حکمت نهج البلاغه (علم،آداب، اندیشه)
علم،آداب، اندیشه
« الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ كَرِيمَةٌ وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ وَ الْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَة»
توضیح: در این حکمت حضرت به چند فضیلت اخلاقی اشاره میکند که هرکدام نقش تعیین کنندهای در تربیت درست انسان ایفا میکند.
1- « الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ كَرِيمَةٌ »دانش میراثی پر ارزش است.
ارزش علم بر کسی پوشیده نیست و تعبیر زیبای حضرت امیر المؤمنین p اوج ارزش آنرا به تصویر میکشد در شرافت علم همین بس که اولاً کسی که آنرا خوب نمیداند ادعا کی کند و ثانیاً اگر به او نسبت داده شود که عالم هست؛ خوشحال میشود« كَفَى بِالْعِلْمِ شَرَفاً أَنَّهُ يَدَّعِيهِ مَنْ لَا يُحْسِنُهُ وَ يَفْرَحُ بِهِ إِذَا نُسِبَ إِلَيْهِ وَ كَفَى بِالْجَهْلِ ذَمّاً يَبْرَأُ مِنْهُ مَنْ هُوَ فِيهِ..»[1]
یعنی علم دارای ارزش ذاتی است و ذات انسان به آن واقف است هرچند در میدان عمل عدهای از آن چشم بپوشند از طرف دیگر همه از جهل گریزانند حتی کسانی که این ویژگی در آنها هست. حال اگر چیزی چنین با ارزش باشد ارث گذاشتن برای بازماندگان میتواند بسیار مهم باشد خصوصاً آنکه موجب کرامت و عظمت باز ماندگان خواهد شد.
2- « وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ » خوهای پسندیده زیورهای همیشه تازه است.
کلمه «آدَابُ» جمع ادب است و در اصل به معنای خواندن است و ادب را از این جهت ادب گویند که خصوصیات و ویژگی در فرد پیدا میشود که مردم را به ستایش و تعریف از فرد میخواند [2]و بر هر نوع ریاضت و تربیت ممدوح نفس که منجر به کسب فضیلتی شود اطلاق میگردد.[3] همانگونه که لباس نو و تازه چشمنواز است و موجب تحسین دیگران است خلق و خوی نیکو و پسندیده، همیشه باعث توجه دیگران به انسان شده و تحسین و تمجید دیگران را در پی خواهد داشت.
اخلاق نیکو ارزش والائی در اسلام داشته و سفارش فراوانی بر آن شده است و اساس تزکیه نفس و حسن ادب آن است که قوه عاقله بر سایر قوا حاکم شود که در این صورت (تصرف جمیع قوا بر وجه صلاح خواهد بود و انتظام در امر مملکت نفس و عالم انسانیت حاصل خواهد شد پس، از تهذیب و پاکیزگی قوه عقل «حکمت» حاصل میشود و از تهذیب قوه و هم ملکه «عدالت» ظاهر میگردد و از تهذیب قوه ی غضب صفت «شجاعت» ظهور میکند و از تهذیب قوه ی شهوت خُلق «عفت »پیدا می شود و این چهار صفت ریشه اخلاق فاضله اند).[4]
3- « وَ الْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَة » اندیشه آیینهای صاف است. کلمه «فِكْرُ» به معنای تأمل و تصرف دل هست در معلومات تا به مجهولات برسد[5] کسی که فکر و تأمل کند برای کاری که انجام میدهد گویا پایان و جوانب آنرا در آیینهای شفاف میبیند و همین باعث میشود بهتر و دقیقتر به کار خویش بپردازد و دچار ندامت و پشیمانی در انتهای آن نگردد.
. بحارالانوار، ج 1، ص 185.[1]
. لسان العرب، ج 1، ص 206،( ماده ا د ب).[2]
. مصباح المنیر، ص 9، ( ماده ا د ب). [3]
. معراج السعاده، ص 33.[4]
. التحقیق، ج9، ص 126،( ماده ف ک ر). [5]
نگارنده: حجت الاسلام علی گلایری
حکمت نهج البلاغه (عجز، صبر، زهد، ورع)
عجز، صبر، زهد، ورع
« وَ قَالَ ع الْعَجْزُ آفَةٌ وَ الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ وَ الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ وَ الْوَرَعُ جُنَّةٌ وَ نِعْمَ الْقَرِينُ الرِّضَى»
توضیح:1- « الْعَجْزُ آفَةٌ » ناتوانی آفت است.
اگر مراد از عجز، ناتوانی بدنی باشد که بخاطر ناتوانی جسمی نمیتواند تصرفات بدنی داشته باشد آفت و بیچارگی آن مشخص است؛ زیرا کسی مثلاً از ناحیه دست یا پا ناتوان باشد در این بخش دچار مشکل خواهد بود.
اگر مراد؛ عجز روحی باشد که نمیتواند خود را در برابر هواهای نفسانی حفظ کند در این صورت بیچارگی وی از این جهت است که بخاطر ضعف نفس توان بهره برداری از عقل خویش را ندارد.
مرحوم ابن میثم مینویسد: لفظ عجز مهمل است و در آن هردو احتمال میرود.[1]
2- « وَ الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ » شکیبایی شجاعت است.
مرحوم نراقی در معراج السعاده مینویسد: مقاومت کردن نفس با هوا و هوس خود، ثبات قوه عاقله که باعث دین است در مقابل قوه شهویه که باعث هوا و هوس است؛ زیرا پیوسته میان این دو جنگ است، پس اگر قوه عاقله ثبات قدم ورزد تا با امداد ملائکه بر قوه شهویه غالب گردد و بر این حال باقی بماند غلبه با لشکر خداست و صاحب آن جزو گروه صابرین است و اگر قوه عاقله شکست بخورد و عامل هوا و هوس به امداد شیطان شکست خورد صاحب آن به سپاه شیطان ملحق گردد.[2]
با توجه به بیان حضرت امام صادق p که از پدران بزرگوارش از رسول اعظم 3 نقل فرمود: « أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاه»[3] صبری که در برابر هواها و هوسها باشد یکی از بارزترین مصادیق شجاعت است.
حضرت امیر المؤمنین p صبر را برای ایمان؛ مانند سر برای بدن میداند همانگونه که بدن بدون سر بیارزش است ایمان بدون صبر نیز مفید نخواهد بود « وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا خَيْرَ فِي جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ وَ لَا [خَيْرَ] فِي إِيمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَه»[4]
بنابراین صبر؛ یعنی مقاومت کردن و تحمل سختیها برای رسیدن به هدفی که در پیش است و هر چه هدف ارزشمندتر باشد ارزش صبر نیز بالاتر خواهد بود از آنجائی که صبر در برابر خواهشهای نفسانی انسان را به سوی کمال سوق میدهد و او را از ظلمتکده دنیا به نورانیت ملکوت و آزادی از غل و زنجیر رهنمون میشود پس چنین صبری دارای ارزش فراوان خواهد بود لذا میتواند ایمان انسان را مستحکم نموده و ایمان انسان بوسیله صبر حیات یابد لذا حضرت آن را به منزله سر برای بدن میداند.
مقاله خانواده و باورهای دینی دختران
خانواده و باورهای دینی دختران
نگارندگان: طلاب سطح دو عصمتیه سمنان
خانواده به سان هسته مرکزی و اولین نهاد و زندگی اجتماعی، در حقیقت سرنوشت ساز تمامی جریانها و هنجارها و ناهنجارها که ما را به رویکرد ویژهای فرا میخواند و از همین روست که در بسیاری از آیینها و باورها نگاه ویژهای به این نهاد مقدس شده است و اگر این نهاد به سمت و سوی مستقیم هدایت شود ثمرهی شیرین و گوارا داشته و اگر مسیر هدایتش به بیراهه کشیده شود تنفس حیات بشری دچار اختلال میگردد.
در خانواده مادران نقش کلیدی در تربیت و پرورش دختران دارند؛ چرا که نوزاد در آغوش پر مهر ومحبت مادر رشد میکند و کلیه قواعد و مسائل زندگی را از قبیل محبت کردن، راه رفتن، ادب، اخلاق و نزاکت را فرامی گیرد و در این مرحله است که شخصیت او شکل میگیرد و رفتار وکردار وی تحت کنترل و نظارت ومراقبت والدین قرار دارد چنانکه از کارهای بد و نادرست او را منع کرده و در انجام کارهای خوب تشویق مینمایند تا وقتی که وارد سایر کانونهای اجتماعی مانند مهد کودک ومدرسه بشود و بتواند خود را بشناسد و با آن محیطها و امور مربوط به آنها توجیه نماید و تا حدودی استعدادهای خود رابروز دهد.[1]
در واقع مشعلدار عاطفه انسانی درمحفل خانواده و در جامعه بزرگ بشری، وجود پاک و دلهای بیآلایش مادران است و نقش رهبری آنها از جهت پاسداری از ارزشهای انسانی اسلامی بسیار مهم و خطیر میباشد و به جرأت میتوان گفت، بدون وجود مادری پاک نهاد، تربیت دختران با مشکلاتی جدی رو به روست، در واقع تربیت صحیح دختران و پاسداری از کیان انسانی و دینی خانواده، مهمترین وظایف او، به عنوان مادر میباشد.
بدیهی است در این زمینه نقش پدر که به عنوان رئیس یا مدیر خانواده که بر حسن انجام امور آن نظارت و مراقبت دارد و تأثیر بسزایی در عملکرد خوب مادر دارد و باعث آرامش مادر و تقویت روحیه اش میشودکاملا مشخص میباشد. چرا که وظایف سنگین زندگی از لحاظ تهیه جا و مکان وتامین وسایل زندگی موردنیاز افراد خانواده که در قانون به آنها نفقه گویند از وظایف و تکالیف اختصاصی او میباشد.
با توجه به جایگاه و قداستی که خانواده دارا میباشد پرورش نسلی شایسته از ویژگیهای یک خانواده موفق میباشد، کارکرد یک خانواده در پرورش فرزندان، و در این میان دختران جوان حائز اهمیت میباشد.
[1] - کیانی و همکاران، 1389، ص97
باورهای مذهبی
باورهای مذهبی در اعضای خانواده عامل قوی در کنترل و مدیریت روابط و رفتارها میباشد. آنان که به یاد خدا هستند از وسوسههای شیطان متأثر نمیشوند و یاد خدا سلاحی است که از آنان در برابر شیطان محافظت میکند. همانطور که خداوند در قرآن میفرماید:« فَاذْکُرُوني أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لي وَ لا تَکْفُرُونِ»[1] پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسههای شیطان میشوند، به یاد خدا و پاداش و کیفر او میافتند و ناگهان بیدار میشوند.
برخورداري همسران از باورهاي ديني و اعتقادي در کارکرد خانواده تأثير اساسي دارد. بيگانگي و بيتوجهي آنها به اعتقادات و باورهاي مذهبي، باعث مشكلات جدي در زندگي خواهد شد. قرآن كريم ميفرمايد: «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى؛[2] هر كس از ياد و ذكر من رويگردان شود در زندگي سختي قرار خواهد گرفت.» پر واضح است كه ذكر و ياد خداوند، از باور و اعتقاد دروني به خالق هستي و ايمان به توحيد بر ميخيزد. قرار گرفتن در زندگي سخت و ناگوار ميتواند به دليل حرص، ترس و اضطراب حاصل از اين رويگرداني باشد. رويگرداني از باورهاي ديني و اعتقادي، آرامش و لذت را از زندگي ميستاند و موجب حيرت و سرگرداني و احساس پوچي ميشود. ممكن است عليرغم امكانات مادي و رفاهي خوبي كه دارد، اما زندگي آرام و مطمئني نداشته باشد.
آیا عقل زنان ناقص است؟
آیا عقل زنان ناقص است؟
این گونه روایات تنها از علی(ع) نقل نشده است بلکه حضرت رسول(ص) نیز روایاتی بدین مضمون دارند(1) ولی یقینا مراد از این روایات این نیست که تمامی زنان در همه اعصار و امکنه دارای عقلی ناقص و در تفکر
و تدبیر ضعیف می باشند.
علی(ع) در کلامی دیگر می فرماید: «من هانت علیه نفسه فلا ترج خیره»؛(2) کسی که ارزش خویش را کم یافت امیدی به خیر او نداشته باشید.
به یقین امیرالمؤمنین(ع) هرگز خود مبادرت به تحقیر انسانها نمی نماید. آن هم نیمی از جمعیت بشر در طول تاریخ که همان زنان می باشند. اگر باور فردی این باشد که توان فهم مسایل را ندارد این اعتقاد مجوز هر نوع عمل خطایی از جانب او خواهد بود و نیز عشق به تلاش و امید به صعود را نیز از او خواهد گرفت. حال آنکه این انسان کامل، همواره بشر را تشویق به سرعت و سبقت در کمالات نموده است.
خداوند نیز خطاب به زنان، چون مردان، امر نموده است که: «فاستبقوا الخیرات»؛(3) در خیرات سبقت بگیرید. و یا فرموده است: «السابقون السابقون اولئک المقربون»؛(4) سبقت گیرندگان مقرّبان درگاه الهی اند.
جالب توجه اینکه پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) در بیان مصداق سبقت گیرندگان زنی را با نام فاطمه(س) معرفی نموده است: «یا سلمان انّ ابنتی لفی الخیل السوابق»؛(5) ای سلمان! دخترم فاطمه در زمره سبقت گیرندگان است.
این بانو چنان سبقتی گرفته است که امام حسن عسکری(ع) طبق نقلی می فرمایند: «نحن حجة اللّه و فاطمة حجة علینا» ما امامان حجت خدا بر شما مردم هستیم و فاطمه بر ما حجت است.» چه زیباست که زنی حجت و برهان بر تمام امامان می گردد. پس بدان خواهرم که بیش از آنکه ما دل در گرو مهر خلایق نهاده باشیم، علی(ع) است که به انسانها عشق می ورزد و فارغ از جنسیت آنها، آنان را تشویق به قرب الی اللّه ، آن کمال بی نهایت می نماید.
کلام علی(ع) در بیان نقص عقل زنان، مشتمل بر بیان ظرایفی است که اگر به آن توجه شود به حقانیت آن اذعان خواهیم کرد لذا جهت روشن شدن مطلب باید به چند نکته توجه نماییم:
برترین زن جهان
برترین زن جهان
«و إذْ قالتِ الْملائکةُ یا مریمُ إنّ اللّه اصطفیکِ و طَهَّرکِ و اصْطفیکِ علی نساء العالمین؛(1) به یاد آر زمانی را که ملائکه گفتند: ای مریم، بدان خدا تو را برای اهدافی که دارد انتخاب کرد و پاکیزه گرداند و از میان همه زنان عالم برگزید.»
دانشمندان اهل سنت در ذیل این آیه روایات زیادی در باره برتری و فضل چهار زن آورده اند. این روایات را صحابه معروفی همچون ابن عباس، انس، ابی لیلی، ابوهریره، عایشه، عبدالرحمن بن ابی لیلی، جابر بن عبداللّه ، ابوسعید، حذیفه، ام سلمه، ابواسلمی، ابن مسعود، ابن عمر، عمران بن حصین، جابر بن سمره، ابی بریده اسلمی و دیگران گزارش کرده، از اهل بیت امام علی(ع) و از خودِ حضرت فاطمه(ع) نقل کرده اند. نمونه هایی از این گونه روایات را ذکر می کنیم.
رسول خدا(ص) خطاب به فاطمه(ع) فرمود: «یا فاطمة ألا ترضین أنْ تکونی سیدة نساء العالمین، و سیدة نساء هذه الامة، و سیدة نساء المؤمنین؛(2) ای فاطمه، آیا خشنود نیستی که برترین بانوی زنان جهان و بانوی زنان این امت و بانوی زنان باایمان باشی!»
این حدیث را حاکم و ذهبی صحیح می دانند.(3) بغوی گفته: «بر درستی این حدیث، اتفاق نظر هست».(4) پیامبر(ص) در جاهای مختلف و متعدد با تعابیر گوناگون بر افضلیت و برتری فاطمه زهرا(ع) بر همه زنان عالم تأکید داشت. هنگامی که فاطمه بیمار شده بود و پیامبر این سخن را به اصحاب گفت، آنان همراه پیامبر برای عیادت فاطمه به خانه اش آمدند. پیامبر از بیرون خانه صدا زد که: دخترم، خودت را بپوشان چون جمعی از یاران به عیادت تو می آیند، از آنجا که لباس دخترش فاطمه کافی نبود عبای خود را از پشت در به او داد. پیامبر و یاران وارد شدند و بعد از عیادت از خانه بیرون آمدند، رو به یکدیگر کرده از بیماری فاطمه اظهار تأسف می کردند، پیامبر به آنها فرمود: «اما إنّها سیدة النساء یوم القیامة؛(5) بدانید او بانوی تمام زنان در قیامت است.»
عایشه روایت می کند: «روزی فاطمه نزد پیامبر آمد. راه رفتن او درست مانند راه رفتن رسول اکرم بود، پیامبر فرمود: خوش آمدی دخترم، پس او را طرف راست یا چپ خود نشاند، بعد رازی در گوش او گفت و به دنبال آن فاطمه گریان شد. گفتم: چرا گریه می کنی؟ [پاسخ نداد] بار دیگر پیامبر راز دیگری به او گفت، فاطمه خندان شد. گفتم: تا امروز شادی که چنین با غم نزدیک باشد ندیده بودم. از علت آن سؤال کردم. فاطمه گفت: سرّ رسول خدا را فاش نمی کنم! رازداری ادامه داشت تا پیامبر از دنیا رفت. آنگاه سؤال کردم، گفت: مرتبه اوّل پیامبر به من فرمود: جبرئیل هر سال یک بار قرآن را بر من عرضه می داشت، امسال دو بار عرضه داشت، فکر می کنم فقط به این دلیل است که اجل من نزدیک شده، و تو اولین کسی خواهی بود که به من ملحق می شوی. هنگامی که این سخن را شنیدم گریه کردم.
سپس فرمود: «اما ترضین أنْ تکونی سیدة نساء أهل الجنة أو نساء المؤمنین؛ خشنود نمی شوی که بانوی زنان بهشت یا زنان باایمان باشی» هنگامی که این سخن را شنیدم شاد و خندان شدم.»(6)
در برخی روایات از سیادت چهار زن صحبت شده است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «افضل نساء العالمین خدیجة، و فاطمة و مریم و آسیة امرأة فرعون».(7)
در روایات تعابیر مختلفی آمده همچون: «خیر نساء العالمین أربع مِنْهُنّ فاطمة؛ أفضل نساء أهل الجنة أربع منهن فاطمة؛ سیدة نساء اهل الجنة أربع منهن فاطمة» که مضمون همگی برتری بانوی آفتاب بر تمامی زنان است. همچنین «کمل مِن الرجال کثیر و لم یکمل مِن النساء إلا مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم (امرأة فرعون) و خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد؛(8) بسیاری از مردان، کامل گشتند و از میان زنان، اینان کامل شدند: «مریم (دختر عمران) آسیه (دختر مزاحم و زن فرعون) خدیجه (دختر خویلد) و فاطمه (دختر محمد)».
1 ـ آل عمران، 42.
2 ـ حاکم نیشابوری، المستدرک، (بیروت: دارالمعرفه، بی تا)، ج3، ص156.
3 ـ همان.
4 ـ شرح السنه، (بیروت: دارالفکر، 1998م)، ج8، ص122.
5 ـ ابی نعیم اصبهانی، حلیة الاولیاء، (بیروت: دارالکتاب العربی، 1987م)، ج2، ص42.
6 ـ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، (بیروت: دارالجیل، بی تا)، ج4، ص248 (کتاب بدءالخلق، باب علامات النبوة فی الاسلام).
7 ـ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، (بیروت: دارالفکر، 1993م، ج2، ص193.
8 ـ احمد بن حنبل، المسند، (بیروت: دار صادر، بی تا)، ج2، ص511؛ ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، (بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1988م)، ص127.
حوزه نت
جایگاه شخصیت فاطمه (س) نزد اهل سنت
جایگاه شخصیت فاطمه (س) نزد اهل سنت
حضرت زهرا (س) در نزد اهل سنت به عنوان سیده نساء العالمین شهرت دارد[۱]. از عایشه نیز نقل است که پیامبر اکرم، فاطمه را بهترین زنان عالم (خیر النساء) خوانده است.[۲] سیوطی میگوید: «ما عقیده داریم برترین زنان عالم، مریم و فاطمه(س)اند»[۳] آلوسی میگوید: در حدیث آمده است: «ان الفاطمه البتول افضل نساء المتقدمات و المتاخرات.»[۴] یعنی حضرت فاطمه (بتول) برترین زنان پیشین و پسین است. با این حدیث، افضل بودن فاطمه(س) بر تمام زنان ثابت میشود. زیرا او روح و روان رسول خدا بود. از این رو بر عایشه نیز برتری داشت.[۵] ابنالجکنی میگوید:«بنابر قول صحیحتر، فاطمه از همه زنان افضل است».[۶] روایاتی به همین مضمون در صحیح بخاری، صحیح ترمذی، مستدرک الصحیحین، حلیه الاولیاء ابی نعیم، خصائص النسائی، کنز العمال و … نیز نقل شده است.[۷]
عبیده هروی می گوید: «فاطمه را از آن جهت بتول نامیدند زیرا که نظیر و مانندی نداشت.»[۸] زمخشری در تفسیر خود درباره آیه ۱۲ سوره تحریم می نویسد: «تنها چهار تن از زنان عالم کامل ترین هستند: آسیه همسر فرعون، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد(ص)»[۹] این روایت را نجار، مسلم و ترمذی نیز از پیامبر اکرم نقل کرده اند.[۱۰] زمخشری و سیوطی در تفاسیر خود اشاره کرده اند که همانگونه که برای حضرت مریم از آسمان غذای آسمانی فرود می آمد این مائده آسمانی بر حضرت زهرا نیز فرود آمد و هنگامی که رسول اکرم از او سوال کرد این غذاها از کجاست، ایشان پاسخ دادند: «…هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ»[۱۱] زکریا نیز همین سوال را از حضرت مریم کرده بود و چنین پاسخ شنیده بود.[۱۲]
سیره عملی فاطمه (س) نزد اهل سنت
درباره عفت ایشان این چنین منقول است که حضرت علی(علیه السلام) فرمود: مرد کوری اجازه ورود بر فاطمه دختر رسول اللّه (علیها السلام) خواست. حضرت فاطمه حجاب خود را برگرفت. پیامبر(ص) به او فرمود: چرا در حجاب شدی، او که تو را نمی بیند؟ فاطمه (س) گفت: «یا رسولَ اللّهِ، اِن لم یَکُن یَرانی فأَنا أَراهُ و هو یَشُّم الریحَ»; یعنی «ای پیامبرخدا، اگر او مرا نمی بیند، من که او را می بینم و بوی او را استشمام می کند.» رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: «اَشهدُ اَنَّکَ بِضعهٌ مِنّی»[۱۳]; حقا که تو پاره تن من هستی.[۱۴]
ابن عبد البر (م. ۴۶۳) مولف استیعاب از عایشه نقل کرده است که درباره فاطمه می گوید: کسی را ندیدم که راستگو تر از فاطمه باشد، مگر فردی که او را به دنیا آورده است (یعنی پیامبر)[۱۵]. ابونعیم نیز در «حلیه» همین روایت را با سند خویش از عایشه نقل کرده است که هرگز فردی درست لهجه تر از فاطمه (جز پدرش) ندیدم.[۱۶]
مسلم در صحیح معروف خود که از منابع پر ارزش اهل سنت است می گوید: «فاطمه پاره تن پیامبر است. کسی که او را برنجاند پیامبر را رنجانده است و کسی که او را شادان سازد پیامبر را خوشحال کرده است.»[۱۷] این حدیث از عایشه نیز نقل شده و در کتب صحیح مسلم و صحیح بخاری و صحیح ترمذی و غیره نیز نقل شده است.[۱۸]
روایت در مذمت احتکار
روایت در مذمت احتکار
احتکار به پیکره اقتصاد جامعه ضربه وارد کرده و نرخ کالاها را بالا برده و مردم را از لحاظ معیشتی در تنگنا قرار میدهد. از این رو، پیامبر اکرم (ص) از این کار منع نموده و آن را گناهی بسیار عظیم معرفی فرموده و از عواقب آن، به شدت برحذر داشتهاند. در روایتی آن حضرت میفرماید: الجالب الی سوقنا کالمجاهد فی سبیل الله و المحتکر فی سوقنا کالملحد فی کتاب الله.[5] الجالب مرزوق المحتکر ملعون[6] آنانکه به بازار ما چیزی وارد میکنند، مانند کسی است که در راه خدا جهاد میکند و آنکه در بازار احتکار مینماید، مانند کسی است که در کتاب خدا کافر به شمار میآید. وارد کننده روزی میخورد و محتکر لعنت میبرد. در روایت دیگر آمده است: الجالب مرزوق و المحتکر ملعون.[7] در این روایت آن حضرت انسان محتکر را در ردیف کفار محسوب نموده و ملعون میداند. و درکلامی دیگر میفرماید: من احتکر الطعام اربعین یوما ثم تصدق به لم تکن صدقته کفاره الاحتکار.[8]
کسی که مواد غذایی مورد استفاده مردم را به مدت چهل روز احتکار نماید و سپس آن را صدقه دهد، کفاره گناه احتکارش نخواهد شد. در اسلام صدقه دادن از جمله کارهایی است که ثواب بسیاری برای آن در نظر گرفته شده است، ولی گناه احتکار مایحتاج روزمره مردم، به قدری سنگین است که اگر محتکر تمام اموال احتکار شده را در راه خدا صدقه بدهد و در بین مردم تقسیم نماید، باز هم کفاره آن نخواهد بود. آن حضرت در یکی دیگر از فرمایشات خود چنین فردی را منفور درگاه الهی بیان کرده و میفرماید: من احتکر الطعام اربعین یوما فقد بری من الله و بری الله منه.[9] هر کس ارزاق عمومی را به مدت چهل روز احتکار نماید، از خداوند بیزاری جسته و خداوند هم از وی بیزار است. و در گفتار دیگری آن حضرت این عمل را شایسته انسانهای مومن و با وجدان ندانسته و فقط کسانی را که اهل گناه و خطا هستند، عامل این کار بیان نموده و میفرماید: لایحتکر الا خاطی.[10] دست به احتکار نمیزند، مگر انسان خطاکار.
از این روایت معلوم میشود که محتکرین انسانهای آلوده به خطا و گناه هستند. کسانی که ایمان به خدا دارند و دارای وجدان بیداری هستند و برای افراد جامعه ارزش قائلند دست به این عمل نمیزنند. و در جای دیگر از امام کاظم (ع) نقل شده است که رسول خدا (ص) فرمود: لئن یلقی الله العبد سارقا احب الی من ان تلقاه قد احتکر طعاما اربعین یوما.[11] اگر خداوند بندهای را در حال سرقت ملاقات کند، در نزد من محبوب تر است از اینکه ملاقات کند او را در حالی که آذوقه مردم را چهل روز احتکار نماید. از این فرمایش حضرت بزرگی گناه احتکار مایحتاج مردم معلوم میشود. گناه آن بسیار سنگین تر از سرقت میباشد، زیرا اکثر سارقان به خاطر فقر و نداری، مجبور به سرقت میشوند، ولی انسان محتکر با داشتن اموال و داراییهای فراوان به چپاول دست میزند و شاید بشود گفت که احتکار باعث تورم گرانی شده و گرانی باعث فقر و فقر موجب سرقت میشود. بنابراین محتکر هم خود به چپاول اموال مردم میپردازد و هم به نحوی باعث سرقت دیگران میشود. آن حضرت در یکی از فرمایشات خود محتکران را بندگان بسیار بدی معرفی کرده و میفرماید: بئس العبد المحتکر، ان ارخص الله تعالی الاسعار حزن و ان اغلاها الله فرح.[12] چه بد بندهای است محتکر، اگر خداوند قیمتها را ارزان نماید، غمگین شده و اگر گران نماید، خوشحال میشود. در روایت دیگری از رسول خدا (ص) نقل شده که میفرمود: من احتکر علی المسلمین طعاما ضربه الله بالجذام و الافلاس.[13] هر کس آذوقه و مواد غذایی مسلمین را احتکار نماید، خداوند او را به مرض جذام و فقر گرفتار میکند. این روایت بیانگر این نکته است که نه تنها انسان محتکر در روز قیامت بایستی در مقابل خداوند پاسخگو باشد و عذاب الهی را بچشد، بلکه در همین دنیا هم خداوند او را گرفتار مرض جذام و فقر مینماید.
و در روایت دیگری رسول خدا (ص) میفرماید: عن جبرئیل (ع) قال اطلعت فی النار فرایت و ادیا فی جهنم یغلی، فقلت: یا مالک لمن هذا؟ فقال: لثلاثه المحتکرین و …[14] جبرئیل (ع) گفت: به جهنم گذر کردم و در آن جایگاهی دیدم که بسیار وحشتناک و مخوف بود. پس به مالک آن گفتم: این جایگاه برای چه کسانی است؟ گفت: برای سه طایفه است که یکی از آنها احتکار کنندگان هستند.از این گفتار حضرت جایگاه اخروی چنین افرادی هم مشخص میشود و آن بدترین و وحشتناکترین جای جهنم است. از پیشوای پرهیزکاران علی (ع) نیز در نکوهش احتکار روایاتی به جای مانده است که به ذکر و بررسی آنها میپردازیم: الاحتکار شیمه الفجار:[15] احتکار خوی و خصلت گنهکاران است. از آنجا که گناهکاران دارای صفات و خصلتهای زشت و ناشایستی میباشند که از جمله آنها عمل احتکار و محروم نمودن مردم از نیازمندیهای زندگی است، لذا پیشوای مومنین (ع) در این گفتار به بیان این حقیقت پرداخته و مردم را متوجه آن ساخته است تا از انجام چنین عمل نکوهش شدهای دست بردارند و در بیانی کوتاه و گویا این چنین آمده است: الاحتکار رذیله.[16]
[6] نهج الفصاحه، ص 278
[7] همان
[8] محجه البیضاء، ج 3، ص 166
[9] سنن ابن ماجه، ج 2، ص 728
[10] کنز العمال، ج 4، ص 97
[11] سنن ابن ماجه، ج 2، ص 827
[12] نهج الفصاحه، ص 217
[13] سنن ابن ماجه، ج 2، ص 728
[14] جامع الاحادیث، ج 23، ص 110
[15] جامع احادیث شیعه، ج 23، ص 110
[16] ترجمه غرر الحکم، ج 1، ص323
حوزه نت
احتکار در قرآن
احتکار در قرآن
۱- علمای اهل سنت به آیه ۲۹ سوره نساء در زمینه حرمت احتکار استدلال کردهاند: “يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ” و بیان کردهاند که اکل مال به باطل عبارت است از هر روشی که مالی را به مصرفی برسانند که خدای تعالی اجازه نداده و یااز آن نهی کرده باشد، مانند دغل بازی (غش در معامله) و رشوه و قمار و احتکار[4] ولی با توجه دقیق به آیه شریفه معلوم میشود که این آیه درصدد بیان حرمت معاملات غیر شرعیه است و ربطی به حرمت احتکار ندارد. چون احتکار عملی است که معمولا قبل از معامله و داد و ستد انجام میگیرد و محتکر برای اینکه سود بیشتری در معامله ببرد، اشیاء را احتکار و جمع آوری کرده و سپس به دلخواه خود و هر وقت که خواست، آنها را میفروشد. ولکن آیه شریفه به قرینه کلمه “بینکم” (که حاکی از این است که آیه شریفه از حالتی نهی میکند که این حالت بین بیش از یک نفر محقق میشود، در حالی که احتکار به وسیله یک نفر هم تحقق پیدا میکند) و همچنین جمله الا ان تکون تجاره عن تراض (که تجارت کردن از روی رضایت طرفین، از جمله قبلی استثناء شده است، پس جمله قبلی هم مربوط به تجارت و معامله خواهد بود) ناظر به معاملات غیرشرعی است یعنی معاملاتی که اجتماع بشری را از رسیدن به سر منزل سعادت و خوشبختی مانع بوده و او را به مهلکه فساد و تباهی سوق میدهد، مثل ربا و قمار و معاملات غرری و در قالب عبارت فنی و فقهی میتوان گفت که حرف “باء” در کلمه “بالباطل” یا از برای سببیت است، یعنی اموال خود را به وسیله اسباب - عقود و ایقاعات - باطله، مثل ربا و قمار و غیره رد و بدل نکنید، چون هر چند که قمار و ربا و دیگر اسباب باطله میتواند پیش عرف سبب و علت انتقال بوده و عرف این چنین انتقالاتی را به رسمیت بشناسد، ولکن از دید شرعی باطل و حرام بوده و نمیتواند عامل انتقال اموال باشد و یا از برای مقابله: یعنی اموال خود را در موقع خرید و فروش در مقابل اشیائی که از نظر شرعی مالکیت ندارند نفروشید، مثل مشروبات الکلی و گوشت خوک و امثال اینها، چون از نظر شرعی مالکیت ندارند و نمیتوان در ازای آنها پول پرداخت کرد، پس آیه شریفه بنابراین فرض از پرداخت پول در مقابل اشیا بی ارزش - از نظر شرعی - نهی میکند.
۲- وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ (سوره همزه، آیه ۱و2.) وای بر هر نکوهشگر عیب جوی، آنکه مالی را گرد آورده و میشمارد.
۳- أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ (سوره تکاثر، آیه ۱و2.) شما را فزونی جستن (در اموال و نسب) مشغول گردانید، تا اینکه قبرها را زیارت کردید (وارد قبر شدید و دستان از دنیا و زینتهای او کوتاه شد.) با مراجعه به تفاسیر مختلف و معانی لغوی کلمات آیات معلوم میشود که مراد از این دو آیه هم نکوهش جمع آوری و روی هم انباشتن مال و تفاخر زیادی ثروت است. لذا با این دو آیه هم نمیتوان راجع به احکام احتکار نفیا و اثباتا استدلال کرد. بعد از اینکه معلوم شد از نظر آیات قرآنی دلیلی بر حرمت احتکار نداریم به بررسی آیات در این زمینه میپردازیم.
حوزه نت
حبس مال به طمع گران شدن
حبس مال به طمع گران شدن(احتکار)
هر ساله مقدار زیادی مرکبات و در مواردی گوشت و تخم مرغ و سایر اقلام ضروری مورد نیاز مردم در شهرستانهای مختلف ذخیره میشود و هنگام فرا رسیدن عید به بازار عرضه میگردد. همچنین دولت جمهوری اسلامی ایران، هر ساله آذوقه گندم یک سال کشور را در سیلوها ذخیره میکند. از سوی دیگر به کرات مشاهده میشود که برخی اجناس بدون جهت برای مدتی در بازار کمیاب و گاهی نایاب میگردد. مثلا بسیار اتفاق افتاده است در حالی که برخی مصالح ساختمانی در بازار یافت نمیشود، عدهای با مراجعه به دلالان و پرداخت هزینه بیشتر، مصالح مورد نیاز را از بازار سیاه تهیه میکنند. برخی محصولات مانند میوه جات فصلی میباشند و قیمت آنها پس از گذشت فصل برداشت افزایش مییابد، اما علت نوسانات قیمت برخی از محصولات صنعتی، هنگامی که هزینه و میزان واردات و تولیدات داخلی آنها تغییر چندانی نکرده است، روشن به نظر نمیرسد.[1] برای تحلیل این پدیدهها و تبیین اینکه کدامیک از آنها مصداق احتکار هستند و کدامیک را میتوان جزو خدمات مفید و مشروع انبارداری به حساب آورد ضروری است ابتدا تعریفی از احتکار ارائه گردد.
تعریف احتکار
احتکار عبارت است از کاهش دادن یا متوقف کردن جریان توزیع کالا توسط همه یا برخی از فروشندگان به طور موقت. این اقدام فروشندگان با توجه به وضع بازار و به خصوص تقاضای تحریک شده خریداران به منظور بالا بردن قیمت و درآمد حاصل از افزایش قیمت کالا صورت میگیرد.[2] سیدمصطفی محقق داماد نیز در کتاب خویش با عنوان “تحلیل و بررسی احتکار از نظرگاه فقه اسلام”، ابتدا واژه احتکار را به لحاظ لغوی ریشه یابی میکند. واژه “احتکار” از نظر لغوی از ریشه “حکر” اشتقاق یافته که به معانی ظلم، عسر و سوء معاشرت آمده است. وی سپس در تعریف اصطلاحی احتکار چنین مینویسد: “فقها در تعریف احتکار، کلمات مختلفی دارند. مرحوم شیخ انصاری، به پیروی از بسیاری از فقهای پیشین، مسئله را اصولا تحت عنوان “احتکار الطعام” مطرح نموده و تعریف آن را از اهل لغت بدین گونه نقل میکند: “احتکار الطعام و هو جمع الطعام و حبسه یتربص به الغلاء”؛ احتکار طعام جمع کردن و یا حبس کردن آن به منظور گران شدن است. همچنین ابن حجر در کتاب تحف خویش احتکار را اینگونه تعریف میکند: احتکار آن است که کسی آذوقه مردم را در هنگام گرانی، خریداری و آن را نگهداری کند تا به علت مضیقه و سختی به قیمت گزاف به فروش رساند.[3]
تفاوت احتکار با انبارداری
باید توجه داشت که معیار در احتکار حرام ایجاد بازار سیاه است به گونهای که موجب تضییق و دشواری مردم مسلمان فراهم گردد و گرنه در موارد فراوانی که عرضه بی رویه کالا چه بسا موجب تضییع و اتلاف ما گردد، نه تنها حرام نیست، بلکه از جهاتی منطبق با موازین عقلایی است. مثلا در هنگام به دست آمدن میوه در اواخر تابستان، اگر باغداران محصول خویش را یکباره به بازار عرضه کنند، از آنجا که در آن فصل عوامل عرضه و تقاضا با یکدیگر تناسب ندارد، این عمل نتیجهای جز ضایع شدن و از بین رفتن محصولات نخواهد داشت و عواقب سوء اقتصادی دیگری نیز پیامد آن خواهد بود زیرا به علت ضرر و زیانی که فروشندگان، به خاطر فروش جنس خود به بهای ارزان، متحمل میشوند توازن اقتصادی نیز آشفته میگردد درحالی که اگر در همان ایام به مقدار مایحتاج عمومی و فروش به نرخ عادله، متناسب با قیمت تمام شده و سود منصفانه، دسترنج خویش را به بازار عرضه کنند و بقیه محصول به نحو صحیح، از جمله نگهداری در سردخانه، انبار گردد و به تدریج به موازات مصرف توزیع شود، عملی خردمندانه خواهد بود.
حوزه نت