خداي ستايش آموز( دعای صحیفه سجادیه)
تفاوت «حمد»؛ و «شكر»
كساني که در ادبيات و لغت شناسي تخصص دارند بحثهايي را درباره مفهوم «حمد»؛ و «شكر»؛ و نسبت بين آن;ها مطرح کرده;اند. «حمد»؛ که در فارسي به معناي ستايش ترجمه شده، از احساس سرچشمه می گيرد. اگر انسان از كسي خوبي;هايي سراغ داشته باشد و به آن خوبي;ها توجه پيدا کند؛ خوبي;هاي او را می ستايد. انسان وقتي در مقابل کمال، جمال و زيبايي قرار می گيرد احساسي پيدا مي کند که می خواهد در مقابل آن;ها خضوع داشته باشد. اين در مورد «حمد»؛ است. امّا «شکر»؛ در جايي است که کسي به انسان خدمتي کند. يعني رابطه آن شخص با شکرگزار به اين صورت باشد که يک نعمتي به او داده و احسان و خدمتي به او کرده است و او در مقابل خدمت، می خواهد عکس;العملي از خودش نشان دهد. پس مشخص است كه از جهت مفهوم «حمد»؛ و «شكر»؛ با هم تفاوت دارند. پيدا كردن وجه اشتراک بين «حمد»؛ و «شکر»؛ مشکل است. می گويند : «الحمد هو الثناء علي الجميل سواء کان اختياريا او غير اختياري، و الشکر هو الثناء علي الجميل الاختياري». از نظر مورد همينطور است اما از نظر مفهوم، ستودن و ستايش کردن يک سخن است و سپاس;گزاري و تشکر کردن سخني ديگر است. «حمد»؛ يک حالت احساسي است و «شكر»؛ يک عکس العمل و فعاليتي است در مقابل فعاليت فرد ديگر. البته بايد توجه داشت كه هر مورد شکري مورد حمد نيز هست. وقتي انسان با کسي که خدمتي به او کرده و نعمتي به او داده روبه;رو می شود، در مقام سپاس برمی آيد. علاوه بر آن پيش از شکر کردن نيز حالت ستايش پيدا می کند، چرا كه از کار او خوشش می آيد و او را می پسندد. اين اظهار رضايت کامل، همان ستايش است.
شکر نعمت;هاي مادي
عموماً انگيزه افراد عادي براي دعا و حمد و شکر اين است که نخست به نعمتهاي مادي که خدا به انسان عطا نموده توجه پيدا می کنند. ما خدا را با نعمتهاي ماديش می شناسيم، براي آن که نخست نيازهاي مادي خودمان را درک مي کنيم و کسي که نياز مادي ما را رفع بکند در برابرش احساس خضوع می کنيم. نوزادي که متولد می شود نخست احساس گرسنگي و تشنگي می کند، سپس آهسته آهسته نيازهاي ديگر او كه به نحوي با ماديات و با اندام;؛ بدن او ارتباط پيدا می کند، خود را نشان می دهد. تا جايي كه پس از گذشت هفتاد سال از عمر باز هم، بسياري از انسان;ها روح کودکانه را دارند. براي همين است كه از خدا رزق فراوان، امنيت، آب، برق و ديگر نيازمندي;هاي روزمره را می خواهيم؛ نعمت;هايي که با بدن و نيازهاي مادي ما سرو کار دارد. اندکي فراتر كه برويم از خدا موقعيت و احترام اجتماعي و عزت و آبرو را می خواهيم.
شکر نعمت;هاي معنوي
نعمتهاي معنوي خالص و روحاني محض در مراتب خيلي بالاتر مطرح می ;شود. ما نعمت;هاي معنوي فراواني داريم كه خدا وسايل آن را فراهم نموده است. ما بايد قدر آن;ها را دانسته و شکر آن را به جا آوريم. بسياري از مردم به ماه رمضان و روزه گرفتن به عنوان يک تکليف می نگرند، آن هم تکليفي سنگين؛ نماز هم همين;طور است «؛ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ»1؛ نماز براي انسان بار گراني است. با اين که چند دقيقه بيشتر طول نمی کشد و خستگي چنداني ندارد، اما انسان بر اثر دوري از معنويات و مسائل روحاني، چون احساس لذت و نيازي به نماز ندارد اهميتي هم براي آن قائل نيست، بلکه براي انسان يک تکليف سنگيني به شمار می رود، مگر اين که خدا لطف کند و حالت خشوع براي آدم پيدا شود و از خشوع آن لذت ببرد. آن هنگام است كه علاقه;مند به نماز می شود. روزه نيز همين طور است. آنهايي که معرفت;شان بيشتر است، بر عکس افراد عادي، نسبت به مسائل مادي چندان توجهي ندارند؛ نه آن که نعمت;هاي مادي را به هيچ بگيرند؛ بلكه آنها ارزش نعمت;هاي مادي را خيلي بيشتر از افراد عادي درك می كنند و در مقابل آن نعمت;ها نيز خود را مديون خدا و شکر آن نعمت;ها را نيز براي خود واجب;؛ می دانند. آنها به نعمت;هاي جزئي مثل نفس كشيدن نيز توجه دارند. چرا كه نفس كشيدن نعمت بزرگي است. هنگامي كه انسان حالت خفگي پيدا کند آن وقت متوجه می شود که نفس کشيدن چه نعمتي است. اولياء خدا نسبت به همين نعمتهاي کوچک نيز خود را مديون مي دانند. فرقشان با افراد عادي اين است که آنها نعمتهاي معنوي را مهم;تر می دانند؛ نعمت;هايي که افراد عادي اهميتي براي آنها قائل نيستند يا آنها را نعمت به حساب نمی آورند.
يك عمر در يک شب
در دعاي ورود به ماه مبارک رمضان حمدهايي وجود دارد مربوط به درك ماه مبارک رمضان. خدا براي امت آخرالزمان و امت اسلام، ماه رمضان را قرار داده است. در ميان اين ماه، شب قدر را قرار داده که مساوي با هزار ماه است، به اندازه عمر يك انسان، يعني بيش از هشتاد سال. آنهايي که معرفت بالايي دارند به اين نعمتها بيشتر از نعمت خوراک و پوشاک و حتي امنيت و آبرو توجه دارند. انسان می تواند بهره;اي را که از عمر هشتاد ساله می گيرد، در يک شب به دست آورد. اين کم نعمتي است؟ با چه چيزي مي شود آن را مقايسه کرد؟ اين يك نعمت عظيم است که خداي متعال در سال، ماه رمضان را و در ماه رمضان شب قدر را قرار داده است.
خداي ستايش آموز
امام سجاد (ع) هنگامي كه می خواهد در مقام حمد الهي و شکر بر نعمت ماه مبارك رمضان برآيد می گويد خدايا چگونه شکر تو را به جاي آورم و چگونه تو را ستايش کنم که چنين نعمتي را به ما مرحمت کردي و چنين فضيلتي را براي ما قرار دادي. در اين فراز علاوه بر شكر و حمد براي قرار دادن ماه مبارك رمضان، به نکته;اي توجه می كنند که از اين نيز لطيف;تر است. هنگامي كه خدا را می ستايند ما را متوجه می كنند که چه کسي حمد را به ما ياد داده است. اينكه ما ياد گرفتيم تا خدا را ؛ حمد و ستايش کنيم، نعمتي است که خدا به ما داده. اگر خدا به ما ياد نداده بود که او را حمد كنيم، نمی;دانستيم در برابر او چگونه بايد رفتار کنيم. اولين سوره قرآن سوره حمد است که از شريف;ترين سوره;هاي قرآن است «آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ»2؛ يک طرف، سوره حمد و يک طرف همه;ي سوره;هاي ديگر قرآن است. سوره حمد با «الحمد»؛ شروع می شود. اين جا دو مساله ديده می شود. نخست آن که به ما فهمانده است بايد او را بستاييم و حمد او را جاي آوريم و دوم آن که توفيق داده است تا حمد او را به جاي آوريم. بر همين اساس امام سجاد (ع) پس از شروع به حمد در باره ماه مبارک رمضان و شب قدر، به اين دو نکته توجه می دهند. اول می فرمايند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِحَمْدِهِ»؛ خدايا تو را ستايش می کنيم که ما را هدايت کردي تا حمد و سپاس تو را به جاي آوريم.
از آشنايي با خدا تا ارتباط با خدا
گاهي بحثهايي مطرح می شود که آيا با دلايل عقلي و برهان و مسائل فلسفي و کلامي می شود خدا را به گونه;اي شناخت که از تعاليم دين بي;نياز شويم؟ اين بحث تنها به علماي مسلمان اختصاص ندارد. در بين صاحبان اديان ديگر نيز اين بحث مطرح است. حدود بيست سال پيش به همراه جناب آقاي دکتر حداد عادل، جهت ارايه دو مقاله فلسفي در يك كنفرانس علمي، سفري به آمريکا داشتيم. پس از ارايه مقالات پيشنهاد شد تا در ميزگردي با حضور يك خاخام يهودي و يک کشيش مسيحي که هر دو ؛ استاد دانشگاه بودند، شركت كنيم. البته من به زبان انگليسي مسلط نبودم و يکي از اساتيد به همراه جناب آقاي دکتر حداد عادل، مطالب را براي حاضرين به فارسي ترجمه می کردند. کشيش مسيحي کاتوليک و ژزوئيت از فرقه يسوعيين بود. اين فرقه اهل استدلال و فلسفه و برهان هستند. كشيش می گفت: خدا را بايد به عقل شناخت، سپس بايد سراغ دين رفت و دستورات و احكام را از دين ياد گرفت؛ اما خدا را فقط بايد با برهان و از راه فلسفه شناخت. خاخام يهودي برخلاف كشيش می گفت که فلسفه نمی تواند براي ما خدا را اثبات و ما را با خدا آشنا کند. ما بايد از راه وحي و تبعيت از انبياء خدا را بشناسيم، منظور او از وحي نيز تورات بود. از ما خواستند تا ميان آن;ها داوري كنيم. به كشيش و خاخام در آن جلسه گفتم اصل اين نكته كه انسان توجه پيدا می کند كه اين جهان، خدا و آفريننده و موجود کامل نامتناهي دارد که او به عالم، هستي داده و آن را اداره می کند، با برهان عقلي اثبات می شود. اگر ما به برهان عقلي اعتقاد نداشته باشيم، حجيت دين اثبات نمی شود. دين معنايش اين است که خدا وحي را بر پيغمبر نازل کرده است. کسي که می گويد هنوز من خدا را قبول ندارم به دين چه اهميتي می دهد؟ چه طور می تواند به يك مطلب ديني استدلال کند؟ اما پس از اين که اصل وجود خدا و صفات او را شناختيم، فيلسوف ديگر نمی تواند بگويد که بنده با خدا چگونه بايد رابطه برقرار کند؟ هرچه ما استدلال كنيم و برهان عقلي بياوريم، نمی توانيم بگوييم در مقابل خدا بايد رکوع و سجده کرد يا بايد حمد و تسبيح گفت؟ فلسفه نمی تواند به اين پرسش;ها پاسخي بدهد. اينكه انسان بايد چگونه با خدا ارتباط داشته باشد، از برکات انبيا و اولياء الهي است. آنها و دين به ما ياد داده;اند كه چگونه با خدا ارتباط داشته باشيم.
اهل بيت(ع)، آموزگاران سخن گفتن با خالق
يكي از بزرگ;ترين نعمت;ها كه ما بايد هزاران بار خدا را براي آن شكر كنيم، آشنايي با معارف اهل بيت (ع) است. به بركت آشنايي با معارف اهل بيت(ع) ؛ است كه ما ياد می گيريم با خدا چگونه بايد حرف بزنيم، چه بخواهيم و چگونه از نافرمانی;هاي خويش عذرخواهي کنيم. اگر اين معارف را در دعاها به ما ياد نداده بودند، ما خودمان عقلمان نمی رسيد که چه بگوييم. اين که خدا به ما ياد داده است تا حمد او را به جاي آوريم و دعايي که با حمد شروع نشود، لياقت اجابت ندارد؛ اينكه چگونه و با چه تعبيراتي حمد کنيم، همه اينها از آموزه;هاي اهل بيت(ع) است، غير از آن که در متن قرآن کريم نيز به آن تصريح شده است. بر همين اساس فراز آغازين دعا به ما می آموزد که خدا را ستايش;نما براي اين که «حمد کردن»؛ را خدا به تو ياد داد. خدايا تو را ستايش مي کنم براي اين که به من ياد دادي که تو را ستايش کنم. می دانستم کسي هست که مرا خلق کرده، اما نمی دانستم آيا می توانم با او ارتباطي بر قرار کنم، با او حرف بزنم. آيا حرف مرا می شنود؟ چه چيزي بايد بگويم؟ اينكه می بينيد امروزه همه;ي مردم با ستايش خدا و شكرگزاري او آشنايند، همه از برکات دين و اهل بيت(ع) است. اگر دين و اهل بيت نبودند، ما نمی دانستيم كه چگونه بايد با خدا سخن بگوييم.
بر همين اساس بود كه به آن كشيش مسيحي و خاخام يهودي گفتيم براي اصل اثبات خدا ما بايد با عقل استدلال کنيم، اما براي کيفيت ارتباط با خدا و کيفيت اطاعت از خدا بايد از وحي استفاده کنيم. در جاي خود هر دو لازم است. تا عقل ما نگويد خدايي هست، به چه اعتبار بگوييم حرف فلان پيغمبر حجت است؟ حجت است، يعني چه؟ پيغمبر يعني چه؟ خدايي که هنوز به او ؛ شک دارم كه هست يا نه؟ کتاب خدا يعني چه؟ پس نخست بايد وجود خدا با عقل اثبات شود. اما پس از اثبات وجود خدا، ؛ کيفيت ارتباط و رابطه ما با خدا را دين تعيين می کند.
اراده تكويني خدا بر اهل ستايش
به اين فراز از دعا باز می گرديم. «؛ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِحَمْدِهِ »؛ ستايش می کنيم خدايي را که ما را به ستايش کردن خودش هدايت کرد. «وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ »؛ در اين فراز از دعا مطلبي جالب وجود دارد. فهم اين نكته که خدا به ما ياد داد که او را حمد کنيم، خيلي مشکل نيست. در قرآن دستور داده شده که حمد خدا را به جاي آوريم. چند سوره نيز داريم که با حمد شروع شده است. گويا پنج سوره هست که با «الحمد لله»؛ شروع شده.3؛ دستور به حمد نيز زياد وارد شده است. «؛ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ»4؛
فهم اين نكته كه خدا حمد و ستايش خود را به ما آموخته و ما را به آن هدايت كرده، مهم و مشكل نيست؛ اما اين که «جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ»؛ يعني چه؟ ما را از اهل حمد قرار داد؟ به ظاهر اين جعل، يک جعل تشريعي نيست. براي اموري كه خدا قرار داده، يا خدا اراده کرده و مشيت خدا بر آن تعلق گرفته، معنا در نظر می;گيريم:
يک بار منظور اين است که خدا امر نموده و دستور داده است. امّا معناي ديگر آن است که تکويناً وسايلي فراهم نموده تا اين امر تحقق پيدا کند. به اين اراده تکويني می گويند. اين كه می گوييم از ما خواسته است نماز بخوانيم، اراده تشريعي است. خدا اراده تشريعي دارد که ما نماز بخوانيم، يعني بر ما واجب و تشريع کرده. اما وقتي موفق می شويم تا نماز بخوانيم، اين اراده تکويني خدا است؛ يعني مقدماتي را فراهم کرده تا ما خودمان اراده کنيم، تصميم بگيريم، توفيق عمل و مقدماتش فراهم شود تا بتوانيم نماز بخوانيم. اينجا می گوييم خواست تکويني خدا بر اين بود که ما نماز خوانديم. در آيه شريفه «؛ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»5؛ اگر اراده تشريعي مراد باشد، اراده تشريعي خدا براي تطهير همه مردم است، خدا تشريعاً خواسته است تا همه پاک باشند «مَا يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَـكِن يُرِيدُ لِيُطَهَّرَكُمْ»6؛ اين «يُرِيدُ »؛ اراده تشريعي است؛ يعني دستور خدا است تا طهارت را رعايت کنيم، وضو بگيريم و غسل کنيم و از نجاسات و خبايث پرهيز کنيم. اين اراده تشريعي است؛ اما نسبت به اهل بيت(ع) غير از اراده تشريعي، اراده تکويني است، تا اهل بيت هيچوقت کاري بر خلاف طهارت و پاکي و عصمت انجام ندهند. از مقدمات اراده تکويني خدا، وجود اراده ماست، كه اين نشان می دهد اراده تکويني معنايش جبر نيست اما به وجود شي و به وجود عمل تعلق می گيرد. اين که خدا فرمود حمد کنيد، اين اراده تشريعي است؛ يا حمد واجب است يا مستحب. اما اين که «؛ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ»؛ که ما را از اهل حمد و سپاسگزاري قرار داده، يعني تكويناً ما را اهل حمد قرار داده است. دستور حمد عام است يعني همه بندگان خدا بايد حمد خدا را به جا آورند. اراده تشريعي خدا به حمد، براي همه انسان;هاست. اين که می گويد: «جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ»؛ اين يک نعمت ديگر است که خداي متعال به فضل خود به ما، که توفيق حمد گفتن را پيدا می کنيم، عنايت می کند. هر عبادت و هر کار خيري که انجام دهيم به توفيق الهي است. بدون اذن خدا، بي;عنايت خدا و بدون توفيق الهي هيچ کار خيري انجام نمی گيرد. کار شر هم به اذن الله است؛ چون چيزي بي اذن خدا در عالم واقع نمي شود؛ اما اذن تکويني، نه اذن تشريعي. در کارهاي خير هم اذن تکويني است، هم تشريعي؛ در کار شر فقط اذن تکويني است و اذن تشريعي نيست.
دو شكر براي يك حمد
اينجا يک حمد است بر اين که ما را هدايت کرد به حمد؛ كه ممکن است هدايت تکويني منظور باشد. ولي با هدايت تشريعي هم سازگار است. اگر منظور اين است که خدا به ما عقل داد تا بفهميم، يا وحي الهي و دين را به ما رساند، و اسبابي فراهم کرد که ما دين;دار شويم و دين را بشناسيم و بپذيريم، اگر اين نيز منظور باشد، باز هدايت، هدايت تکويني است. اما چه بسا ظاهر اين است که «هَدَانَا لِحَمْدِهِ»؛ هدايت تشريعي است؛ اما «جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ»؛ يک جعل تکويني است. يعني ما دو نعمت را از خدا در اينجا مورد توجه قرار می دهيم: يکي اين که به ما ياد داد و امر کرد که او را حمد و ستايش کنيم؛ كه اين نعمت بزرگي است و ؛ احتياج به شکر دارد. نعمت دوم آن كه علاوه بر هدايت، وسايلي را نيز فراهم نمود تا ما اهل حمد شويم؛ و ستايش او را به جا بياوريم. اين، دو نعمت است، كه البته درك نعمت دوم مقداري مشکل;تر است؛ اما با اندکي ذوق و قريحه فهميده می شود.
اميدواريم که خداي متعال هدايت تشريعي خود را بر ما کامل کند تا همه معارف را بياموزيم و هدايت تکويني;؛ خود را کامل کند تا اين که موفق شويم، آنچه را که او دوست دارد انجام دهيم.
1. بقره / 45.
2.؛ حجر / 87.
3. سوره;هاي «حمد»، «انعام»، «كهف»، «سبأ»؛ و«فاطر»؛ با «الحمد لله»؛ شروع شده است.
4.؛ حجر / 98؛ طه / 130؛ غافر / 55؛ ق / 39؛ طور / 48؛ نصر / 3.
5.؛ احزاب / 33.
6.؛ مائده / 6.
صفحات: 1· 2