متوکل و امام هادی علیه السلام
مردی از روی حسادت رفت پیش متوکل وگفت:
“علی ، پسر محمد، قصد شورش دارد.”
متوکل همان شب فرستاد خانه امام هادی.
دو کیسه پول پیدا کردند، با مهر مادرش.
خبر را شنید، عصبانی شد، از مادرش جواب خواست.
گفت :
“مریض که شدی ،پزشکان عاجز شده بودند از درمانت. هزار دینار نذر علی بن محمد کردم .خوب که شدی ، ادا کردم. همین.”