امنیت اقتصادی
برقراری امنیت اقتصادی
برای برقراری عدالت باید امنیت اقتصادی در سطح جامعه حکم فرما باشد. امنیت اقتصادی در دو سطح کاربرد دارد؛ نخست فراهم آمدن زمینههایی برای تأمین معیشت مردم و از میان رفتن فقر و دیگری ایجاد ساز و کارهایی برای امنیت مناسبات اقتصادی و تجاری جامعه است. توجه قرآن به اموری مانند رفع فقر و شکاف طبقاتی و انحصار ثروت در دست توانگران در راستای برقراری امنیت برای معیشت افراد و زدودن فقر از جامعه قابل تحلیل است آیه «ما اَغنی عَنّی مالِیَه» (حاقّه/ ۲۸( قرآن کریم از حسرت خوردن مجرمانی که هنگام مرگ فایدهای از اموال خود نمیبینند خبر میدهد؛ همانها که اموال فراوان جمع میکنند و زکات آن را نمیدهند و ازاینرو عذاب سختی پیش رو دارند (مجمع البیان، ج5، ص240)( http://wikifeqh.ir)
نگارنده: نوبخت
بررسی اقتصاد مقاومتی درسیره معصومین (علیه السلام) وعالمان دینی
بررسی اقتصاد مقاومتی درسیره معصومین (علیه السلام) وعالمان دینی
آیات قرآن و سیره پیشوایان دینی ما مملو از رهنمودهای ارزشمند در زمینه الگوی اقتصادی مطلوب و بهینه درجهت رشد وتعالی مادی ومعنوی فرد وجامعه است و نیز تاکید زیادی بر اقتصاد مقاومتی و اهمیت ثبات و امنیت اقتصادی درجامعه اسلامی با شیوه های مختلف شده است. درواقع، اسلام نگرشی ابزاری به اقتصاد دارد، بدین معنا که مدیریت اقتصادی و مسائل مالی باید درخدمت رشد وتعالی انسان قرارگیرد و هدف نهایی آن صرفا رشد اقتصادی نیست. (مرضیه شریفی، مسعود شریفی، https://sahebnews.ir) پیامبر (صلی الله و علیه و اله و سلم)و ائمه معصومین (علیه السلام) برای عملیاتی کردن اقتصاد مقاوم در جامعه اسلامی از راهکارهای حکومتی و راهکارهای مردمی بهره بردند که به برخی از مهم ترین شاخصه ها اشاره می شود:
راهکار های حکومتی
1.حفظ عدالت اقتصادی
اولین و مهم ترین راهکار برای استحکام و ثبات اقتصادی جامعه عدالت اقتصادی است و این مهم جز با همکاری مسئولان و مدیران جامعه محقق نخواهد شد. پیشوایان معصوم(علیهم السلام) برای زدودن شرایط ناعادلانه زندگی و دست یابی به عدالت اقتصادی آن هم با توجه به بی عدالتی جامعه آنان، شعار عدالت اقتصادی را مطرح می کردند و در راه تحقق آن سیاست هایی را در پیش می گرفتند. عدالت اقتصادي به منظور از بين بردن فقر مطلق و ايجاد توازن و تعادل نسبي بين اقشار اجتماعي برقرار مي گردد. حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: «اِنّ اللّه سُبحانَهُ فَرَضَ فیِ اَمْوالِ الاغنیاءِ اَقْواتَ الفقراءِ فما جاعَ فقیرٌ اِلّا بِما مَنَعَ غنیٌ، و اللّهُ سائِلُهُمْ عَنْ ذلِکَ؛ به درستی که خداوند روزی مستمندان را در دارایی ثروتمندان قرار داده است؛ بنابراین هیچ فقیری گرسنه نمی ماند مگر به سبب خودداری ثروتمندی از پرداختن حق او و خداوند درباره این از توانگران بازخواست خواهد کرد»(نهج البلاغه، ح328)
همچنین در جامعه اي که عدالت اقتصادي برقرار نباشد، رابطه محسوس ميان تلاش افراد و ميزان درآمد و رفاه وجود نخواهد داشت و گروهي با دسترسي به موقعيتهاي مناسب و بهره مندي از امتيازات انحصاري، بخش قابل توجهي از منابع را به خود اختصاص خواهند داد و بدين طريق، فاصله بين اقشار اجتماعي با شتاب روزافزوني بيشتر خواهد شد، اما وقتي عدالت اقتصادي برقرار باشد، عامل عمده تعيين کننده درآمد و رفاه، تلاش صادقانه و مجدانه افراد خواهد بود و موقعيتها و فرصتهاي يکسان در اختيار همه قرار خواهد گرفت تا افراد برحسب ميزان تلاش و پشتکار خود، درآمد و رفاه داشته باشند؛ و تفاوت ناشي از اين امر، مسئله نامقبولي نخواهد بود.از طرف ديگر، مراعات عدالت و حقوق ضعفا و محرومان باعث خواهد شد فقر مطلق در جامعه از بين برود و کسي به خاطر عدم رفع نيازهاي اساسي اقتصادي آسيب نبيند(دیرباز، حوزه نت، شماره 27)
نگارنده: نوبخت
دانلود رایگان قاچاق کالا و راهکارهای اسلام، در مبارزه با آن
قاچاق کالا و راهکارهای اسلام، در مبارزه با آن
نگارندگان: مرضیه ولی، الهه نوبخت
چکیده
قاچاق یکی از پدیدههای رایج برای اقتصاد کشور است. قاچاق کاری است که بر خلاف قانون و به طور پنهانی انجام میشود و متاعی است که معامله یا ورود آن به کشور ممنوع میباشد و در واقع قاچاق به عنوان تقلب گمرکی محسوب شده و شامل نقل و انتقال کالا بدون پرداخت عوارض گمرکی و سود بازرگانی است. در حال حاضر، مسئله قاچاق کالا لزوم مبارزه با آن یکی از مسائل مهم اقتصاد کشور است.
با نگاهی گذرا به متون اسلامی، نشان دهنده پیوند عمیق دو سویه دین و اقتصاد بر یکدیگر است. و اصلاح امور اقتصادی در کنار دعوت به توحید از منظر قرآن کریم، از مهمترین رسالتهای پیامبران معرفی شده است.
رسالت اساسی آموزههای دینی، تبیین دانشها و راهکارهایی برای هدایت و سعادت انسان است که دانش، اندیشه و تجربهٔ بشری به تنهایی به آن بدست نمیآید، پدیدهٔ قاچاق نیز گر چه از عواملی است که در مباحث دینی به صورت مستقل بدان اشاره نشده است، اما از آن جا که در رابطه با مسائل اقتصادی آیات و روایات زیادی وارد شده است، با توجه به عوامل فرهنگی و اقتصادی که بر قاچاق کالا تأثیر میگذارد، میتوان به رهنمودهایی در جهت مبارزه با این پدیده شوم رسید. تربیت نیروهای نوآور و مبتکر، ایجاد اشتغال و مبارزه با بیکاری، توجه به اخلاق در کار، توجه به کیفییت کالاهای تولیدی، سرمایه گذاری، مدیریت زمان و … از جمله این رهنمودها میباشند.
واژگان کلیدی: قاچاق، کالا، اسلام.
جرعه ناب( طمع، ذلت پذیری، امارت زبان)
طمع، ذلت پذیری، امارت زبان
« وَ قَالَ ع أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَه»
توضیح: از منظر دینی یکی از نکات بسیار مهم وحیاتی حفظ کرامت و عزت نفس است دین مقدس اسلام برای حفظ کرامت نفس توصیهها و راهکارهائی ارائه داده است که این راهکارها به دودسته ایجابی و سلبی تقسیم میشود. مراد از راهکارهای ایجابی آنهائی است که بودن آن میتواند انسان را از حقارت و خواری نجات دهد مانند تمسک جستن به ذات حق تبارک و تعالی و ائمه طاهرین (صلوات الله علیهم اجمعین) و مراد از راهکارهای سلبی آنهائی است که بودن آن موجب خواری میگردد و میبایست از آن اجتناب نمود.
در این حکمت حضرت امیر المؤمنین p به سه مورد از امور سلبی اشاره نموده و فرماید:
1- « أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ » خویشتن را خوار ساخت آنکه طمع را شعار خویش قرارداد.
کلمه «أَزْرَى» از « زَرَى » به معنای عتاب و سرزنش است و « إِزْرَاء » به معنای تحقیر کردن و بیارزش نمودن میآید.[1]
طمع؛ یعنی چشم داشت به آنچه دیگران دارند و به دو دسته ممدوح و مذموم تقسیم میشود :
الف- اگر طمع نسبت به آنچه نزد خداوند متعال است، باشد ممدوح است؛ زیرا موجب عزت نفس است که انسان از خدای خویش انتظار داشته باشد همانگونه که حضرت ابراهیم فرمود: «خدای من کسی است که انتظار دارم گناهان مرا در قیامت ببخشد» « وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّين».[2]
از آنجا که کل هستی از ذات اقدس تبارک و تعالی سرچشمه میگیرد هم انسان و هم هر چه دارد از خداوند متعال است و روشن است انتظار بنده از مولای خویش امری عادی و طبیعی است چون اگر به مولای خویش چشم ندوزد از چه کسی انتظار داشته باشد؟
ب- اما طمع به غیر خالق مذموم است و موجب ذلت وحقارت نفس میگردد زیرا اگر به آنچه دیگران دارند چشم دوخت از دو حال خارج نیست؛
1- یا آن را بدست میآورد در این صورت موجب ذلت و خواری وی میشود زیرا برای بدست آوردن آنچه دیگران دارند خود را در برابر دیگران کوچک و خوار نمود.
2- یا آن را بدست نمیآورد در این صورت از این جهت که خودش را خوار ساخت اما بهرهای نبرد احساس شکست و ذلت در درون خویش میکند.
ج- لازمه طمع؛ بیاعتمادی به خداوند متعال است زیرا طمع نمودن بدین معناست که انسان بجای آنکه خداوند متعال را روزی ده خویش بداند؛ به دست دیگران چشم میدوزد. لذا فرمودند: «یأس از آنچه در دست مردم است نشانه بینیازی است و چشم امید داشتن به دیگران فقر حاضر است» « الْيَأْسُ غِنًى وَ الطَّمَعُ فَقْرٌ حَاضِر»[3]
2- « وَرَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ » به خواری راضی شد آنکس که سختیهایش را آشکار ساخت.
دومین عامل خواری آن است که انسان گرفتاریها و مشکلات خویش را برای دیگران بازگو نماید زیرا:
الف- از یک طرف موجب میشود، تا مردم او را فردی کم تحمل و ضعیف النفس بشناسند زیرا مشکلات برای همه وجود دارد و اساساً دنیا همراه با گرفتاری و سختی هاست و رسیدن به مراحل بلند زندگی بدون تحمل شدائد ممکن نیست کسی میتواند قلههای سر به فلک کشیده را فتح نماید که رنج صعود از دامنههای سخت را بر خویش هموار ساخته باشد، حتی گفته شده است بهشت در سختیها پیچیده شده است لذا حضرت امیر المؤمنین p می فرماید: «رسول الله3 بارها می فرمود: بهشت در سختی ها و مشقتها پیچیده شده است: « فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَقُولُ إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَكَارِه».[4]
ب- از طرف دیگر کسی که با پیدا شدن مشکل وگرفتاری آن را برای دیگران بیان میکند در حقیقت به کار الهی خشمگین است زیرا خداوند متعال انسان را برای امتحان و آزمایش آفرید و روشن است آزمایش با مشقت و سختی همراه است.
لذا حضرت در جای دیگر فرمود: «هرکس نسبت به آنچه از دنیا دارد اندوهناک باشد نسبت به قضای الهی خشمناک است وکسی که از بلایی که به او رسید شکایت کند گویا خدا را شکوه نموده است.»« مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْيَا حَزِيناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً وَ مَنْ أَصْبَحَ يَشْكُو مُصِيبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَقَدْ أَصْبَحَ [فَإِنَّمَا] يَشْكُو رَبَّه».[5]
3-« وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَه» خویشتن را زبون نمود آنکس که زبان را بر خویش حاکم ساخت.
سومین عامل زبونی و حقیر شدن حکومت زبان بر انسان است؛ زیرا زبان حیوان درنده ایست که اگر رها شود می دَرَد « اللِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَر»[6] ازاین رو نباید به کوچک بودن وی نگاه نمود؛ زیرا جرُمهایی بزرگی را مرتکب میشود وگناهان بسیاری مانند غیبت، تهمت، استهزاء، تحقیر و… از زبان صادر میشود.
از آنجا که زبان سخنگوی بدن است قضاوت مردم نسبت به انسان با آن چیزی است که از زبان صادر میشود یعنی علم؛ اخلاق؛ دین و… انسان از طریق زبان روشن میشود اگر برخورد زبان خوب باشد مردم ذهنیت خوبی نسبت به او دارند و اگر برخورد زبان بد باشد نگاه مردم نیز به انسان بد خواهد بود از این رو عذابی که برای زبان در نظر گرفته شده است بسیار بدتر از عذاب سایر اعضاست.
امام صادق p از نبی اکرم 3نقل میکند که فرمود: «خداوند زبان را عذابی کند که هیچ اعضایی را چنین عذاب نکرده باشد» « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُعَذِّبُ اللَّهُ اللِّسَانَ بِعَذَابٍ لَا يُعَذِّبُ بِهِ شَيْئاً مِنَ الْجَوَارِحِ»
زبان میگوید خدای من مرا چنین عذاب دردناکی نمودی که اعضای دیگر را چنین عذاب نکردهای« فَيَقُولُ أَيْ رَبِّ عَذَّبْتَنِي بِعَذَابٍ لَمْ تُعَذِّبْ بِهِ شَيْئاً »
به او گفته میشود از تو کلمهای خارج شد که عامل خونریزی ناحق غرب و شرق عالم شد و مال مردم به ناحق به یغما رفت و آبروها به ناحق لکه دار شد« فَيُقَالُ لَهُ خَرَجَتْ مِنْكَ كَلِمَةٌ فَبَلَغَتْ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا فَسُفِكَ بِهَا الدَّمُ الْحَرَامُ وَ انْتُهِبَ بِهَا الْمَالُ الْحَرَامُ وَ انْتُهِكَ بِهَا الْفَرْجُ الْحَرَامُ»
به عزت و جلالم سوگند که تو را چنان عذابی بکنم که هیج عضوی از اعضاء را چنین عذاب نکرده باشم « وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأُعَذِّبَنَّكَ بِعَذَابٍ لَا أُعَذِّبُ بِهِ شَيْئاً مِنْ جَوَارِحِك»[7]
اگر کسی چنین حیوان درندهای را بر خویش امیر سازد و خویشتن را تحت تدبیر وی قرار دهد دچار ذلت و حقارت خواهد شد.
[1]. لسان العرب، ج14، ص 356، ( ماده ز ر ی).
. شعراء:82[2]
. بحار الانوار، ج72 ،ص 108.[3]
. نهج البلاغه، خطبه: 176.[4]
. نهج البلاغه، حکمت : 224[5]
. نهج البلاغه، حکمت: 60[6]
. کلینی، اصول کافی، ( چاپ اسلامیه ) ج2، ص 115، باب الصمت وحفظ اللسان، حدیث 16.[7]
نویسنده: حجت الاسلام و المسلمین گلایری
جرعه ناب
جرعه ناب
از نگاه دین انسان موجودی است مخلوق، که از دو بُعد مادی و معنوی تشکیل یافته است، بُعد مادی وی از چیز بیارزشی آفریده شده است« خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِق»[1]و هسته اولیه آن از خاک است« لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصال»[2] و بُعد معنوی او جلوهای الهی است« نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»[3] البته غرض از این آفرینش آن بود تا مدتی در عالم خاکی قرار گیرد تا مورد آزمایش واقع شود« إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيه».[4]
و برای آزمایشی که آفریده شده است ابزار آزمایش در اختیار وی قرار گرفته است« هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعا»[5] لذا برای مدت معینی در این عالم خاکی زندگی نموده، سپس ابزاری که در اختیار وی قرار داده شده است آرام آرام از وی گرفته میشود« وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلا يَعْقِلُون»[6] تا بدین وسیله خود را برای پاسخ دادن آماده نماید.
لذا فرمود: «آیا خیال میکنید ما شما را بیهوده آفریدیم و به سوی ما باز نمیگردید؛ أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُون».[7]
بنابراین انسان آزاد آفریده شده است تا آنگونه که میخواهد راه خویش را برگزیند؛ این مطالب - صرف نظر از آنکه امر وجدانی است، چون هر کس میبیند که برخی کارها را با اراده خویش ترک میکند و بعضی از آنها را انجام میدهد- مورد تأیید قرآنکریم نیز است« فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها».[8]
یعنی حقیقت انسان - چون مرکب از عالم مُلک و ملکوت است- هم جنبه فجور را پذیراست و هم مراتب تقوا را، و در این میان راه حق مشخص است لذا قرآنکریم میفرماید: « ما راه درست را نشان دادهایم هرکس میخواهد به آن سمت حرکت نماید و هر کس میخواهد مسیر نادرست را بپیماید»«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا».[9] اگر انسان مسیر تقوا را پیمود شاکر و اگر مسیر فجور را رفت کفور خواهد بود.
نکته مهم آن است که انسان هر طرف خواست میتواند حرکت نماید هر چند عوامل محیطی، وراثتی، اجتماعی و … در شکل گیری شخصیت انسان بیتأثیر نیست، ولی این امور بخشی از عوامل تأثیرگذار در تصمیمگیری انسان برای حرکت به سمتی که مایل است، میباشد و در نهایت خود انسان تصمیم میگیرد شاکر یا کفور باشد.
به دیگر سخن؛ عوامل محیطی، وراثتی، اجتماعی، دوستی و… زمینه ساز ایجاد ملکه اخلاق در انسان است که منجر به عمل توسط انسان میشد اما این امور علل ناقصه بوده و علت تامه اراده انسان است یعنی انسان با اراده خویش به هر سوئی بخواهد حرکت میکند لذا از نظر عقلا این امور، رافع مسئولیت انسان در برابر کارهایی که انجام میدهد، نیست.
مثلا ًکسی که به خاطر وجود برخی از این شرایط مرتکب دزدی یا قتل شود از نظر قانونی- که برخاسته از اندیشه عقلاست- مجرم است و این امور را توجیهی مناسب برای اعمال خلاف قانون کسی محسوب نمیشود، و دین نیز برای شخص خطا کار، مجازات در نظر گرفته است زیرا شارع از عقلا بلکه رئیس عقلاست.
نکتهای که نباید از آن غفلت کرد، این است که این سخن به معنای یله و رها بودن انسان نیست بلکه آزادی وی تحت تأثیر یک سری قوانینی است که بر کل نظام هستی حکم فرماست لذا قرآن کریم به کافران هشدار میدهد مخالفت کردن شما برای آن است که ما شما را آزاد گذاشتهایم و این اختلاف افکنی شما ناعادلانه و کینه توزانه است و میدانید که بنا حق به تفرقه دامن میزنید و اگر نبود این که برای آزمایش میبایست تا مدت معینی در عالم ماده باشید ما صبر نمیکردیم و شما را به آنچه سزاوار آن هستید مؤاخذه میکردیم و نمیگذاشتیم که به اختلاف و تفرقه دامن بزنید اما از آنجا که برای آزمایش و امتحان مدتی باید در این عالم بمانید، عذاب شما را به تأخیر انداختهایم؛ لذا میفرماید:« وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُم لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُم».[10]
بنابراین؛ گرچه آزادی و اختیار در نهان انسان قرار داده شده است اما از آنجا که انسان جزئی از نظام هستی است که آن هم دارای قوانین و مقررات خاصی است چنین قوانینی بر انسان حکم فرماست اما این قوانین قدرت تصمیمگیری را از انسان سلب نمیکند و داشتن اختیار توسط انسان و توان گزینش راه، جزئی از همین قوانین است.
پس از نگاه دین، نه انسان مجبور است که هیچ اختیاری از خود نداشته باشد و مانند امور طبیعی براساس حرکت قهری عمل کند، و نه آنقدر آزاد است که بتواند قوانین حاکم بر نظام هستی را در هم پیچیده و به کناری نهد.
شارع مقدس آنچه را که برای هدایت بشر لازم است توسط انبیاء عظام به بندگان خویش بیان نموده تا هرکس راهی را اگر میپیماید با شناخت و با برهان و دلیل باشد« لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ».[11]
از این رو علمای پیشین (رحم الله علیهم) اهتمام فراوانی در حفظ آنچه از انبیاء و ائمه pرسیده است، داشتهاند، تا این کلمات نورانی، چراغ راه انسانهای سالک قرار گیرد؛ از جمله آن، میتوان به تلاش قابل تحسین مرحوم ابوالحسن محمد بن الحسین بن موسی معروف به سیدرضی( یا شریف رضی) از علمای قرن چهارم (تولد359 و وفات406) در جمع آوری نهجالبلاغه اشاره نمود. هر چند آنچه مرحوم رضی را وادار ساخت تا نهج البلاغه را جمع آوری کند، بیشتر جنبه بلاغت سخنان امیر المؤمنین ( علیه افضل صلوات المصلین ) بود اما مگر میتوان نور را از روشنایی و آتش را از حرارت و گل را از طراوت جدا نمود.
نهج البلاغه شامل241 خطبه،79 نامه و480حکمت میباشد و اکثر شارحان نهج البلاغه از ابتدای کتاب یعنی خطبهها اقدام به شرح نمودند و همین نکته موجب شد تا بخش حکمت را به اختصار توضیح دهند شاید علتش آن باشد که نکاتی که لازم میدانستند را در خطبه ها و نامه ها بیان کردند ( سعیهم مشکورا) از این رو برآن شدیم تا از حکمت ها آغاز نمائیم و من الله التوفیق.
« اللهم تقبل منا یسیر واعف عنا الکثیر انک علی کل شی قدیر وبا لاستجابه جدیر»
. طارق:6 از آبى جهنده آفريده شده است. [1]
. الرحمن: 14 همانا ما انسان را از گل خشك،و تغییر یافته آفريديم.[2]
. ص : 72 و از روح خود در آن دميدم.[3]
. انسان:2 همانا ما انسان را از نطفهاى آميخته بيافريدهايم، تا او را امتحان كنيم.[4]
. بقره: 29 او خدايى است كه همه موجودات زمين را براى شما خلق كرد.[5]
. یس : 60 و به هر كس عمر طولانى دهيم خلقتش را دگرگون مىكنيم آيا هنوز هم تعقل نمىكنند.[6]
. مومنون:23[7]
. شمس: 8 و به او شر و خير را الهام كرد.[8]
. انسان:3 همانا ما راه را به انسان نشان داديم خواه سپاس گزار باشد يا ناسپاس.[9]
1. شوری: 14 ودر دين گروه گروه نشدند مگر بعد از آنكه (به حقانيت دين )علم داشتند، و حسدى كه به يكديگر مىورزيدند وادارشان ساخت گروه گروه، شوند و اگر حكم ازلى خدا بر اين قرار نگرفته بود كه تا مدتى معين زنده بمانند، میانشان (به هلاکت ونابودی)حکم می شد.
. انفال: 42 تا هر كس گمراه مىشود از روى دلیل باشد و هر كس هدايت مىشود از روى دليل باشد.[11]
نویسنده: حجت الاسلام و المسلمین گلایری
مزایا و خصوصیات شهر قم
مزایا و خصوصیات شهر قم
1- قم از سوی خداوند متعال حجّت بر بلاد دیگر، شهرها و شهرستانهای مختلف عالم قرار داده شده است.
2- خداوند قم را در حال استضعاف و بیچارگی وانمی گذارد.
3- قم در زمان غیبت قائم علیه السّلام حجّت است.
4- ملائکه بلا را از شهر قم دفع می کنند.
5- هرکس قصد سوء درباره قم کند، خداوند او را به داهیه و امر عظیمی یا مصیبتی مبتلا می کند و یا دشمنی را در برابر او قرار می دهد که در نتیجه مشغول به اینها شود و از اعمال اراده خود باز بماند.
همه این مطالب پنج گانه را از روایت سوم استفاده می کنیم.
6- علم در قم ظهور و بروز پیدا می کند.
7- قم معدن علم و فضل خواهد شد.
8- علم و دانش از قم به مشرق و مغرب و تمام نقاط عالم سرازیر خواهد گردید و همه جا از قم بهره مند می شوند.
این چند مزیت را از روایت چهارم استفاده می کنیم.
9- قم، قطعه ای از بیت المقدّس می باشد و این مطلب در روایت پنجم آمده است.
10- بلا از قم مدفوع است؛ یعنی از آن دفع خواهد شد و این نکته در روایت ششم آمده است.
دانلود مقاله بررسی حقوق و وظایف زوجه در خانواده
بررسی حقوق و وظایف زوجه در خانواده
چکیده:
هدف از اين مقاله بررسي حقوق و وظايف زوجه در خانواده مي باشد. از مسائل مهمي كه يك زن بايد بداند حقوق و وظايفي است كه در قبال همسر خويش دارد و با آگاهي و شناخت نسبت به آنها مي تواند عملكرد درستي در خانواده داشته باشد.
زن در خانواده داراي حقوق غير مالي و مالي مي باشد كه شامل: مهربانی و ملاطفت با زن، دوستی و رفتار نیک با زن، احترام و تکریم زن، اظهار محبت و دوستی، پرهیز از تنبیه و توهین به همسر، حق مهریه، حق نفقه، طلاق است. همچنين داراي وظايفي در قبال همسر مي باشد از جمله آنها: تمکین، حفظ عفت و وفاداری نسبت به شوهر،خودآرایی زن برای همسر،حفظ اموال شوهر و… مي باشد.
واژگان كليدي: زن، حقوق، وظايف، زوجه
مقدمه
یکی از مسائل مهم در جامعه کنونی بحث حقوق و وظایف زنان است. عده ای به دلیل عدم علم به این جایگاه و گروهی نیز برای تشویش افکار زنان و زیر سوال بردن جایگاه انسانی و اجتماعی زنان، شایعاتی به صورت گسترده وهدفمند مطرح می کنند تا از این طریق بتواند صدماتی بر پیکره ی خانواده و جامعه وارد نماید. از این رو ضروری است تا حقوق و وظایف زنان در خانواده مورد بحث و بررسی قرار گیرد، چرا که روشن شدن این مسئله تأثیر زیادی بر افکار افراد جامعه به خصوص قشر زنان جوان جامعه که بیشتر در معرض آسیب فکری هستند، دارد. بر این اساس زنان جامعه با علم به جایگاه خویش می توانند از یک سو در راستای احقاق حقوق و وظایف خویش و از سوی دیگر در پیشرفت همه جانبه خانواده و جامعه، به خوبی ایفای نقش کنند.
در همین راستا و با توجه به نقش ویژه و بارز زنان در خانواده و جامعه، مقاله حاضر درصدد بررسی بخشي از حقوق و وظایف زوجه در خانواده می باشد.
محل تولد پیامبر اکرم (ص) کجاست؟
محل تولد پیامبر اکرم (ص) کجاست؟
محل تولد پیامبر اکرم (ص)
خانه ای را که رسول خدا(ص) در آن متولد شده، با نام «مولد النبی» می شناسند. این مکان در نزدیکی مسجد الحرام و در انتهای باب صفا قرار دارد.محل تولد پیامبر (ص) در ابتدای شعب ابی طالب قرار داشته و همینک در فاصله محل تولد پیامبر (ص) تا مسعی سنگ فرش است. در تاریخ آمده است که وقتی رسول خدا (ص) به مدینه هجرت کرد، این خانه در اختیار عقیل، فرزند ابو طالب بود و پس از آن در اختیار اولاد و نوادگان وی قرار داشت. بعدها خیزران، همسر هارون، آن را خریداری کرد.
مسلمانان این خانه را که محل تولد پیامبر است گرامی میداشتند و به ویژه در شب تولد پیامبر (ص) مراسمی در آنجا برگزار میکردند. در پی روی کار آمدن دولت سعودی، همزمان با خراب کردن این قبیل اماکن، محل مولدالنبی هم تخریب شد.
تنها با اصرار شیخ عباس قطان شهردار وقت مکه و درخواست وی از ملک عبدالعزیز قرار شد تا در آنجا کتابخانهای بنا کنند که امروزه به نام «مکتبة مکة المکرمه» شناخته میشود. در حال حاضر بر سر در این مکان تابلوئی با عنوان «مکتبة مکة المکرمه» نصب است.
محل تولد پیامبر (ص) - مکان تولد حضرت محمد(ص)
نامگذاری پیامبر اکرم (ص)
روایت شده است که یكی از یهودیان از پیامبر (ص) پرسید: چرا نام تو، محمد و احمد، و بشیر و نذیر است؟ پیامبر (ص) در پاسخ فرمود:
«محمد» از این رو است كه من در زمین محمد و ستوده شده هستم، اما «احمد» از این رو است كه من در آسمان ستودهتر از زمین هستم، اما «بشیر» از این رو است كه پیروان خدا را به رحمت الهی مژده میدهم و اما «نذیر» از این رو است كه گنهكاران را از دوزخ میترسانم. او را با لقب «مصطفی» میخواندند یعنی برگزیده، و نیز «خاتم النبیین» میخوانند، یعنی آخرین پیامبران.
وصف چهره زیبای پیامبر (ص)
چهر و قامت محمد (ص) به قدری زیبا بود كه قابل توصیف نیست، یكی از قیافهشناسان آن عصر به نام «هند بن ابی هاله» روزی با امام حسن (ع) ملاقات كرد امام به او فرمود: «چهره جدم چگونه بود؟»
هند در پاسخ گفت: صورتش مانند ماه شب چهارده میدرخشید، قامتش رسا، سرش بزرگ، مویش نه پیچیده و نه افتاده، رنگش سفید روشن، پیشانیاش گشاده، ابروهایش پرمو و كمانی و از هم گشاده، در وسط بینی برآمدگی داشت ریشش انبوه، سیاهی چشمش شدید، گونهاش نرم و كمگوشت، دندانهایش باریک، دندانهای ثنایایش از هم گشاده، اندامش معتدل و باریكی كف پایش خالی و كمگوشت بود، هنگامی كه راه میرفت با وقار حركت میكرد، گامهای گشاده میگذاشت همانند آنكه از بلندی به پایین گام بردارد، وقتی به چیزی توجه میكرد، به طور عمیق به آن نگاه میكرد، هنگام حركت، بیشتر به زمین مینگریست و به مردم خیره نمیشد و به هر كس كه میرسید به او سلام میكرد و همواره به هدایت و راهنمایی مردم میپرداخت.
پناهیان:«چرا عاشق خدا نیستی؟!»
پناهیان: برای کسب محبت خدا، خودت را توبیخ کن که «چرا عاشق خدا نیستی؟!»
یکی از راهها برای اینکه عاشق پروردگار شوی همین است که آرزو کنی که ای کاش محبت خدا در دلم بود و از خودت ناراحت شوی که چرا من عاشق خدا نیستم. به خودت نهیب بزنی که بایست قلبِ من حرم خدا باشد و غیر خدا را در آن ساکن نکنم. امام کاظم(ع) میفرماید: «اینکه خودت را مذمت کنی، از چهل سال عبادت بالاتر است؛ ذَمُّكَ لِنَفْسِكَ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَتِكَ أَرْبَعِينَ سَنَة»
• دربارۀ محبت خدا باید خیلی فکر کنیم، سخن بگوییم و مطالعه کنیم؛ همین فکر و ذکری که دربارۀ این موضوع داریم خودش تقویتکنندۀ محبت خداست. همانطور که وقتی آب در معرض تابش نور خورشید قرار میگیرد، کمکم گرم میشود و ذرّات وجودش به آسمان میرود، ما اگر خودمان را در معرض حبّ الله قرار دهیم، محبت خدا وجودمان را گرم خواهد کرد؛ به این میگویند «توجه»، وقت گذاشتن و ذکر خدا.
• وقتی ما سرِ نماز نمیتوانیم خودمان را به خدا متصل کنیم، باید مثل آبی که خودش را در معرض تابش نور خورشید قرار میدهد خودمان را در معرض عنایت پروردگار قرار دهیم و منتظر باشیم که خدا دلِ ما را ببرد و روح ما را به سوی خودش بکشاند. وقتی انسان خودش را در معرض مفهوم حبّ الله قرار میدهد، کمکم دلش هوس میکند، و پیش خود میگوید: «ای کاش من عاشق و محبّ خدا بودم!» یعنی احساس دوری از خداوند اذیتش میکند و دلتنگ میشود.
• یکی از راهها برای اینکه محبِ پروردگار شوی همین است که آرزو کنی که ای کاش محبت خدا در دلم بود و از دست خودت ناراحت شوی که چرا من عاشق خدا نیستم. به خودت نهیب بزنی که بایست قلبِ من حرم خدا باشد و غیر خدا را در آن ساکن نکنم؛ الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَيْرَ اللَّه (امام صادق(ع)، جامع الاخبار/ ص 185) پس یکی از راههایش این است که خودمان را تقبیح و توبیخ کنیم که «چرا سرشار از محبت خدا نیستیم؟ چرا عاشق خدا نیستیم؟!»
اگر کسی به جایی نرسید یقین بدانید برای توبیخ نفسش، کم وقت گذاشته/یک راه خوب برای سیر و سلوک؛ آرزوی خوبیها و تحقیر بدیها
• امام کاظم(ع) میفرماید: «اینکه خودت را مذمت کنی، از چهل سال عبادت بالاتر است؛ ذَمُّكَ لِنَفْسِكَ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَتِكَ أَرْبَعِينَ سَنَة»(کافی/ ج 2/ ص 73) آرزوی خوبیها و تحقیر بدیها خودش یک راه خوب برای سیر و سلوک است. اگر کسی به جایی نرسید یقین بدانید که برای «توبیخ نفسش» کم وقت گذاشته و خوبیها را آرزو نکرده است. و اگر کسی به جایی رسید بدانید که برای توبیخ و سرزنش نفسش وقت گذاشته و خوبیها را آرزو کرده است؛ و منظور اصلی از خوبیها همین «حبّ الله» است؛ نه اینکه انسان برود وقت بگذارد تا برخی صفات و فضائل نفسانی مثل تواضع و خوشبرخوردی را کسب کند.
• لازم نیست برای اینکه محب خدا شوید کارهای دیگر را ترک کنید، مثلاً به دنبال کسب روزی و پول در آوردن نروید، در این بحث از «دل» صحبت میکنیم نه از عمل. نحوۀ عمل کردن ما باید مثل رانندهای باشد که همۀ حواسش به مقصد و مسیر حرکت است ولی در همان حال با کلاچ و ترمز و دنده هم خیلی خوب و روان کار میکند. دلِ ما باید مدام به یاد خدا باشد و در عینِ حال امور دنیایی خودمان را هم انجام دهیم. باید به امور دنیایی مثل کار، روابط خانوادگی و اجتماعی خودمان کاملاً مسلط باشیم، ولی حواسمان به خدا باشد؛ مثل یک رانندۀ حرفهای که به ترمز و کلاچ و دنده مسلط است ولی همۀ حواسش به راه و هدف است.
خدا شیرینی محبتش را از قلبی که دنبال شهوات برود میگیرد
صفحات: 1· 2