پیشگویی امام علی(ع) درباره شهادت یار ایرانی خود «میثم تمار»
امام حسین علیهالسلام نیز از میثم یاد میکند
جناب میثم برای ملاقات امام حسین علیهالسلام به سمت شهر مدینه حرکت میکند. ظاهرا ایشان تا آن موقع مدینه را زیارت نکرده است و برای اولین بار به مدینه میآید. میثم سراغ خانه امام حسین علیهالسلام را میگیرد و در آنجا ام سلمه، همسر پیامبر صلی الله علیه و آله را میبیند.
میثم در مورد امام حسین علیهالسلام سوال میکند. جالب اینجاست ام سلمه به میثم میگوید امام حسین علیهالسلام نیز از شما زیاد یاد میکنند. طبیعتا در دورهای که امیرالمومنین علیهالسلام در کوفه بوده و حسنین علیهمالسلام نیز در کوفه بودند، مطمئنا ملاقاتهایی بین میثم و اباعبدلله اتفاق افتاده بود و وقتی ام سلمه این خبر را به میثم میدهد، میثم خیلی خوشحال میشود و میگوید دلم میخواهد زودتر امام را ببینم.
ام سلمه میگوید ایشان در منزل تشریف ندارند و به باغشان رفتهاند. میثم به دیدار امام حسین علیهالسلام میرود و با این دیدار خاطرات امیرالمومنین علیهالسلام، در دل امام حسین علیهالسلام و میثم زنده میشود.
پرده برداری میثم از راز شهادت خود نزد ابن زیاد
وقتی عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه میشود، دستور میدهد تا یاران و مرتبطین با امام حسین علیهالسلام را دستگیر کنند.
میثم نیز دستگیر میشود و هنگامی که با دستان بسته او را به دیدار عبید الله میبرند، عبیدالله با تمسخر میگوید این برده ایرانی اینقدر مهم شده است که با حسین علیهالسلام دیدار میکند و وارد نهاد سیاست شده است.
میثم از چهرههای سرشناس کوفه بوده و همه او را به عنوان شیعه ائمه اطهار میشناختند. در جایی نقل شده که ابن زیاد به جناب میثم جسارت میکند و از اینکه میثم با دشمنان خلیفه که یزید بوده، رویارویی میکند و با امام حسین علیهالسلام ارتباط گرفته، ایشان را مورد آزار و اذیت قرار میدهد.
ابن زیاد تا حدی پیش میرود که میگوید الآن خدای تو کجاست که تو را کمک کند. میثم خون از چهره پاک میکند و میگوید در کمین تو و دشمنان است. در نهایت میثم اینقدر درشتگویی میکند و پاسخهای دندان شکن به ابن زیاد میدهد که وی میگوید چطور جرأت میکنی با من اینگونه صحبت کنی؟
میثم میگوید امیرالمومنین علیهالسلام به من گفته تو زبان مرا میبری و از نخلی آویزانم میکنی و در پایان مرا میکشی. جالب اینجاست که جناب میثم میگوید حتی من میدانم آن نخل کجاست و آن را میشناسم و اگر بخواهی به تو نشان میدهم.
سخنرانی با دست و پای بریده بالای نخل
ابن زیاد برای اینکه امیرالمومنین علیهالسلام را دروغگو خطاب کرده باشد، میگوید حالا که اینطور است، من برخلاف آن گفته کار می کنم. اما میثم که ایمان کامل به ائمه خود داشته، میگوید مولای من هرگز دروغ نمیگوید و این به واقعیت میپیوندد.
عبیدالله، میثم را زندانی میکند، میثم در زندان کوفه شروع به سخنرانی میکند و زندانیان را علیه حکومت مرکزی بنیامیه و یزید و حاکمیت کوفه یعنی عبیدالله، بر میشوراند. میثم تمار اینقدر از اینها بدگویی میکند تا نظام سلطه مجبور میشود ایشان را از زندان خارج کرده و دست و پای ایشان را بریده و بر نخلی آویزان کند.
جناب میثم هنوز بر بالای دار با دست و پای بریده، دست از برداشتن پرده از چهره کریه نظام سلطه اموی نمیکشد و برای مردم صحبت میکند و ظلم حکومت را افشا میکند. تا جایی پیش میرود که در روز سوم همان جا بالای دار عبیدالله مجبور میشود همان پیشگویی حضرت امیر علیهالسلام را رقم بزند.
تحقق وعده امیرالمؤمنین (ع) درباره شهادت میثم تمار
عبیدالله بن زیاد دستور میدهد تا زبان جناب میثم را میبرند و سپس ایشان با نیزهای توسط عبیدالله به شهادت میرسد. اینگونه وعده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمومنین علیهالسلام درباره جناب میثم به واقعیت میپیوندد.
منابع معتبر برای مطالعه درباره زندگی و احوال میثم تمار
«الارشاد» مرحوم شیخ مفید و جلد ششم «الإصابة» و جلد سی و چهارم «بحارالانوار» این مطالب نقل شده و قابل دسترسی و استفاده است.
صفحات: 1· 2