تامین منابع پژوهشی پایان نامه ها و مقالات به صورت غیر حضوری
در راستای حمایت از پایاننامهها و مقالات طلاب و دانشجویان رشتههای علوم اسلامی و انسانی در نظر داریم مطالب موردنیاز نوشتن پایاننامه و مقاله را در مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد از منابع مختلف و با هزینه متعارف در اختیار عزیزان قرار دهیم. در همین راستا خدماتی مانند ارائه موضوع و کمک فکری در راستای فصلبندی و ارائه چند مقاله و مطلب در راستای مقالات و پایان نامه ها در اختیار عزیزان قرار می دهیم.
بر همین اساس این عملیات بهصورت کاملاً غیرحضوری در زیر همین پست درخواست خود را اعلام بفرمایید و در نهایت مطالب در ایمیل و پیام رسانها برای متقاضیان سراسر کشور انجام میگیرد.
نشست مکتب فاطمی
دانلود رایگان کتاب گوهران آسمانی(زندگی نامه مادران معصومین علیهم السلام)
کتاب گوهران آسمانی(زندگی نامه مادران معصومین علیهم السلام)
نگارنده:نوبخت
مقدمه
تاریخ پر فراز و نشیب اسلام، بزرگان بسیاری را به عالم انسانیت شناسانده است. این بزرگان که در منظر اهل معرفت، قدر و منزلتشان روشن است، فرزانگان و پرچمداران هدایت و راستیاند؛ کسانی که از سرچشمه جوشان معرفت اهل بیت (علیه السلام) سیراب شدهاند و درخشش معنویتشان در سراسر تاریخ اسلام پرتو افکنده است. مادرانی که افتخار تربیت و رشد معصومین را به عهده داشته و فرزندان آنان الگوی بشریت و انسانها در طول تاریخ بودهاند.
خاندان وحی نبوت به عنوان بهترین اولیاء الهی دارای سبک زندگی الهی بودند و زندگی اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) راهنمای بسیار روشنی برای کسانی که بخواهند به بهترین حیات دنیوی و اخروی دست یابند است. این مساله آنقدر پر اهمیت است که در برخی احادیث پیروی از ایشان به التزام و تبعیت عملی از سبک زندگی ایشان در آمده است.
در زیارت مقدسه جامعه کبیره که از امام هادی (علیه السلام) نقل شده است: «اَلسَّلامُ عَلی مَحاَّلِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ؛ سلام بر جایگاههای شناسایی خدا)؛ آنچه از این فراز بر میآید این است که بهترین راه و جایگاه برای شناخت خدا و راه رسیدن به خدا بررسی زندگی ائمه و معصومین (علیهم السلام) است.
همین طور در فرازی دیگر از این زیارت آمده است «مَنْ اَتیکُمْ نَجی وَمَنْ لَمْ یَاْتِکُمْ هَلَک؛ هرکس به نزد شما آمد نجات یافت و هر کس نیامد هلاک شد». و ثمره وصال انسان به آن بزرگواران را «طیباً لِخَلْقِنا وَ طَهارَةً لاِنْفُسِنا وَ تَزْکیةً لَنا وَ کفّارَةً لِذُنُوبِنا(موجب پاکی اخلاق ما و پاک شدن خود ما و تزکیه ما و کفاره گناهان ما) بیان میکند. در فرازی از زیارت عاشورا میخوانیم: «اللهُمَّ اجْعَلْ مَحْیای مَحْیا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَمَماتی مَماتَ مُحَمَّد وَآل مُحَمَّد» که همان اشاره به خواست خداوند و دعای شیعه برای قرار گرفتن در مسیر سبک زندگی اهل بیت (علیه السلام) است. بی تردید نخستین عنصر تأثیر گذار و تأثیرپذیر در زندگی انسانها، «مادر» بوده و ارتباط عاطفی و تربیتی، فرزند و مادر، از استحکام بیشتر و بهتری برخوردار است. در جامعه امروز که نظام سرمایه داری غرب با تهاجم فرهنگی خود سعی دارد الگویی مبتذل و غیرانسانی برای زنان و دختران مسلمان ارائه کند مسلماً پرداختن به ابعاد گوناگون شخصیت مادران معصومین (علیهم السلام) میتواند الگوی عملی مناسبی برای جامعه علی الخصوص مسلمانان باشد بنابراین بررسی شیوه ی ازدواج، نحوهی زندگی و معیارهای رفتاری آنان میتواند چراغ روشنی به فراخنای تاریکیهای زندگی انسان باشد.
یکی از مشکلات پژوهش درباره مادران امامان معصوم (علیهم السلام)، اندک بودن منابع معتبر است و بسیاری از زوایای زندگی ایشان در ابعاد مختلف یا بما نرسیده و یا اینکه موارد مستند نیز با مدارک معارض روبه رو است و پر واضح است که علت اصلی این مطلب شدت حکام ظلمه و خلفای جور در برخورد با ائمه هدی و اصحاب نزدیک ایشان میباشد. با این حال، محقق در حد بضاعت خویش درصدد است تا گوشهای از زوایای زندگی این بانوان ارجمند را عرضه کند و لازم به ذکر است هر چند سعی شده است که مطالب دقیق و قابل فهم بیان گردد اما امکان دارد که نارسائیها و نقایصى در کتاب وجود داشته باشد؛ لذا از صاحب نظران و اندیشمندان تقاضا میشود که نقدها و اصلاحات و نظرات تکمیلى خود را براى نگارنده بفرستند و مطمئن باشند با نهایت تشکر از آنها استفاده خواهد شد.
امید است زنان و دختران با پیروی از این بزرگ بانوان جهان اسلام، در اطاعت از حق تعالی، پاک دامنی، حیا، عفت، صداقت، ایمان و پرهیزکاری، مادرانی نمونه برای فرزندان و جامعه خویش باشند.
آشنایی با بورس
آشنایی با بورس
بخش مالی اقتصادی هر کشور تامین کننده منابع مالی و فعالیتهای حقیقی اقتصادی محسوب می شود که به دو بخش تقسیم می گردد:
بازار پولی که عمدتا توسط نظام بانکی یک کشور اداره می شود که مهمترین کارکرد آن تامین اعتبارات کوتاه مدت است. بازار سرمایه که کارکرد اصلی آن تامین مالی بلند مدت مورد نیاز در فعالیت های تولیدی و خدماتی مولد می باشد.
بورس یک نهاد سازمان یافته ای است که از جمله نهادهای عمده و اساسی در بازار سرمایه محسوب می شود و در کنار سایر موسسات و سازمانها، وظایف چندگانه ای را برعهده دارد.
کارکردهای اساسی بورس مدیریت انتقال ریسک و توزیع آن، شفافیت اطلاعات، کشف قیمت، ایجاد بازار رقابتی و همچنین یکی از کارکردهای مهم آن جمع آوری سرمایه ها و پس اندازهای کوچک برای تامین سرمایه مورد نیاز فعالیتهای اقتصادی است.
تاریخچه تاسیس اولین بورس به اواخر قرن چهارده و اوایل قرن پانزده در کشور هلند بر می گردد. اما بورس به صورت مدون از دو قرن پیش شروع به فعالیت کرده است در حال حاضر با پیشرفت تکنولوژی و استفاده از ابزارهای الکترونیکی بیشتر معاملات در بورس از طریق رایانه صورت می گیرد.
مهمترین مامویت بورس کالایی بر اساس گزارشات آنکتاد کمک به ساماندهی و اصلاح ساختار بازار محصولات بخش کشاورزی از طریق شفافیت اطلاعات، کشف قیمت، توزیع ریسک و سیالیت در معاملات و همچنین تامین منابع مالی مورد نیاز فعالان بخش کشاورزی از طریق توسعه بازار سرمایه است که اولی در کشورهای درحال توسعه و دومی در کشورهای پیشرفته و صنعتی ملاک عمل قرار می گیرد.
بورس کالا چیست؟
بورس کالا ( Commodity Exchange ) یک بازار متشکل و سازمان یافته ای است که بطور منظم کالای معینی با ساز و کاری خاص مورد معامله قرار می گیرند. امروزه طبقه بندی های متعددی برای یک بورس کالایی وجود دارد. اما گسترش بازارهای بخش مالی و حقیقی اقتصاد سبب شده چندین نوع از بررسیها در قالب یک تشکل متمرکز قرار داشته باشند. عموما بورس های کالایی را در مقابل بورس های اوراق بهادار و بورس های اسعار تعریف می کنند. به عبارتی هر آن چیزی که در زمینه 1- فلزات و مواد معدنی ( کانی ها ) 2- انرژی و 3- محصولات کشاورزی مورد مبادله قرار می گیرد در زمره بورس کالایی می گنجد.
اهمیت قانونی بورس های کالایی
تا قبل از تصویب برنامه سوم، کشور ما برای راه اندازی بورسهای کالا با خلاء قانونی مواجه بود، تا اینکه دست اندرکاران تدوین لایحه و قانون برنامه سوم توسعه جمهوری اسلامی ایران به تدوین و تصویب قانونی اقدام نمودند که شروع یک سری تحولات با اهمیت اقتصادی را در عرصه مبادلات بازار ایفا خواهد نمود در ذیل به متن قانون در برنامه سوم توسعه اشاره می شود:
الف: نسبت به راه اندازی بورس های منطقه ای در سطح کشور در چارچوب قانون بورس بر اقدام کند.
ب: تمهیدات قانون لازم جهت قابل معامله نمودن سلیر ابزارهای مالی در بورس اوراق بهادار، علاوه بر موارد مندرج در بند (2) ماده (1) قانون تاسیس بورس اوراق بهادار مصوب 27/2/1345 را فراهم کند.
#جمعیت_مبارزه_با_استعمال_دخانیات
#خانواده_پاک
#جمعیت_مبارزه_با_استعمال_دخانیات
#به_قلم_خودم
آرام آرام از پله ها بالا می اومد صدای خس خس نفسش از دور شنیده می شد چند پله که بالا می اومد مجددا می نشست تا نفسی تازه کند طبقه سوم زندگی می کرد و آسانسور خراب شده بود و برای پیرمرد مشکل بود این همه پله را بالا و پایین بیاد به خصوص با این ریه خرابش.
پیرمرد تنها زندگی می کرد و گاهی برایش غذا درست می کردم یک روز کنجکاو شدم بدونم چرا اینقدر ریه اش مشکل داره حتما جانباز شیمیایی است، وقتی ازش سوال کردم دیدم اشک تو چشماش جمع شد و گفت باباجان هیچ چیز مثل دخانیات مخرب نیست همه چیز ادم رو ازش می گیره.
ای کاش اون روز لعنتی هیچ وقت نمیومد با دوستانم برای تفریح به کوه رفته بودیم اونجا سفره خانه ی سنتی داشت تمام دوستانم وضع مالیه خیلی خوبی داشتند و به اصرار دوستم اونجا رفتم دیدم همه سفارش قلیان دادند و اگر کسی سفارش نمی داد برایش افت داشت من خیلی خودم رو جمع و جور کردم و گفتم من اهل دود و دم نیستم تا این رو گفتم دیدم همه منو دست انداختند و شروع کردن به مسخره کردن دیگر چاره ای نداشتم ادم ضعیف النفسی بودم و تا شروع به کشیدن قلیان کردم چنان دودش در ریه ام رفت که تا شب سینه ام می سوخت سردرد شدید شدم اما از ان موقع به بعد به سمت قلیان و سیگار کشیدن رفتم.
متاسفانه تا مدتها این قضیه رو از خانواده ام مخفی می کردم و وقتی هم متوجه شدند دیگر حریفم نشدند و متاسفانه کم کم مصرفم به قدری زیاد شد که به شدت ریه های من دچار مشکل شد و دچار سرطان ریه شدم و چند بار هم عمل کردم ولی دیگر فایده ای نداشت. حتی به خاطر این قضیه دخترم وقتی به دنیا امد دچار سندرم شده بود که دکتر گفت ناشی از دود قلیان و سیگار است و بعد از چند مدت دخترم فوت کرد.
پسرم هنوز 15 سالش نشده بود که سیگار می کشید وقتی متوجه شدم خیلی ناراحت شدم نمی خواستم او هم مثل من گرفتار بشه اما پسرم به صراحت به من گفت چرا خودت می کشی؟ راست می گفت نمی توانستم از این راه او را منصرف کنم و واقعا با این قضیه تمام زندگیم بر باد رفت.
دختری از تبار مکتب زینب
دختری از تبار مکتب زینب
او همیشه این مسیر را تنها می رفت اما همه هم کلاسیهایش دو سه نفری با هم تو خیابون با کلی خنده و تفریح به خونه بر می گشتند. فاطمه دختری آرام، صبور و مهربان و مذهبی بود و به دوستانش تا می توانست در درسشان کمکشان می کرد. اما ساناز نمی توانست این ها رو تحمل کند همیشه دنبال بهانه ای می گشت تا او را در بین دوستان و معلمان خراب کند مرتب در گوشیش عکس ها و فیلم های غیر مجاز می گذاشت و دوستانش نیز دور او جمع می شدند و دور از چشم معلم نگاه می کردند و به جای درس تمام ذهنشان درگیر اینها بود.
ساناز به اینها هم بسنده نمی کرد بلکه دوستان پسری را هم به آنها معرفی می کرد. فاطمه با دیدن این صحنه ها ساناز را نصیحت می کرد ولی با توهین تند ساناز و مسخره کردن او روبه رو می شد تصمیم گرفت از راه دیگر وارد شود و به بهانه های مختلف به دوستانش در مورد عواقب این کارها هشدار می داد بعضیها تحت تاثیر حرفهای فاطمه قرار می گرفتند و از ساناز فاصله می گرفتند اما بعضیها نه تنها نمی پذیرفتند بلکه شادی و لذت زندگی رو در این چیزها می دونستند.
مدیر و معلم مدرسه از این قضیه باخبر شدند و چندبار به ساناز اخطار دادند حتی مادر ساناز را خواستند که در صورت تکرار این رفتارها او را از مدرسه اخراج می کنند اما رفتار ساناز که تغییر نکرد بلکه رفتارهای زننده ای نیز در مدرسه از خود بروز می داد. ساناز از این قضیه بسیار ناراحت شد و احساس کرد که فاطمه این ماجرا را به مدیر گفته و تصمیم گرفت تلافی کند.
ساناز یک روز نقشه ای کشید و تصمیم گرفت به بهانه ی جشن تولد او را به خانه خودشان دعوت کند فاطمه ابتدا نپذیرفت اما با اصرار ساناز و اینکه فقط دوستان همکلاسیهایش دعوت هستند و هیچکس دیگری نیست نخواست تنش بین او و ساناز بیشتر شود و پذیرفت.
فاطمه اون روز بعد از نماز صبح دیگر نخوابید و به کارهای عقب افتاده اش پرداخت و صبحانه را حاضر کرد و مادر و خواهر و برادرش رابیدار کرد. مادر فاطمه خیلی نگران به نظر می رسید و گفت دیشب خواب بدی دیدم فاطمه با لبخند همیشگی گفت ان شاء الله خیره، صدقه بنداز و رفت.
ساناز اون روز به بهانه جشن تولد به مدرسه نیامده بود بعد از اتمام کلاس فاطمه با چندنفر از همکلاسیهایش به خانه ساناز رفتند.وقتی وارد خانه ساناز شدند فاطمه از تعجب خشکش زد از لباسهای جلف و از ارایش غلیظی که کرده بود بسیار ناراحت شد البته به غیر یکی از دو تا از دوستانش بقیه همه ذوق کرده بودند. اهنگ با موسیقی مبتذل گذاشته بود و همه شروع کردند به رقصیدن، ساناز می خواست فاطمه را درگیر این ماجرا کند اما با نگاه تند فاطمه مواجه شد و گوشه ای نشست و برایش اصلا قابل تحمل نبود تا خواست بلند شود چند نفر از دوستانش گفتند تا اینجا اومدیم زشته که برگردیم ساناز متوجه قضیه شد و منتظر همین لحظه بود سریع به سمت فاطمه رفت و ارام بهش گفت اگر برات سخته می تونی اتاق بغلی بشینی تا زمان کادو و ناهار بیای. فاطمه که ظاهرا چاره ای نداشت وارد اتاق شد ولی حس عجیبی داشت احساس می کرد قراره اتفاقی بیافته در همون لحظه گوشی فاطمه زنگ خورد مادرش بود بعد از احوالپرسی گفت خونه ساناز رسیدی گفت بله، گفت هر وقت تموم شد بگو بابا بیاد دنبالت بعد هم قطع کرد.
ساناز شروع به تعریف و تمجید کردن از فاطمه کرد و اینکه تو خیلی دختر خوبی هستی حیفه همینطور بمونی چرا مثل جوانهای دیگه شادی نمی کنی و از زندگی لذت نمی بری فاطمه از اینکه ساناز اینطور غرق در فساد شده بود تاسف می خورد اما نمی توانست راهی برای او پیدا کند در همین زمان در اتاق باز شد و جوانی وارد اتاق شد فاطمه از دیدن این جوان جا خورد ساناز سریع به سمت جوان رفت و گفت برادرم هستند گفتم بیاد باهاتون اشنا بشه و سریع در اتاق را قفل کرد متاسفانه انقدر صدای اهنگ زیاد بود اگر فاطمه فریاد هم می زد کسی صدایش را نمی شنید فاطمه تازه متوجه ماجرا و خباثت ساناز شد. تا جوان به سمت فاطمه رفت فاطمه یک لحظه هم درنگ نکرد و سریع به سمت پنجره دوید و خود را از بالا به پایین انداخت.
متاسفانه فاطمه به کما رفت و بعد از چند روز فوت کرد اما زیبنب وار زندگی کرد و اجازه نداد لحظه ای مسیر زندگی درستش به بی راهه برود ساناز بعد از این قضیه خودکشی کرد اما اکثر دوستان فاطمه تحت تاثیر رفتار شجاعانه و بزرگ فاطمه قرار گرفتند و بعد از این قضیه به احترام فاطمه چادر به سر کردند و تصمیم گرفتند راه و رفتار فاطمه را ادامه دهند.
#انتظار_ بعد_ از 20 _سال(قسمت _اخر)
سختیهایی که زینب در دوران زندگیش تحمل کرد او را به این باور رساند که فقط خداست که می تواند تمام گره های زندگی را باز کند او می خواهد بندگان خوبش به دنیا دلبسته نشوند و بدانند دنیا هیچ ارزشی ندارد و فقط نردبانی برای رسیدن قله کمال است او با تمام وجود خدا را احساس می کرد او با اینکه در تمام مراحل زندگی به دیگران کمک می کرد ولی حالا خدمت به دیگران را دوچندان کرده بود همسایه، اقوام، دوستان کسی باورش نمی شد زینب به زندگی برگردد و همه ی اینها الطاف الهی و کمک های بی دریغ اسماعیل بود.
او همیشه در ذهنش با محمد رضا زندگی می کرد و نمی توانست حتی لحظه ای او را از ذهن خود کنار بگذارد کسی نمی توانست شرایط او را درک کند که جدایی یک مادر از فرزند چقدر سخت و دردناک است اما دنیا بی رحم تر از این حرفها بود همه چیز دست به دست هم داد تا او تنها پسرش را سالها نبیند.
خانواده و اقوام همه اصرار می کردند که طلاق بگیر اما او به خاطر محمد رضا جوانی خود را گذاشت تا شاید او به آغوشش برگردد.
بعد از 20 سال روزی تلفن خانه به صدا درامد پدر زینب گوشی رو برداشت صدای مردانه ای پشت تلفن گفت سلام پدر جان من محمد رضا هستم پدر زینب باورش نمی شد اصلا نمی توانست چیزی بگوید اشک درچشمانش جمع شده بود و زینب را صدا زد زینب با صدایی آرام گفت بله، محمدرضا بعد از 20 سال مادرش رو صدا زد مامان منم محمد رضا و دیگر از دو طرف فقط صدای گریه می امد.
با هم قرار گذاشتند که جایی همدیگر را ببینند محمدرضا برای خود مردی شده بود و در نیروی انتظامی مشغول به کار شده بود به همان اندازه ای که محمدرضا بزرگ و رشید شده بود زینب شکسته شده بود و خداوند بعد از 20 سال فرزند را به آغوش مادر برگرداند.
تمام
#انتظار_ بعد_ از 20 _سال(قسمت _دهم)
بالاخره مهرداد نقشه خود را عملی کرد نصف شب زینب را نزدیک خانه ی پدرش پیاده کرد و محمد رضا را با خود برد زینب که چاره ای نداشت چند روزی به انتظار اینکه او برگردد و عذرخواهی کند گذشت اما او به همه گفته بود زینب بچه را رها کرده و رفته است و بعد از مدتی مراسم عروسی مهرداد در بین فامیل پیچید. زینب دیگر نمی توانست تحمل کند چطور انقدر پدر و مادر مهرداد سنگدل شده اند که به راحتی اجازه می دهند او ازدواج کند من مادر بچه ی او هستم. اما متاسفانه با نقشه های مختلف دیدن بچه را از او محروم می کردند.
زینب باورش نمی شد میوه ی دلش از او جدا شده او فقط دو سال داشت، دیگر امیدش قطع شده بود و پدر و مادرش را مقصر می دانست. اما حالا پدر و مادر زینب از کارهایی که در حق زینب کرده بودند بسیار شرمسار بودند اما زینب دیگر نمی توانست این همه سختی و ناملایمات را تحمل کند.
اسماعیل برادر زینب تصمیم گرفت هر طوری هست زینب را از این حالت بیرون بیاورد تا کمی از فکر و خیال محمد رضا بیرون بیاد در مدرسه بزرگسالان برای زینب ثبت نام کرد تا ادامه تحصیل دهد. زینب زیر بار نمی رفت اما اسماعیل مصمم بود تا به خواهرش کمک کند این سالها هر چند تا توانسته بود به او کمک کرده بود اما به هر حال در مقابل سختیهایش ناچیز بود.
زینب آرام آرام شرایط را می پذیرفت و با درس توانست بسیاری از اوقات خود را پر کند
#انتظار_ بعد_ از 20 _سال(قسمت _نهم)
محمد رضا با چهره ی معصوم و خندان خود دل زینب را خوشحال می کرد دستهای کوچکش را می گرفت و می بوسید انگار تمام سختیهای زندگیش را با نگاه به محمد رضا به فراموشی می سپرد اما چون زینب غذای کافی نمی خورد شیرکافی هم نداشت و محد رضا گشنه بود و مرتب گریه می کرد مهرداد هم مدام با بهانه های واهی از گرفتن شیرخشک سر باز میزد.
گریه های زینب تمامی نداشت وقتی زن صاحبخانه دست را از صورت زینب برداشت صورت کبود زینب آشکار بود زن صاحبخانه خیلی ناراحت شد و گفت چقدر او بی رحم است چرا شکایت نمی کنی او چی دارد که با او زندگی می کنی خانواده ات می دانند اگر بفهمند بی چاره اش می کنند اما او خبر نداشت که زینب تنها تر از این حرفهاست ولی چیزی نگفت ارام ارام از پله ها پایین امد به صورت زرد و معصوم محمد رضا نگاهی انداخت و کمی سوپ که مانده بود را به او داد.
دیگر زینب نه راه رفت داشت و نه برگشت، مهرداد به بهانه های مختلف او را به خانه ی پدرش می اورد و محمد رضا را از او دور می کرد زینب دیگر نمی دانست باید چی کار کند هیچ پشت و پناهی نداشت او فقط کارش شده بود گریه.