انسان با بصیرت
امیرالمومنین می فرماید:
اثر مسافرت خیلی زیاده
اثر مسافرت خیلی زیاده
اخلاق و رفتار پیامبر عالم را عوض کرد
اخلاق و رفتار پیامبر عالم را عوض کرد
چهله دروغ نگفتن
چهل روز دروغ نگوید
حیوانات در قران
حیوانات در قران
توکل یعنی عمل کردن نه ....
توکل یعنی عمل کردن نه ….
ملا و آتش
داستان پنداموز
در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد می شد. دوستان ملا گفتند: «ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی، ما یک سور به تو می دهیم و گرنه تو باید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.»
ملا قبول کرد. شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: «من برنده شدم و باید به من سور دهید.»
گفتند: «ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟»
ملا گفت: «نه، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است.»
دوستان گفتند: «همان آتش تو را گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.»
ملا قبول کرد و گفت: «فلان روز ناهار به منزل ما بیایید.»
دوستان یکی یکی آمدند، اما نشانی از ناهار نبود. گفتند: «ملا، انگار نهاری در کار نیست.»
ملا گفت: «چرا ولی هنوز آماده نشده.»
دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود. ملا گفت: «آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم.»
دوستان به آشپزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید. دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده.
گفتند: «ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند.»
ملا گقت: «چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟ شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.»
شرح حکایت
با همان متری که دیگران را اندازه گیری میکنید اندازه گیری می شوید.
اربا اربا یعنی چه
اِرباً اِربا
شهید سید محمد شکری-پزشکیار گردان عمار لشکر 27 محمد رسول الله-تولد: 18/10/1341 کربلا-شهادت: 12/12/1365 - کربلای 5 – شلمچه-محل دفن: بهشت زهرا قطعه 26 ردیف 28 شماره 21
اِرباً اِربا
خیره شده بود به آسمون. حسابی رفته بود توی لاک خودش. بهش گفتم:” چی شده محمد؟”
انگار که بغض کرده باشه ، گفت:
بالاخره نفهمیدم ” اِرباً اِربا” یعنی چه؟ می گن آدم مثل گوشت کوبیده می شه! یا باید بعد از عملیات کربلای 5 برم کتاب بخونم یا همین جا توی خط بهش برسم
توی بهشت زهرا که می خواستند دفنش کنند ، دیدم جواب سوالش رو گرفته.با گلوله توپی که خورده بود روی سنگرش…
راوی همرزم شهید
شهید بهشتی
شهیدبهشتی
تا قبل از پیروزی انقلاب به طور کامل ، و بعد از آن نیمی از جمعه های پدرم متعلق به ما بود . حتی اگر مهمترین شخصیتهای سیاسی خارجی هم می خواستند با او ملاقات کنند ، می گفت جمعه های من در اختیار خانواده است .
باید به بچه ها دیکته بگویم و اشکالات درسی شان را رفع کنم، مگر اینکه امام دستور بدهند .
جمعه ها که بابا در خانه بود ، با او همه کار می کردیم . از باغبانی و گل کاری گرفته تا بازی و شیطنت در حیاط.