#انتظار_بعد_از20_سال(قسمت سوم)
به خاطر اجاره بالا و نبود کار پدر مجبور شد به روستایی در نزدیکی شهر برود و در آنجا توانست زمین مناسبی بخرد اما در آنجا هیچ امکانات رفاهی وجود نداشت خودش تصمیم گرفت زمین را بدون کارگر بسازد و مادر مجبور بود به او کمک کند و زینب هم مادر مریم شده بود و هم… بیشتر »
نظر دهید »
#انتظار_بعد_از20_سال(قسمت دوم)
با خوشحالی دو تا پشمک گرفت، یکی برای خودش و یکی هم برای برادرش می دونست خیلی خوشحال میشه همین طور تو فکر بود که ناگهان با در بسته خونه روبه رو شد، پشمک ها از دست زینب افتاد باورش نمی شد و از شدت ناراحتی شروع به گریه کرد، چون کلید خونه گم شده بود و باید… بیشتر »