مولا علی (ع) آن جایگاه والله بهشت است
وقتی خبر را شنید بسیار اندوهگین شد سریع به سمت خانه حضرت به راه افتاد گریه امانش نمی داد به همراه حارث و سوید بن غفله وارد منزل حضرت شدند با گریه اهل خانه شدت گریه و اندوهش بیشتر شد. امام حسن (علیه السلام) فرمود: پدرم می فرمایند: به خانه هایتان برگردید. همه برگشتند اما او پشت در ماند پاهایش رمق نداشت که برود، کجا می توانست برود، فرزندان علی وقتی فهمیدند آخرین ساعات زندگی پدرشان است شدت گریه هایشان بیشتر شد، اصبغ نیز پشت در به شدت می گریست امام حسن (علیه السلام) متوجه اصبغ شد و فرمود: مگر نگفتم برگردید..
اصبغ در حالی که اشک می ریخت بلند شد وبا صدای حزین گفت:
ای فرزند رسول خدا، به خدا سوگند تا امیرالمؤمنین را نبینم نفسم اجازه نمی دهد و پایم تحمل نمی کند که به خانه برگردم. امام حسن (علیه السلام) به حضور پدرش رسید و حال اصبغ را به پدر گزارش داد. امام به او اجازه ورود داد. اصبغ حال امام را پس از ورود چنین توصیف می کند:
به حضور امیرالمؤمنین رسیدم در حالی که تکیه داده بود، سرش را با عمامه زردی بسته بودند، خون از سرش رفته بود و رنگ او زرد شده بود. نمی دانم صورتش زردتر بود یا عمامه اش؟! خودم را روی او افکندم و او را بوسیدم و گریستم.
امام او را تسلی داد و فرمود:
“ای اصبغ، گریه نکن. چون آن جایگاه والله بهشت است!".
اصبغ در حالی که اشک بر صورتش جاری بود با صدایی حزین گفت: والله می دانم که تو به سوی بهشت می روی، همانا گریه من برای از دست دادن توست.
اصیغ بعد از این ملاقات با حال گریان و اندوهی جانکاه امام (ع) را ترک کرد.
منبع: منتهی الامال وأمالي الشيخ الطوسي، ص 123.