#داستانک اش دو نفره
#داستانک اش دو نفرههفتم محرم نزدیک بود مثل همیشه برای اماده کردن اش نذری خودمون رو اماده می کردیم. ولی یه تفاوتی با سال های قبل داشت نه بابامون بود و نه مادرم.خواهرم که مدرسه می رفت من مونده بودم با خواهرم که یکسال از من بزرگتر بود بابام خیلی ناراحت بود… بیشتر »
نظر دهید »