تصور ميكنند كه العياذ بالله، خدا مثل يك پادشاه خودپسند و زورگويي است كه دوست دارد همه در مقابلش به خاك بيفتند، خم و راست شوند و چاپلوسي كنند. همه خلايق و عالم را با اين عظمت براي انسان آفريد و انسان را هم خلق نمود تا در مقابل خدا چاپلوسي كند، بگويد بله قربان! مطيع هستم! آنها تصور ميكنند اينكه «ما انسان را نيافريديم جز براي عبادت»؛ به اين معني است كه خدا از اين كه بندگانش در مقابلش خم و راست شوند و در مقابلش تعظيم و چاپلوسي كنند، لذت ميبرد و خوشحال ميشود. به ويژه آنكه بگويند خدا به آدم حمد كردن را نيز آموخته و اين وظيفهايست كه ما بايد شكر خدا را به جا بياوريم. اين افراد با شنيدن اين آيات به جاي اينكه معرفت و زمينه تقربشان به خدا بيشتر بشود، از خدا دورتر ميشوند. خدا را ديكتاتور زورگوي خودپسندي تصور ميکنند ؛ كه دوست دارد همه در مقابلش خم و راست بشوند. بخش عظيمي از معارف الهي و تعاليم اهل بيت (ع) در قالب روايات و ادعيه به ما تأكيد ميكند كه اگر ميخواهيد به قرب خدا و بالاترين مرتبه وجودي برسيد، بايد بدانيد كه بندهاي بيش نيستيد. بندگي و عبوديّت سرّ عظيمي دارد كه انسان بايد معرفت بالايي داشته باشد تا آن را درك كند.
انانيت؛ خطرناكترين پرتگاه
بزرگترين مشكل انسان كه او را از خدا دور ميكند و نميگذارد به خدا نزديك شود و او را از عاليترين مقام قرب الهي محروم ميسازد اين است كه به خدا ميگويد: «من يكي، تو هم يكي!»؛ اينجا انسان براي خود استقلال قائل ميشود. «من دلم ميخواهد! تو با اينكه خدا هستي! ما هرچه ميگويي، بگو. من نيز دلم اينگونه ميگويد.»؛ اين را باور نميكند كه او خودش، دلش، فكرش و ارادهاش همه و همه براي خداست. او چيزي از خودش ندارد. فهمي كه دارد، شعوري كه دارد، زباني كه دارد، ارادهاي كه دارد، محبتي كه دارد، بغضي كه دارد، اينها هيچ كدام ارث پدر و مادر انسان نيست. خدا به او عطا كرده است. ما از خودمان چه داشتيم؟ «هَلْ أَتي عَلَي الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً»6؛ مگر نبود روزي كه ما هيچ نبوديم. تا آنجايي كه ميدانيم، يك قطره آب گنديده بوديم، پيش از آن حتي همين هويت را نيز نداشتيم. عموماً ما به ابتكارات، خلاقيتها و اختراعات، كشف معارف عقلي، حسي، تجربي و علمي؛ خود ميباليم و مينازيم. آيا اين امور از عهده يك قطره آب گنديده برميآيد؟ همه اينها را خدا به ما عنايت فرموده است. سخني را كه همين الان ميگويم، حرف اول را كه گفتم، اگر خدا قدرت ادامهاش را ندهد، حرف دوم را نميتوانم بگويم. اگر خدا اجازه ندهد عمر تمام ميشود. حتّي در نفسي كه ميكشيم اگر اراده او نباشد، بازدمش به دست ما نيست. ما چه از خودمان داريم جز جهل؟ «بَناهُمْ بنْيَةً عَلَي الْجَهْل»7؛ خيال ميكنيم كه موجود مستقلي هستيم و ارادهاي داريم. به تعبير امروزي بر خدا، حقي داريم. انسان مدرن فراتر از اين ميگويد: «ما در برابر خدا حقي داريم. خدا نبايد حقمان را پايمال كند. بايد حقمان را از او بگيريم». همه مشكلات بشر از همين جاست. راه حل آن نيز اين است كه بفهميم بندهايم. اين مشكل براي جنيان نيز هست.
انانيّت شيطان
مسئله انحراف شيطان، از كجا پيدا شد؟ اميرالمؤمنين (ع) در نهج البلاغه ميفرمايد «قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا يُدْرَي أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الآْخِرَة»8؛ شيطان شش هزار سال عبادت كرد. منظور از سال، چه سالي است معلوم نيست. سال سيصد و شصت و پنج روز يا هر سالي كه هر روزش هزار سال است؟ فرض كنيد همين سالهاي دنيايي باشد. شش هزار سال؟! علي (ع) گزاف نميگويد. شيطان عابد مشكلش چه بود؟ مشكلش همين جمله بود كه گفت: «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ»9«من! سجده كنم؟ من بهتر از آدم هستم!»؛ از ياد برد كه بنده است و بايد هر چه به او ميگويند، اطاعت كند. مشكل در گفتن «أنا»؛ و «انانيّت»؛ است. اين من گفتن است كه انسان خيال ميكند خودش در مقابل خدا كسي و ؛ چيزيست. تصور ميكند در مقابل خدا، وجود دارد. هستي دارد. علم دارد. قدرت دارد.
«من»؛ گفتن عامل اصلي سقوط
سراسر تاريخ هر آن كس كه سقوط كرده از گفتن كلمه «من»؛ بوده است. ثروت قارون فوق العاده فراوان بود. قرآن ميفرمايد كليد گنجهاي قارون را حتي مردان نيرومند به تنهايي نميتوانستند، حمل كنند. به عدهاي پهلوان نياز بود تا كليدهاي گنج قارون را حمل كنند. «إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ»10؛ به قارون گفتند مقداري از اين ثروت عظيم و هنگفت را به فقرا و گرسنگان انفاق كن. گفت «إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلي عِلْمٍ عِنْدِي»11؛ من اين ثروت و گنج را با زحمت ؛ و با علم خودم بدست آوردم، براي چه به ديگران بدهم؟ با اين پاسخ ميخواست بگويد، خدا چه كاره است! «إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلي عِلْمٍ عِنْدِي»؛ اگر هر كسي درون خود را جستجو كند و بكاود، خواهد ديد كه تا چه اندازه خداوند را به خدايي و خودش را به بندگي قبول دارد. وقتي ميخواهيم كاري انجام دهيم آيا به اين فكر ميكنيم كه خدا راضي هست يا نيست؟ يا اول ميگويم دلم ميخواهد يا نميخواهد؟ دوست دارم يا ندارم؟ همه زحمات انبياء و تلاش اولياء خدا و اين همه تعليم و تربيت طولاني در طول هزاران سال، با اين همه شهيد و كشته و گرفتاريها و زندانها، براي اين بود. تا به انسان بگويند كه: «اينرا بفهم كه تو بندهاي! بايد خدا را اطاعت كني. تو خلق شدهاي براي عبادت»؛ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ»؛ از غير اين راه، انسان به آن كمالي كه بايد برسد نميرسد. اگر انسان اطاعت خدا را كند به جايي ميرسد كه همه عالم در اختيار او خواهد بود «يَا ابْنَ آدَمَ… أَنَا أَقُولُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُونُ أَطِعْنِي فِيَما أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ تَقُولُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُون»12؛ اي پسر آدم! تو را براي چنين مقامي خلق كردم اما راه آن اين است كه بندگي كني. اگر كسي با خدا ارتباط داشت ميتواند از فيوضات الهي بهرهمند بشود تا جايي كه افعال الهي در وجود او ظهور پيدا ميكند. اما كسي كه با خدا ارتباط نداشت و گفت «تو يكي، من هم يكي»؛ چه چيزي را ميخواهد پيدا كند؟ از كجا؟ مگر خداي ديگري هم هست؟ مگر عالمي هم هست كه خدا مالك آن نباشد؟ انسان آن قدر دچار جهل است كه به اين آساني باور نميكند همه امور عالم به دست خداست. براي همين است كه انبياء الهي خيلي آهسته آهسته و با زحمت فراوان تلاش كردهاند، تا اين مطلب را به بشريت بفهمانند كه در اين عالم همه كارها به دست خداست.
صفحات: 1· 2
خداي ستايش آموز( دعای صحیفه سجادیه)
«ستايش ستايش;آموز»
گزيدهاى از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدى(دامت بركاته)
ادعيه خاص رمضان
معمولاً در دعاهايي که مربوط به ايام خاصي است، به خصوص دعاهاي صحيفه سجاديه، مطالبي که در اين دعاها خواسته شده ؛ ارتباطي با موقعيت خاص آن دعا دارد. اين ويژگي علاوه بر ويژگي كلي همه دعاهاست. در همه دعاها دو ويژگي کلي هست؛ نخست اين که آغاز اين دعاها با سپاس و ستايش الهي شروع می شود، يا با لفظ حمد يا با لفظ ديگري که معناي حمد را افاده کند. در ميان دعاها نيز به خصوص در دعاهاي صحيفه سجاديه در هر فراز صلواتي بر محمد و آل محمد وجود دارد. گويا اين صلوات نيرويي جديد يا استعدادي مضاعف را به دعا کننده می بخشد. در دعايي که مربوط به ورود ماه مبارک رمضان است ابتدا حمد و ستايش الهي به صورت بسيار زيبا و منطقي و با ترتيب جالبي ذکر شده و سپس درخواستهايي از خداي متعال در طي فرازهايي که هريک با صلواتي بر محمد و آل او اغاز شده ، طرح می شود. اين دعا اين چنين شروع می شود:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِحَمْدِهِ، وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ لِنَكُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاكِرِينَ، وَ لِيَجْزِيَنَا عَلَى ذَلِكَ جَزَاءَ الْمُحْسِنِينَ
ترجمه آن اين است که ستايش براي خداي متعال است که ما را به ستايش خودش هدايت کرد يعني به ما ياد داد که اورا حمد و ستايش کنيم. «وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ»؛ و ما را از اهل حمد قرار داد. احتمال دارد که ضمير «؛ مِنْ أَهْلِهِ »؛ به الله بر گردد يعني ما را از اهل الله قرار داد، ولي اين احتمال قوي نيست هر چند داراي معناي لطيفي است. «لِنَكُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاكِرِينَ»؛ ما را از اهل حمد قرار داد تا اين که شکرگزار احسان او باشيم، «وَ لِيَجْزِيَنَا عَلَى ذَلِكَ جَزَاءَ الْمُحْسِنِينَ»؛ و براي اين که بر اين شکرگزاري و حمد، پاداش نيکو کاران به ما عطا کند.
در اين دعا حمد و شکر با هم يک ارتباط نزديک و تنگاتنگي دارند. مي فرمايد خدا ما را هدايت کرد به حمد و اهل حمد قرار داد تا ما را از شاکرين قرار دهد.
صفحات: 1· 2