اسوه حسنه
نکته دیگری که در تفسیر آیه «اسوه» قابل توجه است آن است که تأسی و اقتدا به اسوه و الگو در چیزهایی متصور است که قابل پیروی و تأسی باشد؛ یعنی رفتار و گفتار و آداب و اخلاق رسول الله صلی الله علیه و آله که میتوان آن را تقلید کرد و سرمشق قرار داد.
و اما صفات و فضایل و مناقب موهبتی از قبیل نبوت و ولایت و عصمت و علم غیب و وحی که از اختصاصات مقام رسالت و نبوت است، قابل تقلید نیست که انسان بر آن شود که با ریاضت و عبادت به مقام نبوت و ولایت مطلقه و عصمت برسد. اینها مقامات اختصاصی و موهبتی است که خدا میداند و به هر کس بخواهد عنایت میفرماید که «الله اعلم حیث یجعل رسالته»4 و اوست که مقام امامت را جعل و نصب میکند که به ابراهیم گفت: «انی جاعلک للناس اماماً قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین»5
خداوند پس از آن که ابراهیم خلیل را به «کلماتی» امتحان کرد و او از آزمایش سرافراز برآمد، او را مقام امامت بخشید. ابراهیم عرض کرد خدایا فرزندانم نیز بهرهای از امامت دارند؟ خداوند فرمود: عهد من به ظالمان و ستگمران نمیرسد.
بنابراین تأسی و تقلید از رسول الله در اموری است که الگوپذیری و تقلید در آن امکان داشته باشد. خداوند فرمود: «وما آتیکم الرسول فخذوه و مانهیکم عنه فانتهوا»6
آن چه را که پیامبر برای شما آورده بگیرید و آن چه را که نهی کرده و از آن بازتان داشته رها کنید. پس گسترة تأسی و پیروی محدود به چیزهایی است که پیامبر به عنوان دستور الهی و ادب دینی آورده است و احکام اختصاصی پیامبر و نیز امور عادی و معمولی که مربوط به زندگی شخصی و عادی پیامبر است، ظاهراً از دایرة اسوه و الگو بودن بیرون است؛ برای مثال اگر پیامبر بر اسب یا استر یا شتر سوار میشدند و یا آن که از میان غذاها فلان غذا را دوست میداشتند، این گونه امور ظاهراً ربطی به مسأله «اسوه» بودن ندارد. مگر آن که قرائن و شواهدی وجود داشته باشد که پیامبر این امور را به عنوان ادب دینی انجام میداده است.
نکته دیگری که از آیه «اسوه» میتوان برداشت کرد، این است که پیامبر به عنوان اسوه و سرمشق و انسان کامل بر قلهای از فضیلت و اخلاق گام نهاده و در پیشاپیش جمعیت قطب نما و قبلهگاه امت است و پیروانش به سوی او حرکت میکنند ولی هیچگاه به او نمیرسند. او همواره امام و پیشواست و مردم به دنبال او و در جهت اویند و سعی و کوششان در این راستاست که خود را شبیه او – نه عین او – کنند ولی او همیشه امام است و مردم مأمومان اویند و شاید واژه «اسوه» را که به صورت نکره – نه معرفه – (الاسوه) تعبیر فرموده است، به این علت باشد که خداوند شخصیت پیامبر را به دو بخش قابل تأسی و بخش غیر قابل تأسی معرفی نموده است که در این آیه به بخش اول اشارت دارد؛ یعنی برای شما مؤمنان و دینداران در شخصیت رسول خدا نوعی اسوه وجود دارد که شما میتوانید از آن الگو بردارید و پیروی کنید؛ زیرا او انسان کاملی است که تمام شخصیتش الگوبردار نیست. نقطه اوج او و مرتبه کمال او از دسترس عموم دور است وحتی جبرئیل نیز در شب معراج نتوانست به آن نقطه نزدیک شود و گفت: «لو دنوت انملة لاحترقت» اگر یک بند انگشت نزدیک شوم پروبالم میسوزد. پس بخشی از او برای شما اسوه است نه کل او. از این رو فرمود: « لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة» و نفرمود: «لقد کان رسول الله لکم أسوة حسنة» یعنی در شخصیت رسول خدا خصوصیاتی هست که شما میتوانید آن را الگو و سرمشق قرارداده و روش زندگی خود را با آن تطبیق دهید.
قرآن کریم نخواسته که ما در تمام جهات و در جمیع مراحل و مراتب کمال و فضیلت همانند پیامبر باشیم و سر مویی با او فرق نداشته باشیم، بلکه بر ما لازم است که سیره و روش او را پیش رو قرار دهیم و به آن سو جهتگیری کنیم. قرآن کریم دربارة قبله تعبیری دارد که میتواند مطلب ما را روشن کند.