عمر طولانی امام زمان (عج)
عمرطولانی حضرت از نگاه شیعیان
نخستین دانشمند شیعی که طرح مسئله طول عمر حضرت مهدی (عج الله و تعالی فرجه و الشریف)را بیان کرد بر اساس اسناد و مدارک موجود، مرحوم شیخ صدوق، عالم و دانشمند شیعه بر این موضوع به تحقیق پرداخت و در کتاب کمال الدین و تمام النعمه به تفصیل درباره طول عمر امام زمان به بحث و گفتگو پرداخت، و پرسشهای مخالفان را در این کتاب به صورت مستدل بیان نمود، او در این کتاب، فصل جامعی از زندگی (معمّرین) یعنی کسانی که طول عمر آنها زیاد بوده را نگاشته و دهها نفر را هم نام میبرد و شرح حال و زندگی آنها را مختصراً بیان میکند.
1- در کتاب موعود ادیان مرحوم آیت الله منتظری از آیت الله شیخ آقا بزرگ تهرانی صاحب الذریعه نقل شده که یکی از علمای بزرگ حضرت مهدی (عج الله و تعالی فرجه و الشریف)را در خواب دید و از ایشان دلیلی برای طول عمر آن حضرت سؤال کرد و آن حضرت آيه « فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِينَ، لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» را به آن شخص متذکر شدند.. http://www.markazfeqhi.com
شرح حال معمرین
خضر پيغمبر (علیه السلام)كه تا آخر الزمان زنده ميماند و در حديث از او آمده كه: چون آدم (علیه السلام)در بستر مرگ افتاد فرزندانش را گرد آورد و فرمود: اى پسرانم راستش خدا تبارك و تعالى بر اهل اين زمين عذابى خواهد فرود آورد بايد جسد مرا در غار بهمراه خود نگهداريد تا چون بزمين فرود آئيد (پس از طوفان نوح) مرا بفرستيد بزمين شام تا در آنجا بخاك روم، و جسدش بهمراه آنان بود و چون خدا نوح (علیه السلام)را فرستاد آن را با خود داشت و خدا طوفان را بر زمين فرستاد و همه زمين غرق شد تا مدتى و نوح آمد تا در بابل منزل كرد و بسه پسرش سام و يافث و حام سفارش كرد كه جسد آدم را ببرند و آنجا كه فرموده بخاك سپارند، گفتند: آن سرزمين هراسناك است و همدمى در آنجا نيست و راه را نميدانيم ولى دست بازگير تا مردم در امان شوند و فراوان گردند و در شهرها همدمى باشد و زمين خشك شود بدانها فرمود: آدم از خدا خواسته كه عمر كسى كه او را بخاك سپارد تا روز قيامت دراز شود، و جسد آدم عليه السلام بجا ماند تا اينكه خضر آمد و متصدى بگور سپردن او شد و خدا وفا كرد بدان چه وعده داده بود و تا هر چه بخواهد او زنده بماند.
اين حديث را پيشروان دين و اهل وثوق از مؤمنين و مسلمين روايت كردند.
3- لقمان بن عاد كبير پس از خضر (علیه السلام)عمرش از مردم ديگر درازتر بوده براى اينكه او تا مدت هزار و پانصد سال زندگى كرد و بقولى عمر هفت كركس را زنده ماند، او يك جوجه كركس نر را ميگرفت و بر كوه مينهاد او تا پايان عمرش زنده بود و چون مردى جوجه ديگرى بر جاى او نهادى تا آخرين آنها كه يالى انبوه داشت و او را لبد ميخواندند و از همه هم عمرش درازتر بود كه گفتند: دراز شد روزگار بر لبد و مرد و چون مردنش را ديد گفت: اى لبد تو مرا بهلاكت كشيدى و در اين باره اعشى سروده:
براى خود هفت كركس برگزيدى* و چون كركسى درگذشت بديگرى سركشيدى عمر كرد تا آنجا كه خيال كرد كركسان او جاويدانند* و آيا نفوس آدمى تا روزگار هست زنده مانند و گفت بنزديكتر آنها وقتى پر ريخت* نابود شدى و نابود كردى زاده عاد را و ندانستى و همانست كه گويند قصد كرده در گفته خود:
چرخيد بر او آنچه* چرخيد بر داراى لبد.
4- ربيع بن ضبع نواده هشتم فزاره است كه سيصد و چهل سال زنده بود و زمان پيغمبر (صلی الله علیه و آله و السلم)را دريافت و مسلمان نشد و همانست كه ميگفته پس از گذشت دويست سال از عمرش:
با آگاهى برسان بگوش پسرانم كه پسران ربيعند* كه پسران بد قربان شماها شوند كه من پير شدم و استخوانم نازك شده* مباد شما را از من بازدارد پرداختن بزنان راستش در خاندانم زنان خوبى باشند* و پسرانم نه از آنها كناره گيرند و نه بدرفتارى كنند
5- مستوعز بن ربيعة بن كعب كه سيصد و سى و سه سال زندگى كرده و او است كه ميگفته:
من از زندگى و درازى آن بتنگ آمدم* و زنده ماندم پس از چند صد سال سالها صد سال گذشت كه از آن پس دو صد سال بودند* برايم و عمر كردم از پس ماهها سالها
6- اكثم بن صيفى اسدى تميمى كه حكيم نامدارى بوده و عرب برترى از او نداند، سيصد و سى سال زيسته و ميگفته: راستى مرديكه نود سال زنده مانده* تا صد سال و دلتنگ نشده از زندگى البته نادانست گذشت دويست سال پس از ده سال كامياب* و اين در شمارش شبها اندك آيد و از آنانست كه اسلام را درك كرده و به پيغمبر (صلی الله علیه و آله و السلم)ايمان آورده و پيش از آنكه آن حضرت را بيند مرده و احاديث و حكم بسيارى از او بيادگار مانده است.
يك حديث كه از او روايت است اينست كه: چون بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و السلم)را شنيد پسرش را نزد آن حضرت فرستاد و باو سفارش خوبى كرد و نامه بهمراه او فرستاد كه در آن گفته بود: بنامت بار خدايا از بندهاى بسوى بندهاى راستش بما رسيده آنچه بتو رسيده و خبرى از تو بما رسيده كه صحت آن را ندانيم اگر تو چيزى ديدى بما بنما و اگر چيزى آموختى بما بياموز و در گنج خود ما را شريك كن و السلام.
و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و السلم)باو پاسخ نوشت: بنام خداوند بخشاينده مهربان از طرف محمد رسول خدا به اكثم بن صيفى: من خدا را بسوى تو سپاس گويم راستش خدا بمن فرموده: بگويم: نيست شايسته پرستشى جز خدا آن را گويم و وادارم مردم را بدان، خدا مردم را آفريده و آفرينش و فرمان همه از آن خدا است آفريده آنان را و ميراند و او است كه آنان را زنده كند و بسوى او است سرانجام، شما را اعلام كنم بآداب رسولان و البته كه بازپرسى شويد از خبر بزرگ و البته بدانيد گزارش آن را پس از روزگارى.
چون نامه رسول خدا بدو رسيد بنى تميم همه را جمع كرد و پند داد و تشويق كرد همراه او بحضور پيغمبر روند و بآنها شناساند كه اين امر بر آنها واجب است و از او پذيرا نشدند و در اين وقت خودش تنها بخدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و السلم)حركت كرد و جز فرزندان و نوهها با او نبودند و پيش از اينكه بخدمت آن حضرت برسد مرد و نسب او اكثم بن صيفى بن رباح است (و نياكان او را تا عمرو بن تميم بن مرة برشمرده).
7- صيفى بن رباح پسر اكثم نامبرده كه دويست و هفتاد سال زيست و عقلش بر سر جا بود برخى راويان پنداشته ذو الحلمى كه متلمس يشكرى در شعر خود نام برده او است (در اينجا شعرى از متلمس آورده).
8-دريد بن زيد بن نهد قضاعى چهار صد و پنجاه و شش سال زنده ماند و چون مرگش رسيد گفت:
1- روزگار با دست و پايش مرا در گرفت* روزگار چيزى را كه بسازد روزى از كار اندازد 2- آنچه را امروز بسازد فردا تباه سازد.
9- زهير بن جناب (از نژاد قضاعه) چهار صد و بيست سال زنده بوده، سرور قوم خود بوده و شريف و مطاع ميان آنان و بقولى ده خصلت دارا بوده كه در زمان او در كسى فراهم نبودند: رئيس قوم خود بوده، سخنگوى آنان بوده، شاعرشان بوده حكيمشان بوده، نماينده آنها بوده نزد پادشاهان، و طبيبشان بوده و طبابت در آن زمان شرافت داشته، كاهن قوم خود بوده، يكه سوارشان بوده، در ميان آنها صاحب خانواده بوده و شمار بسيارى خويش و تبار از خود داشته.
10- حرث بن مضاض جرهمى برادر حضرت اسماعيل (علیه السلام)از فرزندان جرهم اكبر كه پنجمين پشت سام بن نوح بوده و چهار صد سال زيسته.
گنجينه معارف شيعه إماميه / ترجمه كتاب كنز الفوائد و التعجب، ج2، ص: 127-131.