جلوهاىی از اخلاق امام محمّد باقر (ع)
جلوهاىی از اخلاق امام محمّد باقر (ع)
انفاق جوانمردانه
حسن بن كثير مى گويد: از تهيدستى و جفاكارى برادران ايمانى نزد حضرت امام باقر عليه السلام شكايت كردم، حضرت فرمود: برادر بدى است برادرى كه هنگام بى نيازيت به تو توجه داشته باشد و زمان تنگدستى ات با تو قطع رابطه كند! سپس به غلامش فرمان داد تا كيسه اى كه هفتصد درهم در آن بود به من داد و فرمود: اين را هزينه كن و هنگامى كه به پايان رسيد مرا خبر ده «2».
خسته نشدن از نيكوكارى
ياران حضرت امام باقر عليه السلام مى گويند: آن حضرت ميان پانصد تا ششصد هزار درهم به ما اجازه مى دادند كه كمك كنيم و هرگز از صله به برادران و قاصدان پيشگاهش و آرزومندان و اميدوارانش، ملول و خسته نمى شدند «3».
بردبارى شگفت در برابر نصرانى
مردى نصرانى مسلك به حضرت امام باقر عليه السلام از روى توهين گفت: تو بقرى! حضرت فرمود: نه من باقرم، گفت: تو پسر آن زن آشپزى، فرمود:
آشپزى هنر و حرفه اوست، گفت: تو فرزند زنى سياه چهره و زنگى و بد زبانى! فرمود: اگر راست مى گويى خدا او را بيامرزد و اگر دروغ مى گويى خدا تو را بيامرزد. نصرانى به سبب اين برخورد بردبارانه مسلمان شد «4».
مهمان دوستى عاشقانه
سلمى كنيز حضرت امام باقر عليه السلام مى گويد: همواره برادران دينى اش بر او وارد مى شدند و از نزد او نمى رفتند مگر آنكه آنان را به پاكيزه ترين غذا پذيرايى مى كرد و لباسى نيكو بر آنان مى پوشانيد و درهم هايى به آنان مى بخشيد! من به حضرت مى گفتم: به سبب اين دست و دل بازى تهيدست مى شوى، حضرت پاسخ مى گفت: اى سلمى! نيكى و حسنه دنيا جز صله به برادران دينى و كارهاى پسنديده نيست.
حضرت نسبت به انفاق به برادران دينى پانصد و ششصد هزار درهم اجازه مى داد. او هرگز از هم نشينى با برادران خسته نمى شد و مى فرمود:
دوستى برادر دينى نسبت به خودت را به آنچه در قلب تو نسبت به اوست بشناس. هرگز از درون خانه اش شنيده نشد كه: اى سائل! در وجودت بركت باد و نه اى سائل! اين را برگير! او مى فرمود: آنان را با بهترين نام هاشان بخوانيد «5».
حقوق همسر
حسن بن زيّات بصرى مى گويد: من با دوستم بر حضرت امام باقر عليه السلام وارد شديم در حالى كه آن حضرت در اطاقى مفروش نشسته بودند و بالاپوشى گلى بر تن داشتند و محاسن خود را اصلاح كرده، سرمه به چشم كشيده بودند.
پرسش هايى از او پرسيديم، هنگامى كه برخاستيم به من فرمود: اى حسن! فردا تو و دوستت نزد من بياييد گفتم: آرى، فدايت شوم!
چون فردا رسيد با دوستم خدمت حضرت رسيدم، در اتاقى بود كه جز حصير فرشى نداشت و پيراهن خشن بر تن او بود، رو به دوستم كرده، فرمود: برادر بصرى! ديروز بر من وارد شدى و من در اتاق همسرم بودم، ديروز نوبت او بود، اتاق، اتاق او بود و كالاى اتاق هم كالاى او، خود را برايم آراسته بود و بر عهده من بود كه من هم خود را براى او بيارايم به آن گونه كه او براى من خود را آراسته بود. به دلت چيزى نسبت به من نگذرد.
دوستم گفت: فدايت گردم، به خدا سوگند بر دلم چيزى گذشت اما اكنون خدا آن را از ميان برد و دانستم حق در همان است كه گفتى «6».
دعاى دسته جمعى
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هرگاه پدرم را حادثه اى محزون مى كرد، زنان و كودكان را جمع مى كرد سپس دست به دعا برمى داشت و آنان آمين مى گفتند «7».
تسليم در برابر خدا
گروهى به محضر حضرت امام باقر عليه السلام مشرّف گشته، مصادف با بيمارى طفلى از آن حضرت شدند، از حضرت اندوه و بى قرارى ديدند، گفتند: به خدا سوگند اگر حادثه اى به او برسد مى ترسيم چيزى را كه از او نمى پسنديم ببينيم.
زياد درنگ نكرده بودند كه صداى ناله بر او شنيدند، حضرت گشاده رو غير از آن حالى كه داشت، بر دوستان وارد شد؛ به حضرت گفتند: خدا ما را فداى تو كند، از آنچه از تو ديديم مى ترسيديم كه اگر حادثه اى پيش آيد تو را به حالى شديدتر ببينيم كه ما را اندوهگين كند! حضرت فرمود: ما دوست داريم نسبت به كسى كه دوستش داريم سلامت و عافيت يابيم، هنگامى كه فرمان خدا برسد نسبت به آنچه او دوست دارد تسليم هستيم «8».
آزادى در برابر يك ضربت تازيانه
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد: پدرم هنگام مرگش غلامان بدش را آزاد كرد و غلامان خوبش را نگاه داشت، به او گفتم: اى پدر! آنان را آزاد و اينان را نگاه داشتى؟ فرمود: آنان را كه آزاد كردم در مدتى كه نزد من بودند از جانب من ضربتى به آنان رسيد بنابراين آزادى آنان در برابر آن ضربت «9».
مناجات شبانه
اسحاق بن عمار مى گويد: حضرت امام صادق عليه السلام به من فرمود:
رختخواب پدرم را پهن مى كردم و به انتظارش مى ماندم تا بيايد، وقتى به رختخواب مى رفت و خوابش مى برد، من به سوى رختخوابم مى رفتم شبى دير به نزد من آمد. در جستجويش به مسجد آمدم و آن هنگامى بود كه مردم به خواب رفته بودند ناگهان او را در مسجد تنها به حال سجده ديدم، ناله اش را شنيدم كه مى گفت:
سُبحَانَكَ اللَّهُمَّ رَبِّى حَقّاً حَقّاً، سَجَدتُ لَكَ يَا رَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً، اللَّهُمَّ إنَّ عَمَلِى ضَعيِفٌ فَضَاعِفُه لِى، اللَّهُمَّ قِنِى عَذَابَكَ يَومَ تَبعَثُ عِبَادَكَ، وَتُب عَلَيَّ إنَّكَ أنتَ التَّوَابُ الرَّحِيمُ «10»
. خدايا! از هر عيب و نقصى منزهى، به حقيقت كه پروردگار منى.
پروردگارا! برايت از روى بندگى سجده كردم، خدايا! عملم ضعيف است، آن را برايم دو چندان كن، خدايا! مرا از عذابت، روزى كه بندگانت را برمى انگيزى حفظ كن و توبه مرا بپذير، زيرا تو بسيار توبه پذير و مهربانى.
——————————————————————-
(2)- الارشاد، مفيد: 2/ 166؛ روضة الواعظين: 1/ 204؛ بحار الأنوار: 46/ 287، باب 6، حديث 6.
(3)- الارشاد، مفيد: 2/ 167؛ كشف الغمة: 2/ 127؛ بحار الأنوار: 46/ 288، باب 6، حديث 9.
(4)- المناقب: 4/ 207؛ بحار الأنوار: 46/ 289، باب 6، حديث 12.
(5)- كشف الغمة: 2/ 118؛ بحار الأنوار: 46/ 290، باب 6، حديث 15.
(6)- الكافى: 6/ 448، باب لبس المعصفر، حديث 13؛ مكارم الأخلاق: 80؛ وسائل الشيعة: 5/ 32، باب 17، حديث 5817؛ بحار الأنوار: 46/ 293، باب 6، حديث 20.
(7)- الكافى: 2/ 487، باب الإجتماع فى الدعاء، حديث 3؛ عدة الداعى: 158، الإجتماع فى الدعاء.
(8)- الكافى: 3/ 226، باب الصبر والجزع والإسترجاع، حديث 14؛ وسائل الشيعة: 3/ 276، باب 85، حديث 3641؛ بحار الأنوار: 46/ 301، باب 6، حديث 44.
(9)- من لا يحضره الفقيه: 4/ 231، باب النوادر الوصايا، حديث 5548؛ وسائل الشيعة: 19/ 419، باب 84، حديث 24874؛ بحار الأنوار: 46/ 300، باب 6، حديث 42.
(10)- الكافى: 3/ 323، باب السجود والتسبيح والدعاء فيه، حديث 9؛ حلية الأولياء: 3/ 187؛ بحار الأنوار: 46/ 301، باب 6، حديث 45.
برگرفته از کتاب اهل بيت(ع) عرشيان فرش نشين نوشته استاد حسین انصاریان
آن سروری که خلقت عالم برای اوست - عالم تمام سایه نشین لوای اوست
مدح و ثنای پنجمین اختر فروزنده
آن سروری که خلقت عالم برای اوست - عالم تمام سایه نشین لوای اوست
نوشیروان به درگه او کمترین غلام - هنگام جود، حاتم طائی گدای اوست
گویند که خلق، نور مجسّم نمی شود - این جسم بین که نور ز سر تا به پای اوست
در روزگار جسم مجرّد کسی ندید - جز این بدن جسم مجرّد قبای اوست
مردم کنند وصف قیامت به راستی - گویا قیامت آن قد طوبی نمای اوست
خلق خدا تمام به جز سیزده نفر - چشم امیدشان همه به سوی عطای اوست
پیغمبران مرسل از آدم و خلیل - باب الأمانشان در دولت سرای اوست
مقصود گر ز خلق خلایق عبادتست - شرط قبول و عین عبادت ولای اوست
بود اَر دم مسیح شفا بهر هر مریض - عیسی یکی طبیب ز دارالشّفای اوست
پنجم امام حضرت باقر که از أزل - علم و کمال و شوکت و عزّت ردای اوست **اشعار از شاعر محترم: آقای ذاکر.***
ثواب ختم قرآن در مکه
ثواب ختم قرآن در مکه
1. امام باقر علیه السلام فرمودند: کسى که در مکه از یک جمعه تا جمعه دیگر یا کمتر یا بیشتر از این قرآن را ختم نماید و در روز جمعه قرائت قرآن را به پایان برساند، خداوند تمام پاداشها و حسناتى را که از اولین جمعه دنیا تا آخرین جمعه آن هست . براى او خواهد نوشت . و اگر در غیر جمعه قرائت قرآن را به پایان برساند، باز هم همین طور است .
در اندیشه یاران
در اندیشه یاران
امام باقر علیه السلام از راه های مختلفی به یاران خویش کمک نموده و در حفظ جان آنان می کوشید. داستان زیر در عین اینکه یکی از کرامت های مهم حضرت به شمار می رود از شیوه های مختلف آن حضرت در یاری رساندن به دوستانش نیز حکایت دارد:
جابر جعفی یکی از مهم ترین یاران و شاگردان امام باقر علیه السلام است. او 18 سال در مدینه از محضر امام باقر علیه السلام بهره برد و هزاران حدیث نورانی را در سینه خود جای داده بود. وی داستانی شنیدنی دارد که در این جا می خوانیم:
نعمان بن بشیر در سفر به مدینه جابر را همراهی می نمود. او می گوید: هنگامی که به شهر رسیدیم مستقیما به زیارت امام باقر علیه السلام شرفیاب شدیم. موقع برگشت، وی با خوشحالی تمام از امام علیه السلام خداحافظی کرده و با هم به سوی عراق رهسپار شدیم. روز جمعه بود که به نزدیک چاه «اخیرجه » (37) رسیدیم. در آن جا نماز ظهر را خوانده و بعد از اندکی استراحت به راه افتادیم. در این هنگام ناگاه مرد بلند قامت و گندمگونی نزد جابر آمد و نامه ای به او داد. جابر آن را گرفت و بوسید و بر چشمانش نهاد. در آن نامه نوشته شده بود: «از جانب محمد بن علی به سوی جابر بن یزید.» جای مهر در آن نامه تر و تازه بود، به همین جهت، جابر به آن مرد بلندقامت گفت: از پیش امام باقر علیه السلام چه ساعتی حرکت کرده ای؟
مرد ناشناس : همین لحظه!
جابر: قبل از نماز یا بعد از نماز؟
مرد ناشناس: بعد از نماز.
جابر به خواندن نامه مشغول شد، اما با خواندن آن هر لحظه چهره اش دگرگون می شد و نشانه های ناراحتی در رخسارش نمایان می گردید، تا اینکه به آخر نامه رسید، او نامه را با خود داشت و ما همچنان به حرکت خود ادامه دادیم. از وقتی که جابر نامه را خوانده بود، دیگر او را شادمان ندیدم تا اینکه شب به کوفه رسیدیم و من در منزل خود به استراحت پرداختم.
چون صبح شد، به خاطر احترام و بزرگداشت جابر به نزدش رفتم. با شگفتی تمام دیدم از خانه اش بیرون آمده و به سوی من می آید اما مانند کودکان تعدادی مهره استخوانی و قاب که با آن بازی می کنند به گردن انداخته و بر یک چوب نی سوار شده و دیوانه وار می گوید:
اجد منصور بن جمهور
امیرا غیر مامور
«منصور بن جمهور را فرماندهی می بینم که فرمانبردار نیست.»
و اشعاری از این قبیل می خواند. او به من نگاه کرد و من هم به او. او به من چیزی نگفت و من هم با او حرفی نزدم. هنگامی که این شاگرد بزرگ امام باقر و دانشمند برجسته را در چنین حالی دیدم، دلم به حالش سوخت و گریه کردم. کودکان و سایر مردم به اطراف ما جمع شدند. جابر به همراه کودکان جست و خیز می کرد و به میدان بزرگ کوفه (رحبه) آمد. مردم به همدیگر می گفتند:
«جن جابر; جابر دیوانه شده است.»
به خدا سوگند چند روزی نگذشت که از جانب هشام بن عبدالملک نامه ای به والی کوفه رسید. او در آن نامه به حاکم کوفه دستور داده بود که: «مردی در کوفه به نام جابر بن یزید جعفی است، او را یافته و گردنش را بزن و سرش را نزد ما بفرست.» حاکم کوفه بعد از خواندن نامه متوجه اهل مجلس شد و گفت: جابر بن یزید جعفی کیست؟ گفتند: خدا تو را اصلاح کند. او مردی دانشمند و فاضل و محدث بود که بعد از انجام مراسم حج و برگشتن از خانه خدا دیوانه شد و هم اکنون روزها در میدان بزرگ شهر بر نی سوار شده و با کودکان بازی می کند.
حاکم به اتفاق جمعی آمد و از بالای بلندی، میدان را نگریست. او را دید که بر نی سوار است و به همراه بچه ها بازی می کند. گفت: «خدا را شکر که مرا از کشتن او بازداشت!» نعمان بن بشیر در ادامه می گوید: از این ماجرا چندی نگذشته بود که منصور بن جمهور وارد کوفه شد و گفته های جابر به حقیقت پیوست.
پایگاه اطلاع رسانی حوزه
چهل حدیث نورانی از امام باقر علیه السلام
چهل حدیث نورانی از امام باقر علیه السلام
۱. إنَّ حَدِیثَنا یُحْیِی القُلُوبَ. [بحارالانوار، ج۲، ص۱۴۴]
بهراستی که حدیث ما دلها را زنده میکند.
۲. لا یکونُ اَلعَبدُ عالِماً حَتّی لا یکونَ حاسِداً لِمَن فَوقَهُ و لا مُحَقِّراً لِمَن دُونَهُ. [تحفالعقول، ص۲۹۴]
هیچ بندهای عالم نباشد تا اینکه به بالا دست خود حسد نبرد و زیردست خود را خوار نشمارد.
۳. لا یُسَلِّم أَحَدٌ مِنَ الذُّنُوبِ حَتَّی یخزَن لِسانَه. [بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۷۸]
هیچکس از گناهان سالم نمیماند، مگر اینکه زبانش را نگه دارد.
۴. لا تَنالُ وِلایَتُنا إلاّ بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ. [وسائلالشیعه، ج۱۱، ص۱۹۶]
ولایت ما به کسی نمیرسد، مگر افرادی را كه دارای عمل ـ صالح ـ و نیز پرهیز از گناه داشته باشند.
۵. خُذُوا الكَلِمَة الطَّیِّبَة مِمَّن قَالَها و إِن لَم یَعمَل بِها. [بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۷۰]
سخن نیک را از هر كسی، هرچند به آن عمل نكند، فراگیرید.
۶. مَن حَسُنَت نِیَّته، زِیدَ فِی رِزقِه. [بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۷۵]
هركه نیتش را نیک کند، روزیاش افزایش مییابد.
۷. مَن حَسُنَ بِرُّه بِأَهلِه، ِزیدَ فِی عُمرِه. [بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۷۵]
هركس با خانوادهاش خوشرفتار باشد، بر عمرش افزوده میگردد.