خانواده
محور و منشأ تشکیل جامعه کوچک( خانواده، عشیره و قبیله)، زن است و این از نشانه های عظمت و اثرگذاری اوست، تا دانسته شود سهم بزرگی از بنیانگذاری جوامع به زنان باز میگردد که محور تشکیل خانواده و دیگر جوامع کوچک هستند.
نظام خانواده، نهادی اساسی در جامعه است و هسته اولیه برای دیگر نهادهای اجتماعی به شمار می رود. این نظام، کوچکترین واحد اجتماعی است و زیرساخت واحدهای بزرگ اجتماعی. کسانی که در این واحد کوچک اجتماعی رشد می یابند و تربیت می شوند، به میزان رشد و شکوفایی شان در واحدهای اجتماعی بزرگ انسانی سهم دارند. پس هر انسانی در کنار سفره عقیده، اخلاق و اعمال خود نشسته و هویت اصلی خویش را با آن عناصر تعیین می کند؛ یعنی آن کس که مومن باشد و اخلاق الهی را در جان خود اجرا، و بر پایه آن ایمان و این اخلاق عمل کند؛ در فرهنگ قرآن کریم انسان است و این هویت انسانی، نه تنها در دنیا او را از دیگران جدا می سازد، در برزخ، قیامت و بهشت نیز همواره ممیز او از دیگران است.
تشکیل خانواده نیز در مکتب انسان ساز اسلام، اگر بر اساس غریزه باشد، هر چه بر سن زوجین افزوده گردد، غریزه همسرخواهی ضعیف تر می شود وپایه های زندگی غریزی سست تر می گردند، در نتیجه خانواده فروپاشیده تر می شود، اما چنانچه دوستی بر اساس عقل باشد، با افزایش سن شوهر و همسر، تجارب عقلی قوی تر می شوند و پایه های زندگی عقلی قوی تر، در نتیجه خانواده صمیمی تر، گرم تر ومحکم تر می شود. از طرف دیگر، غیر از حضرات معصومین(علیهم السلام)مردم عادی بی لغزش نیستند، گرچه بر اثر اختلاف سلیقه باشد، بنابراین راهی جز گذشت رئوفانه از اشتباهات یکدیگر نیست.
این دو رکن که مودت مجعول الهی و رحمت مجعول الهی است، اساس خانواده را می سازند و در چنین خانواده ای فرزندی به بار می آید که به پدر و مادر اف نمی گوید؛ بلکه با سخن کریمانه با آن ها برخورد می کند و بال فروتنی و مهربانی را برای آنها می گستراند.
خانواده، جامعه ای کوچک به شمار می رود و قرآن کریم برای سالم سازی جوامع انسانی به این هسته اجتماعی، رویکردی خاص دارد. خدا برای نجات و رهایی از گمراهی و توجه به تعلیم و تربیت، به سرپرست خانواده چنین خطاب میفرماید:« قو انفُسکُم واهلیکُم ناراً» ؛ یا بر اساسی ترین عامل سعادت امر می کند: « وأمر أهلکَ بُالصّلوهِ واصطبِر عَلَیها» نیز به پیامبر چنین خطاب می فرماید: « و أنذر عشیرَتَکَ الاقرَبین» .
زن در تأسیس خانواده از لحاظ مهر ورأفت و گرایش و جاذبه، اصل است، چنانکه اصل در تشکیل خانواده از لحاظ مدیریت و تأمین هزینه و تعهد کارهای اجرایی و سرپرستی و دفاع از حوزه تدبیر خانواده، مرد است.
خانواد فقط با دو رکن اصلی مودت و رحمت (نه عناصر دیگر) قوام می یابد.
خانواده ای که بر محور دو رکن مودت و رحمت قرار دارد، خدایی شکل می گیرد و دارای اساسی مستحکم است و در چنین خانواده ای فرزندی به بار می آید که مایه ی قوام خانواده است که با سخن کریمانه با پدر و مادر رفتار می کند و بال ذلّت و مهربانی و رحمت را برایشان می گستراند. بر اساس همان دو عنصر محوری، خدا به مرد که مسئول تأمین هزینه هاست، دستور می دهد که در زندگی زناشویی با زن معاشرت معروف داشته باشد و با آن ها به شایستگی رفتار کند. بی تردید، این گونه منش ها مایه ی استحکام خانواده اند.( خانواده متعادل و حقوق آن، برگرفته از آثار آیت الله جوادی آملی،1393)
زمینه سازی امام حسن عسکری علیه السلام برای آماده سازی دوران غیبت امام زمان
زمینه سازی امام حسن عسکری علیه السلام برای آماده سازی دوران غیبت امام زمان
هشتم ربیع الاول سالروز امام یازدهم شیعیان حضرت امام حسن عسکری علیه السلام
است که به همین مناسبت پای سخنان یکی از محققین و پژوهشگران حوزه و دانشگاه
حجت الاسلام و المسلمین انواری از اساتید و عضو هیئت علمی موسسه آموزشی
پژوهشی امام خمینی ( ره ) نشسته و نقش و فعالیت های این امام همام را مورد بحث و بررسی قرار می دهیم
معرفت امام از مهمترین مسائلی است که باید مورد توجه قرار بگیرد یکی از مسائل
مهمی که درباره امامان شیعه و ائمه معصومین علیهم السلام قابل توجه است مسئله
معرفت و شناخت ایشان است اگر ما توجه کنیم در زیارت متعددی که سخن از زیارت ائمه
معصومین مطرح میشود عبارت «عارفا به حقه» زیاد بکار برده میشود معرفت و
شناخت امام بسیار مهم است به طوری که در ادعیه آمده است
« اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ
فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی
حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی » 1در این آمده است که اگر من حجت تو را نشناسم گمراه
میشوم و مسئله امام شناسی مسئله مهمی است که تمام عنایت ما باید روی آن
متمرکز شود که ائمه معصومین را بیشتر بشناسیم و تنها به سراغ بعد احساسی مسئله
نرویم ؛ متأسفانه جامعه شیعی ما تنها به سراغ بعد احساسی مسئله رفته است و
بیشتر به مصائب ائمه پرداخته میشود بارها ما مصائب را شنیدهایم اما به مناقب و
کمالات حضرات معصومین کمتر توجه میشود امام هشتم علیهالسلام در اصول کافی
روایتی دارد و امامت را آنجا توصیف میکنند 2 و رکن اساسی دین را امامت تشکیل
میدهد لذا باید روند جامعه خودمان را بسوی مباحث معرفتی و شناختی بیشتر سوق بدهیم.
میلاد امام حسن عسکری(ع)
امام حسن عسكرى (عليه السلام ):« مَن كانَ الوَرَعُ سَجِيَّتَهُ و
الكَرَمُ طَبيعَتَهُ و الحِلمُ خُلَّتَهُ ، كَثُرَ صَديقُهُ ؛كسى كه پارسايى خوى
او ، بخشندگى طبيعت او و بردبارى خصلت او باشد ، دوستانش
زياد شوند.»
رسول اللّه (ص) اسوه حسنه بشرى
ستاره اى بدرخشيد و ماه مجلس شد
دل رميده ما را انيس و مونس شد
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساءله آموز صد مدرس شد
اسوه حسنه
سخان آیت الله مهدوی کنی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. قال الله تعالی فی کتابه: « لقد کان لکم فی رسول الله أسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیراً.»1
قبل از این که آیه را ترجمه کنم و دربارة آن توضیحی بدهم، توجه شما را به مقدمة کوتاهی جلب میکنم؛ هیچ یک از افراد و هیچ گروهی از جوامع انسانی در دنیا بدون الگو و سرمشق زندگی نمیکنند. آنها که گمان دارند مستقلند و الگو ندارند، خود نمیدانند که ناخودآگاه الگوی زندگی را انتخاب کردهاند. بی تردید انسان در زندگی جمعی اثرپذیر و احیاناً اثرگذار است و همه برای خود الگو دارند. در یک خانواده، پدر یا مادر الگوست و در مدرسه، معلم و مدیر و در دانشگاه، استاد ممتاز و در میان ورزشکاران، قهرمانان و در میان هنردوستان، هنرمند محبوب و نمونه و در میان شهروندان، افراد سرشناس و در میان گروههای سیاسی، لیدرها رهبران احزاب و در میان رجال سیاسی، رییس جمهور و صاحبان قدرت و در بین مسجدیها و نمازگزاران، امام جماعت و در میان حزب اللهیها، مقام رهبری و در میان شیعیان، امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان اسوه و الگو پذیرفته شدهاند و هیچ کس بدون الگو حرکت نمیکند.
قرآن با توجه به این که داشتن الگو و اسوه امری ضروری و عمومی است، اصل مسأله را مسلم گرفته و مصداق الگو و شرایط آن را مطرح میکند و میفرماید: لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة. اسوهها به دو دستة حسنه و سیئه تقسیم میشوند. اسوة قرآن، اسوه حسنه است؛ اما اسوه حسنه قرآن برای کسانی که ایمان دارند و به دیدار خدا و روز قیامت امیدوارند اسوه است. «لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر»؛ میگوید: کسانی به دنبال این گونه الگو هستند که به لقای خداوند و روز قیامت امید دارند؛ یعنی قیامت و لقای خدا را باور دارند و برای آن خود را آماده میکنند. مشابه این آیه حدیث معروف: « من کان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه، مطیعاً لأمر مولاه فللعوام ان یقلدوه»2 میباشد. ضرورت تقلید مسلم است؛ یعنی هر کسی که مجتهد و عالم نباشد، از کسی که عالم است تقلید میکند.
در این حدیث سخن از صلاحیت و شرایط مرجع تقلید است نه در اصل تقلید. از این رو پس از ذکر شرایط و اوصاف مرجع میگوید که «فللعوام ان یقلدوه». یعنی عامه مردم میتوانند از چنین شخصیتی تقلید کنند. در اینجا کلمه «علی العوام» که مشعر بر الزام است نیامده، بلکه «للعوام» که دلالت برجواز وصلاحیت دارد، آمده است.
پس بحث در وجوب تقلید و عدم وجوب آن نیست، زیرا ضرورت تقلید مورد تردید نیست. آنچه مورد بحث است، شرایط و اوصاف کسی است که از او میتوان تقلید کرد و به عبارت دیگر حدیث در مقام بیان اوصاف مقَلَّد و مرجع تقلید است. چنان که در آیة اسوه نیز بحث در ضرورت اتخاذ اسوه نیست، بلکه در شخص اسوه و شخصیت او است که چه شخصیتی میتواند برای مؤمنان اسوه حسنه باشد.
نکته دیگر این است که شرایط مذکور در این حدیث، شرایط احرازی است و با حمل به صحت نمیتوان به آن رسید. از این رو در آخر حدیث میگوید: « این اوصاف فقط در برخی از فقهای شیعه یافت میشود.» پس باید این شرایط احراز شود و شرایط سختی هم است. «حافظاً لدینه، صائناً لنفسه، مخالفاً لهواه و مطیعاً لأمر مولاه»، چهار شرط مهمی است که این حدیث بیان میکند. واقعاً خیلی سخت است که انسان تحت تأثیر جوسازیها، شرایط سیاسی و جار و جنجالها قرار نگیرد و به خاطر جلب رضایت مردم فتوی ندهد و تنها رضای خدا را در نظر بگیرد. بسیار مشکل است که فقیه بتواند به مردم احترام بگذارد و این شرایط را نیز حفظ کند.
بنابراین علاوه بر فقاهت و اجتهاد، شرایط دیگری هم در مرجع تقلید باید احراز شود: پاسدار نفس خویش وحافظ دین خود بودن، با هواهای نفسانی مبارزه کردن و مطیع اوامر مولا بودن.
اسوه حسنه
آیا این شرایط همان عدالت است که معمولاً در قاضی و مرجع تقلید وامام جماعت لازم است یا آن که بالاتر از آنها است؟ از مضمون این حدیث استفاده میشود که عدالت مرجع و مفتی بالاتر از عدالت امام جماعت و حتی بالاتر از عدالت قاضی است و به عبارت دیگر عدالت مرجع بایستی با این اوصاف احراز شود؛ یعنی آن اوصاف و شرایط همان عدالت است، لکن مرتبة اعلای آن که مرجع تقلید باید به این اوصاف متصف باشد و در پاسداری از دین ومصونیت نفس، پیرو مولی ومخالف هوای نفس در مرتبة اعلی باشد. یعنی این پیروی و مبارزه با تمایلات نفسانی در مرتبهای بالاتر و در دایرهای گستردهتر از دیگران است؛ زیرا مرجع تقلید در مقام افتاء و استنباط حکم خدا است. او باید در کرسی فتوی خالی از هر حب و بعض بنشیند تا بتواندحکم خدا را درست استنباط کند؛ اگر ذرهای حب و بغض شخصی، گروهی، حزبی قومی و نفسانی بر او چیره شود، ناخودآگاه تحت تاثیر آن قرار میگیرد و با این تأثر و انفعال معلوم نیست که استنباط وافتاء او درست باشد. نقل میکنند مرحوم محقق حلی صاحب کتاب «شرایع الاسلام» پیش از نوشتن شرایع دربارة تنجس و آلوده شدن آب چاه در اثر افتادن حیوان مردهای بررسی میکرد. در چاه منزل مسکونی ایشان اتفاقاً پرندهای افتاد و مرد. در این جا مسأله از حالت عمومی به شخصی مبدل شد. اینک بحث در این است که آب چاه منزل در اثر سقوط مردار در آن نجس شده است یا خیر؟
در مقام بررسی احساس کرد که قلباً متمایل است فتوی به طهارت بدهد، زیرا چاه ماده دارد و در واقع آب چاه، آب جاری و کثیر است و روایاتی که امر میکند آب چاه را بکشند تا آلودگی آن رفع شود، دلالت بر وجوب ندارد، بلکه امر مستحبی است تا سلامت و پاکی آب، بیشتر و بهتر احراز شود. در این جا مرحوم محقق احساس خطرکرد مبادا تمایلات نفسانی بر او غلبه کرده و استظهار و استنباطش خالص و ناب نباشد. از این رو دستور داد چاه منزل را پر کنند تا از دغدغه آن بیرون آید. آنگاه در مقام استنباط برآمد و سرانجام فتوی به طهارت داد، ولی این بار خاطر جمع بود که تحت تأثیر مسأله شخصی واقع نشده است.
ملاحظه میفرمایید که موضوع چه اندازه دقیق و ظریف است که انسان در مقام افتاء و استنباط بایستی خالی از هر گونه حب و بغض و تمایلات شخصی باشد. گر چه این گونه تمایل امری طبیعی و عادی است و حرام هم نیست، لکن میتواند مسیر فتوی را منحرف کند. پس «مخالفاً لهواه» معنای دقیقتر و سختتری پیدا میکند. آیا حب جاه و مقام درمرجع تقلید خطرناک نیست؟ بلی ممکن است حب جاه و مقام برای افراد عادی حرام نباشد ولی برای مراجع تقلید مشکل آفرین است. آیا برای یک مرجع تقلید صیانت نفس و پاسداری از دین در حداکثر امکان ضرورت ندارد؟ این ریاضت و صیانت در افراد عادی در حد معمول کافی است ولی در مرجع کافی نیست. علی القاعده او باید در جایگاه رفیعی از صیانت و پاسداری باشد که تحت تأثیر جوسازیها وغوغا سالاریها و تهدیدها واقع نشود و حکم خدا را در هر حال بدون واهمه و بدون تأثیر از جوسازیها استنباط و اعلام کند. او در جایگاه پیامبران و امامان نشسته است. خداوند میفرماید: «الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون احداً الا الله و کفی بالله حسیب3». «آنان که رسالات الله (پیامهای الهی) را تبلیغ میکنند و تنها از او میترسند و از احدی جز او باکی ندارند و خداوند برای حسابرسی اعمالشان کافی است.
اسوه حسنه
خداوند میفرماید: « و حیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره»7هر جا باشید روی خود به سوی مسجد الحرام بگردانید.
آنها که در مسجد الحرام نماز میخوانند واجب است عین کعبه را قبله خویش قرار دهند و از این رو برای نمازگزاردن در مسجد الحرام به صورت دایره به صف میایستند تا همه رو به سوی کعبه داشته باشند. آنها که در مکه بیرون از مسجد الحرام نماز میگذارند،لازم است که مسجد الحرام را قبله قرار دهند و به سوی آن نماز بخوانند؛ و هر چه نمازگزاران از مسجد الحرام و مکه دور میشوند، دیگر نمیتوانند به عین مسجد الحرام نماز خوانند؛ چنانکه اگر خطی از پیشانی هر یک از نمازگزاران ترسیم شود، به یقین تمام خطوط به کعبه و مسجد الحرام برخورد نمیکند. بنابراین آنچه امکان دارد جهت کعبه و مسجد الحرام است. از این روی خداوند فرموده: « فولوا وجوهکم شطره» بدان سو نماز گزارید که مسجد الحرام در آن جاست.
هر چند زمین کروی است ولی ممکن نیست که همه عیناً به سوی کعبه و مسجد الحرام نماز بگزارند. آن چه ممکن است جهت مسجد الحرام است؛ یعنی همه به سویی که مسجد الحرام در آن قرار گرفته است، متوجه شوند. اگر مسجد الحرام در جهت جنوب شهر ما باشد ما هم به جهت جنوب نماز میخوانیم. اگر در جهت شرق ماست ما هم به سوی شرق نماز میخوانیم و هکذا.
ما نیز در تأسی به «اسوه حسنه» یعنی تأسی به روش رسول الله صلی الله علیه و آله و سرمشق قرار دادن آن حضرت به آن سو میرویم و کوشش میکنیم که حتی المقدور به او نزدیک شویم ولی نمیتوانیم پا به پای او گام برداریم. چنان که امیر المؤمنین علی علیه السلام با آن همه نزدیکی به پیامبر اکرم خود را در مرتبهای نازلتر از او میدید و میگفت: « انا عبد من عبید محمد»8 من بندهای از بندگان محمدم.
همچنین امامان شیعه عبادات خود را در برابرعبادت مولی امیر المؤمنین و زهدخود را در برابر زهد حضرت علی ناچیز میشمردند و او را برتر میدیدند در چنین وضعی معلوم است که عامه مردم نسبت به پیامبر و اولیای خدا در چه جایگاهی قرار دارند و تا چه حدی میتوانند پرواز کنند.
امیر المؤمنین علیه السلام در نامهای که به عثمان بن حنیف فرماندار بصره مینویسد، پس از آن که او را مورد عتاب و خطاب قرار میدهد و شرکت او را در میهمانی اشراف بصره نکوهش میکند، میگوید: بدانید که هر مأمومی پیشوایی دارد که به او اقتدا میکند و از نور علمش بهره میگیرد، شما خود میدانید که امام شما از دنیایش به دو پیراهن کرباس کهنه و از خوراکش به دو قرض نان بسنده کرده است. سپس میفرماید: البته شما توان این گونه زندگی را ندارید. «الا وانکم لاتقدرون علی ذلک فاعینونی بورع و اجتهاد و عفة وسداد»9یعنی اکنون که نمیتوانید مانند من زندگی کنید، پس لااقل با التزام به چهار خصلت مرا یاری دهید: گناه نکنید و در راه خدا و اجرای عدالت کوشا باشید، دامن و شکم خود را به حرام و شبهه آلوده نسازید و در زندگی درست و راست کردار باشید.
امیرالمؤمنین طبق این بیان اعتراف دارد که پیروان و حتی کارگزارانش نمیتوانند مانند او زاهدانه زندگی کنند و از لذایذ آن بگذرند.
در این نامه که به عثمان بن حنیف فرماندار بصره مینویسد، صریحاً اعلام میدارد که شماها نمیتوانید مانند علی رفتار کنید ولی مواظب باشید که آلوده نشوید وبا شرکت در میهمانیهای کذایی و طرح دوستی با اعیان و اشراف از تودة مردم فاصله نگیرید و در برنامهها از حقوق و منافع فقر و ضعفا غافل نشوید وهمواره حقوق عامه را بر حقوق خواص مقدم بدارید. در هر حال امیرالمؤمنین با تمام اصرار و تأکیدی که بر ساده زیستی دارد ولی روش خود را بر دیگران حتی مسؤولان و کارگزاران الزام نمیکند.
امیر المؤمنین وقتی به دیدار یکی از پیروانش به نام علاء بن زیاد حارثی میرود، مطلع میشود که برادر علاء «عاصم» ترک زن و فرزند کرده و خرقه عبادت پوشیده و شب و روزش را به عبادت میگذراند، دستور داد او را آوردند و به او گفت: وای بر تو! این چه روشی است که در پیش گرفتی و نعمتهای الهی را بر خود حرام کرده و بر خانواده و فرزندانت سخت گرفتهای. تو گمان داری خدایی که این همه نعمتهای خوب را بر تو حلال کرده دوست ندارد تو از آنها بهرهمند شوی؟ تو کوچکتر از آنی که نسبت به خداوند چنین گمانی داشته باشی.
عاصم عرض کرد: ای امیر المؤمنین پس شما چرا این گونه به خود سخت میگیرید، با این لباس خشن و با این خوراک ناگوار و ناجور؟
حضرت فرمود: وای برتو! من با تو تفاوت دارم. خداوند متعال بر پیشوایان عدل الزام کرده که زندگی خود را با تهیدستان وضعفا موازنه و مقایسه کنند یعنی سطح زندگیشان را با اعیان و اشراف مقایسه نکنند تا فقر و تنگدستی بر فقرا سنگینی نکند.
اسوه حسنه
نکته دیگری که در تفسیر آیه «اسوه» قابل توجه است آن است که تأسی و اقتدا به اسوه و الگو در چیزهایی متصور است که قابل پیروی و تأسی باشد؛ یعنی رفتار و گفتار و آداب و اخلاق رسول الله صلی الله علیه و آله که میتوان آن را تقلید کرد و سرمشق قرار داد.
و اما صفات و فضایل و مناقب موهبتی از قبیل نبوت و ولایت و عصمت و علم غیب و وحی که از اختصاصات مقام رسالت و نبوت است، قابل تقلید نیست که انسان بر آن شود که با ریاضت و عبادت به مقام نبوت و ولایت مطلقه و عصمت برسد. اینها مقامات اختصاصی و موهبتی است که خدا میداند و به هر کس بخواهد عنایت میفرماید که «الله اعلم حیث یجعل رسالته»4 و اوست که مقام امامت را جعل و نصب میکند که به ابراهیم گفت: «انی جاعلک للناس اماماً قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین»5
خداوند پس از آن که ابراهیم خلیل را به «کلماتی» امتحان کرد و او از آزمایش سرافراز برآمد، او را مقام امامت بخشید. ابراهیم عرض کرد خدایا فرزندانم نیز بهرهای از امامت دارند؟ خداوند فرمود: عهد من به ظالمان و ستگمران نمیرسد.
بنابراین تأسی و تقلید از رسول الله در اموری است که الگوپذیری و تقلید در آن امکان داشته باشد. خداوند فرمود: «وما آتیکم الرسول فخذوه و مانهیکم عنه فانتهوا»6
آن چه را که پیامبر برای شما آورده بگیرید و آن چه را که نهی کرده و از آن بازتان داشته رها کنید. پس گسترة تأسی و پیروی محدود به چیزهایی است که پیامبر به عنوان دستور الهی و ادب دینی آورده است و احکام اختصاصی پیامبر و نیز امور عادی و معمولی که مربوط به زندگی شخصی و عادی پیامبر است، ظاهراً از دایرة اسوه و الگو بودن بیرون است؛ برای مثال اگر پیامبر بر اسب یا استر یا شتر سوار میشدند و یا آن که از میان غذاها فلان غذا را دوست میداشتند، این گونه امور ظاهراً ربطی به مسأله «اسوه» بودن ندارد. مگر آن که قرائن و شواهدی وجود داشته باشد که پیامبر این امور را به عنوان ادب دینی انجام میداده است.
نکته دیگری که از آیه «اسوه» میتوان برداشت کرد، این است که پیامبر به عنوان اسوه و سرمشق و انسان کامل بر قلهای از فضیلت و اخلاق گام نهاده و در پیشاپیش جمعیت قطب نما و قبلهگاه امت است و پیروانش به سوی او حرکت میکنند ولی هیچگاه به او نمیرسند. او همواره امام و پیشواست و مردم به دنبال او و در جهت اویند و سعی و کوششان در این راستاست که خود را شبیه او – نه عین او – کنند ولی او همیشه امام است و مردم مأمومان اویند و شاید واژه «اسوه» را که به صورت نکره – نه معرفه – (الاسوه) تعبیر فرموده است، به این علت باشد که خداوند شخصیت پیامبر را به دو بخش قابل تأسی و بخش غیر قابل تأسی معرفی نموده است که در این آیه به بخش اول اشارت دارد؛ یعنی برای شما مؤمنان و دینداران در شخصیت رسول خدا نوعی اسوه وجود دارد که شما میتوانید از آن الگو بردارید و پیروی کنید؛ زیرا او انسان کاملی است که تمام شخصیتش الگوبردار نیست. نقطه اوج او و مرتبه کمال او از دسترس عموم دور است وحتی جبرئیل نیز در شب معراج نتوانست به آن نقطه نزدیک شود و گفت: «لو دنوت انملة لاحترقت» اگر یک بند انگشت نزدیک شوم پروبالم میسوزد. پس بخشی از او برای شما اسوه است نه کل او. از این رو فرمود: « لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة» و نفرمود: «لقد کان رسول الله لکم أسوة حسنة» یعنی در شخصیت رسول خدا خصوصیاتی هست که شما میتوانید آن را الگو و سرمشق قرارداده و روش زندگی خود را با آن تطبیق دهید.
قرآن کریم نخواسته که ما در تمام جهات و در جمیع مراحل و مراتب کمال و فضیلت همانند پیامبر باشیم و سر مویی با او فرق نداشته باشیم، بلکه بر ما لازم است که سیره و روش او را پیش رو قرار دهیم و به آن سو جهتگیری کنیم. قرآن کریم دربارة قبله تعبیری دارد که میتواند مطلب ما را روشن کند.
اسوه حسنه
و تو چنین وظیفهای نداری
ملاحظه میفرمایید که حضرت امیر علیه السلام مرتبه اعلی از زهد را مخصوص به خود و امامان عدل میداند که در زمان حاکمیّت این گونه زندگی کنند. ولی به دیگران حتی کارگزاران و مسؤولان چنین روشی را الزام نمیکند و در فرمان مالک اشتر نیز چنین سخت گیری دیده نمیشود؛ بلکه به مالک دستور میدهد نسبت به حقوق قضات و ارتش توسعه بیشتری قائل شود و سعة صدر داشته باشد مبادا آنها در اثر سختی زندگی به سستی و خطا و رشوهگرفتار شوند. پس بایستی مطالب و موضوعات را از هم تفکیک کرد و مسایل حقوقی را با مسایل اخلاقی و فضایل و کرامات معنوی از قبیل ایثار و مواسات و زهد و قناعت خلط نکرد؛ البته همان گونه که حضرت در نامه عثمان بن حنیف تصریح کردهاند، مسؤولان و کارگزاران بایستی از زندگی اشرافی بپرهیزند و خرج خود را از عامه مردم جدا نکنند. اکنون که همه برای خود اسوه و الگویی دارند و به او اقتدا میکنند و از او سرمشق میگیرند، پروردگار مهربان نیز برای شما مؤمنان خداجو اسوه نیکویی معرفی میکند که از هر حیث در رفتار و گفتار و آداب و اخلاق حجت و سرمشق میباشد.
او نه به عنوان فرشتهای آسمانی که به عنوان انسانی وحیانی10 در میان شماست او از سنخ فرشتگان نیست تا شما به بهانة عدم سنخیت و عدم تشابه در خلقت از اقتدا به او بگریزید و از پیروی او سرباز زنید؛ او بشری است همانند شما که راه میرود و غذا میخورد و سخن میگوید و استراحت میکند و مانند شما فرزند آدم است و دارای زن و فرزند. او پیامبر خدا و شاهد بر اعمالتان میباشد، پس میتوانید به او تأسی کنید و در زندگی او را الگو قرار دهید و همواره آداب و اخلاق او را سرمشق خود کنید و به راه و روش او ملتزم باشید. او غمخوار و دلسوز مردم بود و در هدایت و دستگیری از آنها حریص و جدّی. ناراحتیها و سختیهای مردم بر دوشش سنگینی میکرد و نسبت به مؤمنان به خصوص رأفت و رحمت داشت11. او برای هدایت و نجات مردم تا سر حدّ جان که تلاش میکرد تا آن جا خداوند او را نصیحت کرد و گفت: «فلا تذهب نفسک علیهم حسرات»12تو جان خویش در این راه مگذار. «طه ما أنزلنا علیک القرآن لتشقی»13ای رسول طه، ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به زحمت اندازی.