جرعه ناب
جرعه ناب
از نگاه دین انسان موجودی است مخلوق، که از دو بُعد مادی و معنوی تشکیل یافته است، بُعد مادی وی از چیز بیارزشی آفریده شده است« خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِق»[1]و هسته اولیه آن از خاک است« لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصال»[2] و بُعد معنوی او جلوهای الهی است« نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»[3] البته غرض از این آفرینش آن بود تا مدتی در عالم خاکی قرار گیرد تا مورد آزمایش واقع شود« إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيه».[4]
و برای آزمایشی که آفریده شده است ابزار آزمایش در اختیار وی قرار گرفته است« هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعا»[5] لذا برای مدت معینی در این عالم خاکی زندگی نموده، سپس ابزاری که در اختیار وی قرار داده شده است آرام آرام از وی گرفته میشود« وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلا يَعْقِلُون»[6] تا بدین وسیله خود را برای پاسخ دادن آماده نماید.
لذا فرمود: «آیا خیال میکنید ما شما را بیهوده آفریدیم و به سوی ما باز نمیگردید؛ أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُون».[7]
بنابراین انسان آزاد آفریده شده است تا آنگونه که میخواهد راه خویش را برگزیند؛ این مطالب - صرف نظر از آنکه امر وجدانی است، چون هر کس میبیند که برخی کارها را با اراده خویش ترک میکند و بعضی از آنها را انجام میدهد- مورد تأیید قرآنکریم نیز است« فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها».[8]
یعنی حقیقت انسان - چون مرکب از عالم مُلک و ملکوت است- هم جنبه فجور را پذیراست و هم مراتب تقوا را، و در این میان راه حق مشخص است لذا قرآنکریم میفرماید: « ما راه درست را نشان دادهایم هرکس میخواهد به آن سمت حرکت نماید و هر کس میخواهد مسیر نادرست را بپیماید»«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا».[9] اگر انسان مسیر تقوا را پیمود شاکر و اگر مسیر فجور را رفت کفور خواهد بود.
نکته مهم آن است که انسان هر طرف خواست میتواند حرکت نماید هر چند عوامل محیطی، وراثتی، اجتماعی و … در شکل گیری شخصیت انسان بیتأثیر نیست، ولی این امور بخشی از عوامل تأثیرگذار در تصمیمگیری انسان برای حرکت به سمتی که مایل است، میباشد و در نهایت خود انسان تصمیم میگیرد شاکر یا کفور باشد.
به دیگر سخن؛ عوامل محیطی، وراثتی، اجتماعی، دوستی و… زمینه ساز ایجاد ملکه اخلاق در انسان است که منجر به عمل توسط انسان میشد اما این امور علل ناقصه بوده و علت تامه اراده انسان است یعنی انسان با اراده خویش به هر سوئی بخواهد حرکت میکند لذا از نظر عقلا این امور، رافع مسئولیت انسان در برابر کارهایی که انجام میدهد، نیست.
مثلا ًکسی که به خاطر وجود برخی از این شرایط مرتکب دزدی یا قتل شود از نظر قانونی- که برخاسته از اندیشه عقلاست- مجرم است و این امور را توجیهی مناسب برای اعمال خلاف قانون کسی محسوب نمیشود، و دین نیز برای شخص خطا کار، مجازات در نظر گرفته است زیرا شارع از عقلا بلکه رئیس عقلاست.
نکتهای که نباید از آن غفلت کرد، این است که این سخن به معنای یله و رها بودن انسان نیست بلکه آزادی وی تحت تأثیر یک سری قوانینی است که بر کل نظام هستی حکم فرماست لذا قرآن کریم به کافران هشدار میدهد مخالفت کردن شما برای آن است که ما شما را آزاد گذاشتهایم و این اختلاف افکنی شما ناعادلانه و کینه توزانه است و میدانید که بنا حق به تفرقه دامن میزنید و اگر نبود این که برای آزمایش میبایست تا مدت معینی در عالم ماده باشید ما صبر نمیکردیم و شما را به آنچه سزاوار آن هستید مؤاخذه میکردیم و نمیگذاشتیم که به اختلاف و تفرقه دامن بزنید اما از آنجا که برای آزمایش و امتحان مدتی باید در این عالم بمانید، عذاب شما را به تأخیر انداختهایم؛ لذا میفرماید:« وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُم لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُم».[10]
بنابراین؛ گرچه آزادی و اختیار در نهان انسان قرار داده شده است اما از آنجا که انسان جزئی از نظام هستی است که آن هم دارای قوانین و مقررات خاصی است چنین قوانینی بر انسان حکم فرماست اما این قوانین قدرت تصمیمگیری را از انسان سلب نمیکند و داشتن اختیار توسط انسان و توان گزینش راه، جزئی از همین قوانین است.
پس از نگاه دین، نه انسان مجبور است که هیچ اختیاری از خود نداشته باشد و مانند امور طبیعی براساس حرکت قهری عمل کند، و نه آنقدر آزاد است که بتواند قوانین حاکم بر نظام هستی را در هم پیچیده و به کناری نهد.
شارع مقدس آنچه را که برای هدایت بشر لازم است توسط انبیاء عظام به بندگان خویش بیان نموده تا هرکس راهی را اگر میپیماید با شناخت و با برهان و دلیل باشد« لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ».[11]
از این رو علمای پیشین (رحم الله علیهم) اهتمام فراوانی در حفظ آنچه از انبیاء و ائمه pرسیده است، داشتهاند، تا این کلمات نورانی، چراغ راه انسانهای سالک قرار گیرد؛ از جمله آن، میتوان به تلاش قابل تحسین مرحوم ابوالحسن محمد بن الحسین بن موسی معروف به سیدرضی( یا شریف رضی) از علمای قرن چهارم (تولد359 و وفات406) در جمع آوری نهجالبلاغه اشاره نمود. هر چند آنچه مرحوم رضی را وادار ساخت تا نهج البلاغه را جمع آوری کند، بیشتر جنبه بلاغت سخنان امیر المؤمنین ( علیه افضل صلوات المصلین ) بود اما مگر میتوان نور را از روشنایی و آتش را از حرارت و گل را از طراوت جدا نمود.
نهج البلاغه شامل241 خطبه،79 نامه و480حکمت میباشد و اکثر شارحان نهج البلاغه از ابتدای کتاب یعنی خطبهها اقدام به شرح نمودند و همین نکته موجب شد تا بخش حکمت را به اختصار توضیح دهند شاید علتش آن باشد که نکاتی که لازم میدانستند را در خطبه ها و نامه ها بیان کردند ( سعیهم مشکورا) از این رو برآن شدیم تا از حکمت ها آغاز نمائیم و من الله التوفیق.
« اللهم تقبل منا یسیر واعف عنا الکثیر انک علی کل شی قدیر وبا لاستجابه جدیر»
. طارق:6 از آبى جهنده آفريده شده است. [1]
. الرحمن: 14 همانا ما انسان را از گل خشك،و تغییر یافته آفريديم.[2]
. ص : 72 و از روح خود در آن دميدم.[3]
. انسان:2 همانا ما انسان را از نطفهاى آميخته بيافريدهايم، تا او را امتحان كنيم.[4]
. بقره: 29 او خدايى است كه همه موجودات زمين را براى شما خلق كرد.[5]
. یس : 60 و به هر كس عمر طولانى دهيم خلقتش را دگرگون مىكنيم آيا هنوز هم تعقل نمىكنند.[6]
. مومنون:23[7]
. شمس: 8 و به او شر و خير را الهام كرد.[8]
. انسان:3 همانا ما راه را به انسان نشان داديم خواه سپاس گزار باشد يا ناسپاس.[9]
1. شوری: 14 ودر دين گروه گروه نشدند مگر بعد از آنكه (به حقانيت دين )علم داشتند، و حسدى كه به يكديگر مىورزيدند وادارشان ساخت گروه گروه، شوند و اگر حكم ازلى خدا بر اين قرار نگرفته بود كه تا مدتى معين زنده بمانند، میانشان (به هلاکت ونابودی)حکم می شد.
. انفال: 42 تا هر كس گمراه مىشود از روى دلیل باشد و هر كس هدايت مىشود از روى دليل باشد.[11]
نویسنده: حجت الاسلام و المسلمین گلایری